صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

ریشه بحران کشور در کجاست؟

-

ریشه بحران کشور در کجاست؟

در روزهای اخیر وضعیت امنیتی کشور به شدت بحرانی شده بود و هنوز نیز شرایط کاملا به حالت عادی برنگشته است. مخالفین مسلح در چندین نقطه از کشور دست به عملیات های تهاجمی و جمعی و نیز انتحاری زده بودند. مرکز این ناامنی ها و نگرانی های امنیتی در ولایات شمالی کشور و بخصوص ولایت قندوز و سرپل قرار گرفته بود. پیش از همه باید گفت که متاسفانه این ناامنی ها و تحرکات مخالفین ادامه همه بحران چند دهه گذشته است که بخشی از زندگی مردم ما به شمار می آید. به معنای دیگر جنگ، ناامنی، خشونت، ویرانی، ستیزه جویی، بحران در زندگی اجتماعی و خصلت های فردی مردم ما نهادینه شده است.

هرچند رویدادهای اخیر در کشور در صورت ظاهر مربوط به تحرکات مخالفین دارد و ناتوانی ها یا ضعف های که در مسئولان امنیتی نهفته است، اما واقعیت امر این است که این ناامنی ها را فقط در برخورد ها و منازعات نظامی و رقابت های سیاسی نباید خلاصه و محدود ساخت. آنچه در روزهای اخیر در بدخشان و قندوز و سرپل گذشت و یا می گذرد در واقع بخشی از بحران دراز مدتی است که  ریشه های آن خیلی پیچیده تر و وسیع تر از آن است که بتوان آنرا در یک یا چند عامل و زمینه مشخض تصور نمود. در طی چند سال گذشته مرکز و محور ناامنی ها و خشونت ها و عوامل بازدارنده ی صلح، در مناطق جنوب کشور متمرکز بوده و از آنجا به تدریج به سایر نقاط کشور گسترش یافت. هرگاه این موضوع بصورت درست و منطقی مورد دقت و بررسی قرار گیرد، بسیاری از واقعیت ها روشن گردیده و راهکارهای مبارزه با ناامنی و چرایی آن نیز موثر تر خواهد بود. چنین گمان برده می شود وقتی درباره در ریشه یابی عوامل ناامنی، موانع بازدارنده صلح و گسترش و تحکیم ارزش های دموکراتیک و در مورد پدیده های مثبتی چون تامین امنیت، بر قراری صلح، و سرنوشت مردم افغانستان صحبت می شود، بسیار سطحی و عجولانه و شعاری برخورد می شود.

در یک ارزیابی گذرا درباره ریشه های بحران و ناامنی که تنها منوط به رویدادهای اخیر نبوده و بلکه وضعیت کلی کشور را، در زمینه های مختلف را شامل می شود، می توان گفت یکی از دلایل عمده دوام جنگ و ناامنی همیشه این بوده است که تغافل و سهل انگاری نسبت به دشمنان و دوستان در سیاست کشور وجود داشته است. این موضوع خود از فقدان اندیشه و باور مندی به سیاست ملی در کشور و تاریخ جامعه ما سرچشمه میگیرد. بطور مثال در نگرش مدیریت کشور امروز تعریف های متفاوتی از دشمن وجود دارد. برخی از مسئولین طالبان را که عامل عمده ناامنی در کشور شمرده می شود بعنوان مخالف سیاسی یاد می کنند یا موضع محافظه کارانه در برابر آن اتخاذ می نمایند. حالا این مخالف سیاسی خواندن و یا اتخاذ موضع محافظه کارانه به هر دلیل و علتی که باشد. پیامد این مسئله بطور قطع آن خواهد بود که در سیاست راهبرد قاطعیت و شفافیت لازم ظاهر نخواهد شد. و بدنباله آن نیروهای امنیتی نیز انگیزه و اراده شان در مقابله با مخالفین دچار تردید خواهد گردید. نکته دیگری که در این ارتباط قابل تامل است و از پیامدهای جدی عدم تعریف دشمن و دوست می باشد این است که پدیده های صلح و امنیت، از نمادهای برجسته دولت و ملت در جهان مدرن میباشد. از آنجایی که جامعه ما از وجود دولت ملی و جامعه ملی در تاریخ موجودیت خود محروم بوده است، بنابر این صلح و امنیت به معنی واقعی کلمه نیز در این سرزمین حکم فرما نبوده است و مردم افغانستان هیچ گاهی در امنیت و آسایش خاطر زندگی نکرده اند. مرور کوتاه به وقایع تاریخی کشور نشان میدهد هرج و مرج و جنگ جزو زندگی مردم ما بوده و از همه مصیبت بارتر اینکه حاکمیت های سیاسی خود عامل بی ثباتی، ترویج نفاق و عامل تنش و بحران بوده اند.

