صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

سنت خشونت گری و فرهنگ فاجعه

-

سنت خشونت گری  و فرهنگ فاجعه

فاجعه دنبال فاجعه، کشتار پس کشتار. کشتار در پکتیکا، حملات وحشیانه در کابل، حملات مشابه در چهارسوی کشور در چند روز اخیر نشان داد که دشمن در صدد نابودی ایده ها و انگیزه ها برای زندگی کردن در این سرزمین است. جنگ در سر زمین ما رویدادی غریبی نیست. جنگ برای نان، جنگ برای قدرت، جنگ برای خاک و جنگ برای مقام. این همه را نه یک بار و دو بار، که به کرات مشاهده کرده ایم. اکنون جنگ بخشی از زندگی ما شده است و درک پدیده جنگ نه تنها برای بزرگان که کودکان این سرزمین نیز پیچیدگی ندارد. سرنوشت تراژیک ما اکنون قصه ی پر غصه و پر آوازه همه شهر ها و دیارها است. همین دیروز بود که در پکتیکا خون و آتش و باروت و گوشت در هم آمیخت و تازیانه های اهریمنی دشمن غدار بر جان و روان تمامی انسان های این سرزمین فرود آمد. همین دیروز بود که میدان هوایی کابل هدف حمله قرار گرفت و بازهم  جهان شاهد  ماجراجویی و دهشت افکنی مردمانی بودند که نسبت شان با انسانیت فقطدر ظاهر چهره است و بس.

انسان  این سرزمین سالها و بلکه قرن ها صبر پیشه کرد تا چیزی از آواز خانمان سوز جنگ نشنود، سالها در گوشه های زیست بوم خود کز کرد تا مگر صدای شلیک و سپس صدای ناله جوانی، کودکی، پیری و زنی را  نشنود، اما سرنوشت تو گویی جاده ای یکطرفه ای را می ماند که هیچ پیچی برای برگشت از مسیر تراژیک تاریخی وجود ندارد. تو گویی تنهایی و میرایی از اصول مسلم و لاینفک اکسیجنی است که تعامل پایدار با کیسه های هوایی انسان افغانی دارد.

هر روز جنگ و هر روز خشونت، هر روز رذالت و هر روز دنائت. هر روز نابودی و در صدد نابودی. هر روز خون و هر روز خون آشامی. دشمن به گریستن قوم ما بسنده نمی کند، خواست دشمن استحاله و انهدام فیزیکی انسان این سرزمین است. عطش غیریت بر انداز دشمن سیرایی ناپذیر است و کشتن برای شان سرشت نهادی و ژنتیکی یافته است. در چنین وضعیتی تسامح نه تنها کارگر و چاره ساز نیست که کاتالیزوری برای افزایش چنین فجایع می باشد. تساهل و تسامح فرهنگ انسان است و هر انکه  را انسانیت در خوی نباشد، نرم طینتی و خوش ذاتی با آن هیچ توجیهی ندارد. سالها در برابر دشمن کوتاه آمده ایم، سالها فریاد « یا اخی» سر داده ایم، اما هیچ تغییری در استراتژی کشتار آنان پدید نیامده است.

اکنون باید رویکرد دیگری در پیش گرفت، رویکردی از سنخ خودشان، حیله و نیرنگ، قاطعیت و دگم  گرایی. یک دنده و بدون ملاحظه. این گونه می توان نتیجه لازم را به دست آورد. این گونه حد اقل تغییری در استراتژی ناکام گذشته رخ خواهد نمود. این گونه شاهد فراز های دیگر سرنوشت تاریخی خویش خواهیم بود.

دشمن به فرهنگ خویش می نازد، فرهنگی برخاسته از  خشونت و دهشت. فرهنگی ناشی از کشتار و غارت. فرهنگی معطوف به بی رحمی و قساوت. دشمن جسارت قتل را یگانه داشته اش می انگارد و بدون آن هیچ نشانی و آدرسی برای تصویر هدف ترسیم نمی نماید. ده سال است که با عنصر مماشات کنش کرده ایم. نفس کشیده ایم و تعامل نموده ایم. اما هیچ واکنشی از این سنخ را شاهد نبوده ایم. واکنشی حتی به اندازه یک گام و یک نظر. بدیهی است که راهمان را اشتباه پیموده ایم. کارمان را نادرست انجام داده ایم و استراتژی خود را به خراب آباد برده ایم.

