صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

شکاف پیرامون-مرکز خطری جدی برای ثبات سیاسی

-

شکاف پیرامون-مرکز خطری جدی برای ثبات سیاسی

در ادبیات مارکسیستی در باب توسعه و نوسازی ادبیات شکل گرفته که به مکتب وابستگی و نظریه نظام جهانی مشهور است. این نظریات بر محور اقتصاد می چرخد. تم اصلی سخنان این دو مکتب این است: کشور ها به دو و یا سه دسته مرکز، پیرامون و شبه مرکز تقسیم می شود. کشور های مرکز کشور های پیرامون را استثمار می کند. این استثمار منجر به این می گردد که کشور های پیرامون عقب مانده بماند و کشور های مرکز روند رشد و توسعه یافتگی شان تسریع یابد.این ادبیات اگر چه مسئله توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی را در چارچوب ساختار نظام بین الملل مورد بررسی قرار می دهد.

اما از این ادبیات می توان در تحلیل مسائل داخلی کشور ها نیز استفاده کرد.چرخش سرمایه و یا توزیع سرمایه در داخل کشور ها را می توان بر همین مبنا توضیح داد.‏ در کشور های مانند افغانستان که حاکمیت در تمام قلمرو وجود ندارد. بخش از زیادی از منابع در چند شهر به مصرف می رسد و در مواردی منابع از شهر های دورافتاده به مرکز به شهر مرکز می آید. این مسئله منجر به ایجاد شکاف میان مرکز و پیرامون می گردد. این نوشتار با استفاده از ادبیات مارکسیستی در صدد تبیین شکاف مرکز و پیرامون می گردد. پیامد این شکاف بدون شک برای ثبات سیاسی خطرناک است.

بر اساس همان ادبیات مارکسیستی می توان شهر های مختلف افغانستان را به دسته های مختلف تقسیم بندی کرد. شهر های مانند کابل، مزار، قندهار و هرات از جمله شهر های مرکز محسوب می شود که منابع بیشتر در این شهر ها به مصرف می رسد. شهر غزنی (شاید شهر دیگری نیز باشد) به عنوان شهر نیمه مرکز و نیمه پیرامون است که نه وضعیت شهر کابل، هرات، مزار و قندهار را دارد و نه وضعیت شان به لحاظ اقتصادی خراب تر از شهر های دیگر است. باقی شهر های افغانستان تا حدودی شهر های پیرامونی است که هم وضعیت اقتصادی آن نسبت به شهر های مرکز وخیم است و هم کمتر مورد توجه قرار می گیرد.با این دسته بندی می توان مسئله شکاف میان مرکز و پیرامون را به بررسی گرفت.

ویژگی شهر های مرکز این است که دولت در این شهر ها حاکمیت دارد، منابع اقتصادی بیشتر در این شهر ها به مصرف می رسد، فعالیت های اجتماعی و فرهنگی نیز در همین شهر ها متمرکز است.شهر های دیگر افغانستان به غیر از کابل، مزار، هرات و قندهار را می توان شهر های محروم دانست زیرا، هم حکومت کمتر به این شهر ها توجه می کند و هم منابع اقتصادی کمتر به مصرف می رسد. در عین حال، سرمایه گذاری کلان تنها در شهر های مرکز صورت می گیرد.

بر اساس ادبیات مارکسیست ها همان طور که شکاف میان کشور های مرکز و پیرامون در سطح بین الملل به وجود آمده این شکاف در داخل کشور ها نیز ممکن است.حد اقل در مورد افغانستان این مسئله صادق است.بیشترین نافرمانی و تمرد نسبت به حاکمیت دولت در شهر های پیرامون صورت می گیرد.میزان خشونت نیز در همین شهر های پیرامون زیاد است. امنیت شهر های مرکز اگر مورد تهدید قرار می گیرد بیشتر از سوی ساکنان و باشندگان شهر های پیرامون است.این نکته را نباید فراموش کرد که در مواردی منابع طبیعی از شهر های مرکز استخراج و به شهر های مرکز آورده شده و به مصرف می رسد.

