صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

رویکرد جامعه شناسان کلاسیک به توسعه

-

رویکرد جامعه شناسان کلاسیک به توسعه

جامعه شناسی به عنوان یک رشته نوظهور در حوزه علوم انسانی، دربحبوحه صنعتی شدن و گام برداشتن کشورهای اروپایی به سوی مدرنیته دراین قاره پدیدآمد. گذاراز سنت به مدرنیته که شامل شیوه های جدید زندگی، بریدن از ارزش های کهن، اقتصاد نوظهورمبتنی برصنعت و کمرنگ شدن نقش اقتصاد کشاورزی، تغییرات در نظام های سیاسی، توسعه روزافزون علم ودانش، توسعه شهرنشینی،دورشدن مردم از ارزش های دینی و بی اعتبار شدن نهادهای اعتقادی چون کلیسا بود، درعین حال مشکلات فراوان اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و روانی را به همراه آورد.

درآستانه صنعتی شدن و هجوم سیل آسای مردم به طرف شهرها پیامد های اجتماعی اسفناکی را به دنبال داشت. جامعه عملا به دوقطب سرمایه دارو کارگرتقسیم شده بود که سرمایه داران وصاحبان شرکت ها به گونه غیر انسانی از این کارگران دربدل پرداخت دستمزد اندک ازنیروی کاراین کارگران بهره کشی کرده وبه ثروت خود می افزودند. مهاجرت بی رویه روستاییان به شهرها، معضل بزرگی دیگری بود که دراین زمان به وقوع پیوست وبه یک بارگی نفوس شهرها افزایش چشم گیری یافت و جند برابر شد و این روند همچنان ادامه داشت، این درحالی بود که شهرها نه گنجایش جعیت تازه وارد را داشت ونه هم خدمات شهری مناسب رابرای این مردم فراهم کرده می توانست.

درنتیجه زندگی مردم درشهرها به شدت نامناسب،غیراستاندارد وفاقد سهولت های اولیه زندگی بودند. غلبه فردگرایی برجمع گرایی، دورشدن از ارزش های دینی و فایق آمدن ارزش های دنیوی و سنجشگرایانه بر جهان بینی ماورائی تبعات اجتماعی مثبت ومنفی را به دنبال داشت. پیامدهای منفیناشی از این روند، مشکلات روانی، خودکشی، افزایش طلاق و غیره بودند که نیازبه تحقیق و پژهش های علمی داشتند. به دنبال این تحولات درکنار سایر علوم انسانی جامعه شناسی  به عنوان رشته ای که بتواند چنین مشکلاتی را به صورت همه جانبه تبیین وتحلیل کند به وجود آمد.

اگوست کنت، امیل دورکیم، ماکس وبر، کارل مارکس ودیگران از نخستین متفکرانی بودند که ازآن ها درتاریخ اندیشه های جامعه شناسی به عنوان پایه گذاران این رشته  نام برده شده و درذیل جامعه شناسان کلاسیک دسته بندی می شوند. این ها دست به مطالعات و تحقیقات میدانی و کتابخانه ای گسترده زدند و هرکدام با روش ها و میتولوژی های متفاوت تغییرات و تحولات جوامع شان را بررسی، نقاط قوت و ضعف را شناسایی و راه حل هایی را برای برطرف کردن عوارض منفی ناشی از صنعتی شدن پیشنهاد کردند.اندیشه های این متفکران اجتماعی، بنیان های محکم و استواری را تشکیکل دادند که بعدها مکاتب و دیدگاه های متفاوتی که دربخش های توسعه واقتصاد، مسایل اجتماعی وفرهنگی شکل گرفتند ازآن سود بردند ونیزنظریات مرتبط به توسعه را در ابعاد مختلف شان گسترش دادند.اندیشه کلاسیک جامعه شناسی از سه ویژگی ممهم برخوردار اند:

یکم، کل گرایی ونظریه پردازی در سطح کلان: بیشترنظریات این دوره از جامعه شناسان مبتنی بررهیافت کلی و درسطوح کلان جامعه است که جوامع درمجموع درمسیرتاریخی خود اززندگی کشاورزی و ساده به سوی صنعتی و پیچیده شدن پیموده است و هرجامعه ای که به مدرنیته دست یافتهبه نحوی این مسیرتکامل تک خطی را پشت سرگذاشته است.دراین مسیرباگذشت زمان نهاد های سیاسی، اجتاعی، فرهنگی و اقتصادی پیچیده تر می شود، شیوه های زندگی مبتنی برکشاورزی درروستاها به تدریج با شیوه های مدرن و مبتنی برصنعت درشهرها تعویض می شود.نگرش ها، اعتقادات و جهان بینی ها از مابعد الطبیعه گرایی به پوزیتویسم تغییر یافته و فردگرایی برجمع گرایی غلبه می باید.

دوم، تیپ گرایی وتقسیم بندی دووجهی جوامع : اکثر جامعه شناسان کلاسیک با یک تقسیم بندی دووجهی جوامع را بررسی کرده است. تقسیم بندی دو وجهی ای که درمجموع نشان دهنده جوامع پیشامدرن و پسامدرن است.البته این نوع بررسی بیشتر با توجه به شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اروپای تازه صنعتی شده صورت گرفته است  که با انتقادات و پرسش های زیادی درمورد تعمیم آن درکل جوامع روبرو است. باوجود انتقاداتی که براین رویکرد وارد است، کمک های شایانی را برای فهم وتفکیک جوامع مدرن وغیرمدرن کرده و عوامل وزمینه های که سبب گذار جوامع از سنت به مدرنیته شده را به خوبی توضیح داده است.اگوست کنت سه مرحله را در پیشرفت جوامع از گذشته تا کنون شناسایی کرده است، مرحله اول ربانی است که خاستگاه ارزش ها،باورها و جهان بینی ها آسمانی،غیبی وغیرقابل دسترس است. ملاک تمام کنش های افراد جامعه نیروی مافوق انسان و خدا دانسته می شود. این نوع جامعه ابتدایی، طبیعی و غیرعقلانی است. مرحله دوم، به نظرکنت میتافزیکی است که خصیصه اصلی آن این است که عقل و فلسفه در آن حاکم است و تمام مسایل زندگی توجیه عقلانی می شود، اما استفاده ازمشاهده و آزمایش درآن هنوزعام نشده است،مرحله سوم مرحله اثباتی است که بارزترین خصیصه آن دنیا گرایی، پرهیزاز ماوراء گرایی و مبتنی برمشاهد وآزمایش است. جوامع درمرحله اثباتی به صنعت و تنکنوژی دست پیدامی کند ومنبع تمام ارزش ها ی زندگی خود انسان دانسته می شود، زیرا دید انسان نسبت به جهان در این مرحله زمینی وقابل دسترس بوده وانسان برسرنوشت خود مسلط می شود.دورکیم، جامعه را با توجه به نوعیت همستگی افراد آن به جامعه به میکانیکی و ارگانیکی تقسیم بندی کرده است که همسبتگی میکانیکی در جوامع ابتدایی و همبستگی ارگانیکی در جوامع مدرن حاکم است.هربرت اسپنسر جامعه را به دوبخش نظامی و صنعتی، مارکس به بورژوا و پرولتاریا، فردیناند تونس به گمین شافت و گزل شافت، ماکس وبربه جماعت وانجمن تقسیم کرده است که درمجموع یکی دلالت به سادکی، ابتدایی وسنتی بودن می کند ودیگری دلالت بر، پیچیدگی،مدرن وصنعتی بون جوامع دارد.