امروز ما برای بیش از بیست ملیون انسان این جغرافیا برنامه طرح می کنیم. در حالی که کودکان مان یکی بعد دیگری به خون خویش می غلطد. ما ایده های طولانی در سر می پرورانیم؛ غافل از آن که حتی بیندیشیم که جماعتی اکنون به تقلای ما نیاز مبرم دارند. ما سخن از صلح دموکراتیک می زنیم، بی خبر از این که در هر دم این سرزمین ده ها انسان به خاک کشیده می شود. کودکی صبح از خانه به سمت مکتب می رود و ظهر جنازه اش به خانه بر می گردد. پدری برای ارتزاق خانواده اش صبح به سمت کار می شتابد و شب جسد پرخونش پیش چشم های کودکانش رژه می رود. همین سرنوشت را مادر و خواهر و برادر این خانواده نیز به دوش می کشد. این همه قصه ی هر روز و شب کوی و برزن ماست. تنها چیزی که می ماند ماییم که باز بودجه ها را صرف طرح برنامه می کنیم؛ باز هم همان برنامه دیروز و درسهای تکراری و گفته های نا پیدا و کشت و کشتار و قتل و تاراج و زخم و اندوه.

سخن جدید را باید از ذهن جدید شنید. ذهنی که در تداعی قلمرو زندگی نقشی نوینی ایفا نماید. دولت نوین و گام های نو. دیگر زمان زیادی برای تجلی ان روز  باقی نمانده است. سالها این گونه گذشت و این چند روز نیز خواهد گذشت. اما باید دید نو و ایده نوینی برای پایان بخشیدن به کشتار روی دست گرفت. طرحی غیر از تکرار طرح های گذشته. طرحی بنیادی برای تغییر ساختاری در وضعیت مردم.  مرگ کافی است. انتحار کافی است.

 خشونت کافی است و تا تاریخ باقی است سهم خود را در این وادی ادا کرده ایم. مگر  قرار است تمام بدبختی های عالم را مردم ما بر شانه حمل  کنند؟ مگر قرار است تمام کژی های روزگار نصیب ما شود؟ مگر تقدیر این است که تمام گرسنگی های جهان را انسان افغانی به تجربه گیرد؟ مگر برنامه این است که هرچه اندوه است به قلب های کودکان ما فرو ریخته شود؟ پس بر خود بیاییم. خویش را دیگرگون کنیم. بر خویش بتازیم و از  خویش انتقام بگیریم. خود کردگی های گذشته را جبران کنیم. خود گذشته را ویران کنیم. گذشته این گونه بودن هیچ قرابتی با آینده پر رونق ندارد. گذشته ی مرگ آلود هیچ و جه شباهتی با آینده  زندگی ساز ندارد. گذشته وهم انگیز و لایتغییر هیچ میانه ای با آینده تغییر پذیر و سیال ندارد. پس باید روی دیگر سکه زندگی را دید و آن را در خویشتن کاشت. در سوی دیگر زندگی آدمی، تساهل نهفته است. تساهل به معنی رواداری و حق استفاده و عمل برای دیگری. تساهل به معنی پذیرفتن حق نفس کشیدن برای دیگری به رغم مخالفت ایده آدمی با آن. باید با شرایط و ویژگی های زندگی مدرن سازگار شد. با نفس هرم زندگی زمانه که در آن خشونت با نوع طالبانی آن هیچ معنایی ندارد.

فشرده سخن این که، برای ساختارها و ایجاد زیربناهای کشوری باید در استراتژی و رویکردهای کشوری تغییر ایجاد کرد. یکی از مهم ترین تغییرات را می توان در حوزه ادبیات سیاسی عنوان کرد. کنش و واکنش در برابر ترور و تروریست همان گونه که در سایر کشورها به تجربه گرفته شده است، مستلزم عزم جدی و اراده سیاسی قاطع برای مبارزه است. به  خوبی مشهود است که تاکنون استراتژی تساهل و تسامح پاسخ مناسب دریافت نکرده است.

حمله مرگبار پکتیکا، حملات مشابه در کابل و سایر ولایات نشان داد که هنوز دشمن از رهیافت کشتار و قتل عام  عمومی استفاده می کند. در برابر این رویکرد باید با قاطعیت عمل  کرد. قاطعیت تنها تجویزی است در برابر افراطیگری و بنیادگرایی به دور از تعقل مدرن.

دیدگاه شما