یکی از عوامل دیگر بازدارنده صلح و ریشه های ناامنی در این سرزمین، وجود تفکر و تصور متحجرانه و جمود اندیشانه ای است که در قالب شریعت و پندارهای قبیله ای فکر و مغز و اندیشه و رفتار بخشی از جامعه ما را درکام خود اسیر و گرفتار نموده است. این قشری گری و تحجری گرایی در جامعه ما به اندازه ای عمیق است که حتا جوامع عقب مانده  در برابر آن هیچ هستند. نمونه این تحجر و سنت گرایی افراطی و ناسازگار با شرایط امروزی را متاسفانه در واقعه تلخ و جانکاه فرخنده شاهد بودیم. این حادثه هرچند یک رویداد نظامی نبود اما امنیت روانی جامعه را بخصوص امنیت روانی زنان جامعه را که بخشی از اعضای جامعه به شمار می روند به شدت آسیب دیده و تا هنوز نیز اثرات آن قابل لمس است. هم چنین بخشی از دستگاه ها و امکانات امنیتی و قضایی وقت و انرژی ساخت درگیر همین قضیه گردیده است. به همین جهت بسیاری از آگاهان دینی و سیاسی تاکید دارند خشونتی که امروز از سوی کسانی بنام دین و مذهب و شریعت بکار می رود، در هیچ یک از آموزه های دینی جایز دانسته نشده است. تبعیض و بی عدالتی، برتری جویی قومی و زبانی که خود را در نقاب شریعت و دموکراسی پنهان ساخته است در هیچ یک از آموزه های دینی وجود ندارد! خشونت و تبعیض، برتری جویی و سلطه گرایی های قومی و روحیه ضد ترقی وپیشرفت همه بازتاب و باز تولید کننده فرهنگ و تفکر تحجر و جمود قبیله ای است که خود را در نقاب شریعت مخفی ساخته است. تا در زمینه تغییر و زدودن این فرهنگ و روحیه مغایر با ارزشهای انسانی و دینی تلاش نشود و موفقیت بدست نیاید خشونت و تبعیض از این جامعه رخت بر نخواهد بست.

مشکل دیگری که سبب گردیده است تا بحران ناامنی در روزهای اخیر شدت گیرد عدم انسجام و هماهنگی مدیران کلان کشور می باشد. متاسفانه مدت هفت ماه یا بیشتر می شود که کشور در خلاء مدیریتی و رهبری بسر می برد. عدم انسجام میان رهبران حکومت وحدت ملی سبب گردیده است که در رده های پایین اداره حکومت نیز انگیزه ها و اراده ها برای خدمت و تامین امنیت سست گردد.

همین انشقاق در بالا سبب انشقاق و چند دستگی در رده های پایین اداره گردیده است. دشمنان صلح و امنیت کشور از این مسئله نهایت سوء استفاده را نمودند. چنانچه بسیاری از گزارش ها حاکی از آنست که در بسیاری از نقاط مردم چون از کارکرد و مدیریت حکومت مایوس و سرخورده شده اند برای حل قضایای خویش به مخالفین روی آورده اند. مثال روشن از پیامدهای این عدم انسجام را ما در شهادت سربازان و نیروهای امنیتی در بدخشان شاهد بودیم.

از همین روی می توان گفت که ما برای رسیدن به یک جامعه همگرا و صلح آمیز راه بسیار دشوار و طولانی را در پیش داریم.‌ صلح و امنیت در واقع مفهوم خیلی وسیع تر از آن می باشد که ما تصویر و تصور داریم. به تصور خیلی ها صلح یعنی ختم جنگ. درست است که ختم جنگ اولین گام به سوی زندگی صلح امیز است اما شرایط زندگی صلح آمیز زمانی فراهم میگردد، که تمام عوامل ناامنی و انگیزه های اخلال امنیت مهار گردیده و مردم به ارزشهای انسانی و حقیقت دین و نظام و قانون معتمد و وفا دار باشند. به عبارت روشن تر، نظام سیاسی و قانون نافذه چنان باشد که در آن تبعیض نباشد، ارزشهای شهروندی معیار قضاوت حاکمیت باشد و قدرت و ثروت ملی به صورت عادلانه تقسیم گردد.

نظام سیاسی موجود هرچند که با شعار دموکراسی و حمایت از ارزشهای انسانی بو جود آمده است، اما نمی توان کتمان کرد و آن را پوشانید که عملکرد و رفتار سیاسی نظام طی این چند سال کمتر بر معیار ارزشهای دموکراتیک استوار بوده است. اغلب سیاست های اعمال شده در واقع بیانگر خصلت و رفتار های قبایلی و خود محورانه است که به شدت بر ساختار این نظام سایه افکنده است. در بسیاری از مواقع رفتار و عملکرد زمامداران  سیاسی خود سبب ترویج و گسترش ناامنی و تقویت عوامل ناامنی گردیده است. بنابر این وقتی که حکومتگران سیاسی خود در سرزمین خویش بستر پرورش عوامل ناامنی را فراهم نمایند، سخن از بر قراری صلح و امنیت یک شعار سیاسی و یک عملکرد تزویر گرانه بیشتر محسوب نمی گردد.

دیدگاه شما