سوم، بدبینی نسبت به آینده: جامعه شناسان کلاسیک با توجه به یافته های شان نسبت به آینده صنعتی شدن جوامع و پیامد های ناشی ازآن هشدارداده اند. اکثراین اندیشمندان به نحوی نسبت به آینده بدبین اند، دورکیم، در تحقیق خود درمورد خود کشی به این نتیجه رسید که صنعتی شدن، احساس تنهایی، فردگرایی بیش ازحد، بریدن ازآرمان های جمعی را به همراه می آورد وبدین سبب وی دریافت که خودکشی در بین پروتستان ها که تمایل وهمسبتگی کمتری نسبت جامعه وارزش های جمعی دارند نسبت به کاتولیک ها که همبستگی بیشتر نسبت به ارزش های جمعی دارند بیشتر است. ماکس وبراز قفس آهنینی که به واسطه مدرنیسم و صنعتی شدن به وجود آمده و در آینده تشدید خواهد شد، خبرداد، مارکس ازخود خودبیگانگی را مهمترین دغدغه ی عصرش عنوان کرد که آدم ها به گونه بی رحمانه در شرکت های تولیدی غول آسا تبدیل به پیچ مهره ای می شود که فقط به درد تولید کالا برای صاحبان شرکت ها می خورد وبس.

بنابراین، از نظرجامعه شناسان کلاسیک، برای گذارجوامع از حالت سنتی به مدرنیته، تغییررویکرد وجهان بینی جامعه از حالت ربانی به اثباتی یا قطع رابطه با آسمان و مابعدالطبعه و رونق تجربه گرایی، گسترش علوم تجربی وبه حاشیه راندن علوم دینی و غیرکابردی که کنت مطرح کرده، به وجود آمدن تقسیم کاراجتماعی، ازدیاد جمعیت، فردگرایی واستقلال فردی... که دورکیم به آن تآکید کرده، دیگرگونی فرهنگی ودینی و چیرگی عقلانیت در نهاد های اجتماعی که ماکس وبربرآن پافشاری کرده و نیزتضاد طبقاتی ورشد سرمایه داری وخروج از فئودالیسم، رونق گرفتن اقتصادبازاررقابتی، تولیدی و انباشتی که مارکس به آن اشاره کرده است، ازعوامل مهم دست یافتن جوامع به توسعه بوده است برعلاوه این نکته که آن ها نسبت به پیامدهای اجتماعی وفرهنگی ناگواری که مدرنیته درآینده درپی خواهدآورد، بدبین بودند و راه حل هایی را برای برطرف کردن این نوع خطرات مانند مارکس که سوسیالیم و کمونیسم رابه جای کاپیتالیسم پیشنهاد کرد، ساخته وپرداخته کردند که تاحدودی زیادی جامعه شناسان نسل بعد به آن توجه نموده و برای کاهش این عوارض با جدیت بیشتر کارکردند، با وجود این مدرنیسم با نارسایی های زیادی روبروست. اما برای کشورهایی که هنوزمدرنیته را تجربه نکرده اند، معضل نه پیامد های منفی ناشی ازآن که چگونی دست یافتنبه خود مدرنیسم و صنعتی شدن است. برای این که کشورهایی مثل افغانستان ازجامعه کشاورزی به یک جامعه صنعتی متحول شود، باید تحقیقات و تجارب این اندیشمندان به گونه جدی مورد مطالعه قرارگیرد.بیشتر کارهای جامعه شناسان کلاسیک برتجربه، آزمایش و مشاهده استواربودند، بدین لحاظ باواقعیت های جامعه تا حد زیادی نزدیک بودندونتایج کارشان نیز قرین به حقیقت های عینیی بودند که جامعه عملاً درگیرآن بود.این تحقیقات تا امروز الهام بخش کارجامعه شناسان، برنامه ریزان اجتماعی و سایررشته های علوم انسانی باقی مانده اند. جامعه افغانستان درمجموع یک جامعه نا شناخته و تحقیق ناشده است، که بیش از همه نیازبه متفکران و اندیشمندانی همچون دورکیم، وبرودیگران دارند تا با تحقیقات علمی شان بتوانند جامعه شان را بشناسند، علل عدم توسعه نیافتگی، گیرماندن درچنبره یک سنت ناکارا را دریابند و باتوجه به شرایط فرهنگی، اجتماعی وتاریخی راه های رسیدن به توسعه را نشان دهند.تا افغانستان نیز به رؤیای توسعه وپیشرفت دست یابد.

دیدگاه شما