صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

چالش های توسعه سیاسی در افغانستان

-

چالش های توسعه سیاسی در افغانستان

بحث توسعه سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم وارد مطالعات علوم سیاسی و جامعه شناختی شد. فضای جنگ جهانی دوم تاثیر بسزا بر مطالعات توسعه سیاسی گذاشت. مکاتب فکری که در اوائل شکل گرفت بیشتر متاثر از اندیشه های راست گرایان بود که در جنگ جهانی پیروز میدان شده بود. با این حال، توسعه سیاسی با کمترین زمان ممکن وارد ادبیات شد و کشور های مختلف در صدد آن برآمدند تا شاخص های توسعه سیاسی را کسب نماید. در این نوشتار تلاش می شود با ارائه تعریف و شاخص های توسعه سیاسی، چالش های فراروی آن را در افغانستان به بررسی بگیرد.‏

از نظر شماری از پژوهشگران، توسعه سیاسی عبارت است از روش ها و خط مشی های سیاسی که رشد اقتصادی را در کشور های در حال توسعه هموار می سازد. شمار دیگر محققان، توسعه سیاسی را به مطالعه ای رژیم های جدید، نقش گسترش یافته ای حکومت ها، بالا بردن مشارکت سیاسی و توانایی رژیم ها برای حفظ نظم در شرایط تحولات پرشتاب و همچنین رقابت بین دسته های سیاسی، طبقات و گروه های قومی بر سر قدرت و نیز رقابت در منزلت اجتماعی و ثروت تعریف می کنند. از نظر عده ای دیگر، توسعه سیاسی، چگونگی روی دادن انقلاب ها، بویژه شرایط جایگزینی نظام های سرمایه دارای یا سوسیالیستی است.

توسعه عبارت است از ارتقای مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی بهتر و همراه با روابط انسانی. البته در مباحث جدید توسعه  سیاسی، از مفهوم قدرت بخشی استفاده می شود که بر نقش تصمیم گیری و مشارکت مردمی در وسیع ترین اشکال ممکن تاکید می کند و بر نقش نهاد ها و جنبش های مستقل تاکید بیشتری می گذارد.

اما توسعه سیاسی مفهومی چند بعدی است که دارای ویژگی ها و ابعاد متعدد می باشد. اقتصاد دان ها به افزایش در آمد سرانه، جامعه شناسان به تنوع نهاد ها، روانشناسان به انعطاف پذیری ذهنی و وجود انگیزه ها توجه می کند. سیاست شناسان، دگرگونی نهاد های قدرت و افزایش میزان مشارکت را به عنوان شاخص های توسعه سیاسی در نظر می گیرد.

 

برای یک سیستم سیاسی توسعه یافته، اندیشمندان عوامل متعدد و ویژگی های بسیار برشمرده اند. در این میان نهاد های دموکراتیک و توسعه ای جامعه مدنی از جمله ویژگی اساسی و مهم است که در نظریات گوناگون بر آن تاکید شده است. تعاریف و مفاهیم متعدد توسعه سیاسی، لزوما مبین قاعده ای جزمی برای همه جوامع نمی باشد. تجارب جوامع در فرایند توسعه سیاسی متفاوت و ویژه است و طبق ارزش های اجتماعی، عوامل طبیعی، نظام اقتصادی، فرهنگی و سیاسی هر جامعه، تحت تاثیر این متغییر ها قرار می گیرد. اما آن چه در مورد فرایند توسعه سیاسی بین تمام جوامع عمومیت دارد، افزایش تحرک و کارآیی جامعه، محدود شدن قدرت دولت، افزایش آزادی ها و حقوق مدنی و در تحلیل نهایی همان تقویت جامعه مدنی می باشد.

برخی اما، با تاکید بر جامعه مدنی، توسعه سیاسی را فرایند پویا و مستمر تعامل دولت و جامعه مدنی می داند که با افزایش ثروت، درآمد سرانه، دگرگونی ساختار اقتصادی و ارتقاء کلی سطح زندگی اکثریت مردم می انجامد.

اما بحث اصلی توسعه سیاسی از چشم انداز فلسفه سیاسی، در باره عقلانی شدن بستر اعمال و اهداف، سیستم ها و مکانیسم های دستیابی به عقلانیت است و توسعه سیاسی، بستر اعمال عقلانیت معنی داری را فراهم می سازد و سطح معقولی از خود مختاری را مستقر می سازد. این مسله، هنگامی اهمیت بیشتری پیدا می کند که مردم هم وسیله و هم هدف توسعه هستند.