شکاف شهر و روستا این جا موضوعیت ندارد. زیرا، روستا نشینان افغانستان وضعیت بهتر و یا بدتر از وضعیت ساکنان شهر های پیرامون ندارد.این مسئله در نهایت باعث می شود که در صورت بروز واکنش ناشی از شکاف ها روستانشینان و ساکنان شهر های پیرامون علیه شهر مرکز و نظم مرکز اقدام هماهنگ نماید.باور نویسنده بر این است که به جزشهر های مانند کابل، مزار، قندهار و هرات در بیش از یک دهه در دیگر شهر ها کمتر کار صورت گرفته است.به خواست های مردم کمتر توجه شده است.خشونت که صورت می گیرد بیشتر از سوی افرادی است که در شهر های پیرامون زندگی می کند و یا از سوی افرادی صورت می گیرد که در پیرامون شهر های مرکز زندگی می کند.شاید در بیش از یک دهه کمتر موردی اتفاق افتاده باشد که افراد ساکن در شهر های مرکز دست به انتحار و انفجار بزند.این مسئله چه را اثبات می کند.باور نویسنده بر این است یکی از دلایل خیزش خشونت از شهر های پیرامون ریشه در شکاف دارد که میان شهر مرکز و پیرامون وجود دارد.

اگر در شهر های مانند کابل، مزار، هرات و قندهار انتحاری تربیه نمی شود به این دلیل است که تا حدودی منابع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در اختیار ساکنین این شهر ها قرار دارد. ساکنین این شهر ها به آن پیمانه محروم نیست که دست به خشونت بزند.شاید بتوان گفت که خشونت های برخاسته از شهر های پیرامون ناشی از محرومیت نسبی ساکنین آن شهر ها است.در دراز مدت این خشونت ها خطری جدی برای شهر های مرکز است. به این معنی که شکاف های شکل گرفته میان شهر های مرکز و پیرامون منجر به بسیج شهر های پیرامون علیه شهر های مرکز می شود. این بسیج ممکن سازمان یافته نباشد و به صورت آگاهانه صورت نگیرد اما، به صورت ناآگاهانه اتفاق می افتد و ثبات سیاسی را به خطر مواجه می سازد.

راهکار چیست؟ چگونه می توان شکاف را کاهش داد و از خشونت های ناشی از شکاف ها جلوگیری کرد.باور نگارنده بر این است که مهمترین مسئله در توزیع منابع اقتصادی نفهته است. توزیع برابر منابع اقتصادی و یا توزیع منابع اقتصادی به اساس میزان جمعیت و ظرفیت شهر ها می تواند منجر به کاهش شکاف خشونت میان شهر های مرکز و پیرامون گردد. از طرف دیگر، منابع اقتصادی هر ولایت باید در همان ولایت به مصرف برسد. در صورت که منابع ولایات پیرامون استخراج و به شهر های مرکز آورده شود، نه تنها منجر به بهبود وضعیت به صورت نمی گردد بلکه منجر به افزایش شکاف و افزایش خشونت ها می گردد. نتیجه نهایی آن تهدید ثبات سیاسی و نظم عمومی است.حکومت بعدی باید به این امر توجه نماید. بی توجهی به این امر می تواند منجر به سست شدن پایه های اجتماعی حکومت گردد.تفاوت در بازسازی شهر ها مشهود است. این مسئله می تواند تبعیض علیه شهر های دیگر باشد.

در پایان باید گفت که ادبیات مارکسیستی قادر به توضیح مسئله مذکور است. می توان بر اساس ادبیات آن ها شهر های افغانستان و کار های که صورت گرفته است را به تحلیل گرفت. فهم نگارنده بر این است که اگر روند بازسازی و سرمایه گذاری به شکل کنونی ادامه یابد در دراز مدت ساکنان شهر های پیرامون علیه مرکز بسیج می شود و ثبات سیاسی را به هم می زند. عدالت اجتماعی و توزیع منابع به صورت برابر راهکاریست که می توان شکاف را کاهش داد و خطری احتمالی جلوگیری کرد.

دیدگاه شما