به طور کلی از دید این گروه از متفکران طرفدار دموکراسی، شاخص های مهم همچون، تقویت جامعه مدنی و به تبع آن آزادی های مدنی و سیاسی، حاکمیت مردم، حقوق مدنی، مساوات طلبی، قانون و قانون مداری، مشارکت سیاسی، احزاب، پارلمان و پارلمانتاریسم از مولفه های اصلی و مشترک یک نظام سیاسی توسعه یافته به شمار می آید.

اولین چالش فراروی توسعه سیاسی در افغانستان عدم مطالعات دقیق و روشن از توسعه سیاسی است. با قاطعیت می توان گفت که کارگزاران نظام سیاسی درک و فهم از توسعه سیاسی، شاخص ها و نظریه های توسعه سیاسی ندارند. بدون درک توسعه سیاسی به لحاظ تئوریک امکان تحقق آن عملی نیست. بنابراین درک و فهم از توسعه سیاسی وجود ندارد و ما نیازمند آنیم تا به صورت سازمانیافته و سیستماتیک این مسئله را مورد بحث قرار دهیم.

دومین چالش قبیله و سنت های قومی و قبیله ای می باشد. نظریه های توسعه سیاسی در چارچوب جدال سنت و مدرنیته شکل گرفت. که بخش مهم سنت، سازگار های قومی و قبیله ای می باشد. اگر مطالعات بعدی نشان داد که تمام سازگار های سنتی مانع و چالش توسعه سیاسی نمی باشد اما، قبیله و قوم گرایی موجود در افغانستان مانع جدی فراروی توسعه سیاسی است. زیرا سازکار های قبیله ای و قومی در برابر مکانیسم ها و سازگار های مدرن و شاخص های توسعه سیاسی قرار دارد. اما بخش دیگر از سنت ها می تواند ظرفیت بیشتر برای توسعه و توسعه سیاسی ایجاد نماید. به عنوان مثال؛ برخی آموزه های دینی می تواند ما را در دستیابی به توسعه و توسعه سیاسی کمک نماید.

سومین چالش فراروی توسعه سیاسی نگاه خصمانه به توسعه و توسعه سیاسی است. همان طور که در مطالعات اولیه توسعه سیاسی، توسعه اساسا فرایند غربی شدن تلقی می شد. در افغانستان اکنون نیز، توسعه و توسعه سیاسی فرایند غربی شدن درک می گردد. این نگاه خصمانه باعث می شود که مکانیسم ها قبیله ای و دینی را در برابر توسعه سیاسی علم نماید و از رشد آن جلوگیری نماید. این مسئله در عین حال باعث می شود که بخش از نیرو صرف مقابله با مکانیسم های سنتی گردد.

این چالش تا حدودی جدی است. زیرا توسعه سیاسی باید مورد پذیرش مردم و نخبگان قرار گیرد. تا زمانی که مردم درک و فهم از توسعه نداشته باشد و آن را امری خلاف آموزه های دینی و قبیله ای نپندارد، امکان تحقق توسعه سیاسی ممکن نیست. به همین خاطر نگاه خصمانه یک چالش فراروی توسعه سیاسی در افغانستان می باشد. رهایی از این نوع نگاه می تواند کمک به تحقق توسعه سیاسی در کشور نماید.

چالش ها و موانع جدی دیگری نیز وجود دارد که این نوشتار ظرفیت پرداختن به آن را ندارد. اما چالش های مذکور از مهمترین و جدی ترین چالش ها فراروی توسعه سیاسی در افغانستان می باشد.‏

در پایان باید گفت که توسعه سیاسی بعد از جنگ جهانی وارد مطالعات سیاسی و جامعه شناختی شده است اما در کشور ما امری ناشناخته است. هیچ مطالعه منسجم روی آن صورت نگرفته است. درک و فهم روشن از آن وجود ندارد. همین مسئله باعث شده است که ما تصویر از آن نداشته باشیم و نتوانیم در راستای تحقق آن کاری از پیش ببریم. در کنار این مسئله، سنت های قبیله ای و قومی و نگاه خصمانه مردم و نخبگان ما به مقوله توسعه و توسعه سیاسی باعث شده است که امکان تحقق آن به سختی گراید.

دیدگاه شما