صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

رویداد وردوجِ بدخشان؛ تبانی یا تسلیمی؟

-

رویداد وردوجِ بدخشان؛ تبانی یا تسلیمی؟

پس از حادثة ناگوار و تلخ «جلريز» و نا امني هاي ولايت هاي شمالي به ويژه ولايت «فارياب» ولسوالي «وردوج بدخشان» خبرساز گرديد. در آغاز خبرهاي همراه با نگراني به رسانه ها و شبکه هاي اجتماعي نشر گرديد که يکي از پايگاه هاي نظامي نيروهاي امنيتي به دست دشمن افتاده و نظاميان که در آن مرکز حضور داشتند، برخي موفق به فرار، برخي شهيد و اکثريت آنان دستگير شده اند. بازهم سخن از مقاومت، درخواست کمک و همکاري هاي نظامي و در نهايت نرسيدن کمک ها مطرح بود و طبيعتا نوک تيز انتقادها متوجه مراکز نظامي در ولايت بدخشان و مسوولين درجه يک محلي و مرکزي بود.

اما روز گذشته خبر رهايي همة سربازان دريافت گرديد. جنرال «بابه جان» فرمانده پوليس ولايت بدخشان به گونه اي سخن مي زند که انگار قبلا «معامله و تبانيِ» درکار بوده و سخن گويي اين نهاد نيز چنين بحث را مطرح کرده است؛ سربازان با دادن اسلحه و تمامي امکانات شان رها مي شوند. اما سخن گوي گروه طالبان بحث ضمانت را مطرح مي کند. در اين صورت سربازان اسير شده يا تسليم شده به قيد ضمانت رها مي شوند، اما اين که چه ضمانتي به گروه طالبان داده اند؟ روشن و مشخص نيست.

جنرال بابه جان فرمانده پوليس ولايت، بحث معامله را به صورت برجسته مطرح کرده و از تسليم شدن فرماندهان نيروهاي امنيتي به عنوان لکة ننگ و ماية شرم ساري ياد کرده است. در اين صورت، بدون اين که جنگ و نبردِ ميان طرفين صورت گيرد و برخي ها مجروح و کشته شوند ـ در جنگ امر بديهي است ـ اين ها به دشمن تسليم شده و فرداي اش رها مي شوند. در اين صورت تباني و تفاهم قبلي ميان فرماندهان نيروهاي امنيتي و گروه طالبان به چشم مي خورد. يعني قبلا هم آهنگي هاي لازم انجام شده بوده وگرنه بدون هم آهنگي و تباني امکان ندارد که همگي جهت تفنگ هاي شان را به سمت زمين گرفته و در برابر کسان که حمله کرده اند، به کار نبرد. اگر چنين بوده باشد، پلان و برنامه سپردن تسليحات، مهمات و امکانات نظامي به طالبان بوده است. در اين صورت بوي خيانت به مشام مي رسد. خيلي تاسف بار است که حکومت کشور قادر به تهيه و تدارک بودجة امکانات نظامي و جنگي نبوده و از اين رهگذر به سوي کشورهاي خارجي دست دراز مي کند، اما نظاميان تباني و تفاهم کرده و تسليحات و امکانات نظامي در دست داشتة شان را تحويل دشمن دهند.

ولي بنابر ادعاي سخن گوي گروه طالبان، طوري مي شود برداشت کرد که قبلا تفاهم و تباني درکار نبوده، اما سربازان اسير شده با دريافت ضمانت رها شده اند. در اين جا نيز مشخص است که هيچ جنگي و درگيري ميان طرفين صورت نگرفته است و گرنه بعيد به نظر مي رسد که گروه طالبان چنين برخورد مي کرد. گروه که مردمان ملکي و بي گناه را ماه ها به اسارت مي گيرد و شمار از آن ها را مي کشد، سربازان ارتش را در همين ولايت بدخشان سلاخي کرده و سربريدند و نيز با سربازان جلريز هر چه توانستند کردند، چگونه ممکن است اين بار با سربازان چنين برخورد کند.

اگر بحث معامله، تباني و تفاهم درست باشد، البته اميدوارم که حقيقت نداشته باشد، نشانگر و حکايت گر ضعف دروني نيروهاي نظامي و امنيتي کشور است. از يک سو ممکن است نماد از نفوذ دشمن در درون ساختارها و صفوف نظامي باشد و از سوي ديگر، نماد از ضعف نرم افزاري و تسليم پذيري ما در برابر دشمن باشد.

    حقيقت امر اين است که در جامعة قومي و پاره پارة افغانستان که هويت ملي واحد و مشترک وجود ندارد، همفکري سربازان نظامي و امنيتي با سربازان گروه طالبان به مثابه يک تهديد بزرگ و جدي مطرح است. در جامعة که ارزش ها، هنجارها، ايستارها، نگرش ها و باورها قومي و قبيله اي بوده و همة مرزها را در مي نوردد، بعيد نيست که سرباز ارتش يا پوليس حکومت و سرباز طالب احساس همفکري و همگرايي نکنند. اين احساس زمينه هاي يک جا شدن را پديد خواهد آورد.

بنابراين، جذب شدن سربازان نظامي و امنيتي به لحاظ فکري به صف گروه طالبان به عنوان يک تهديد بزرگ و خطرناک محسوس است. اگر نگاه به تاريخ سياسي کشور به ويژه سقوط حکومت کمونيستي به رهبري داکتر نجيب الله بنماييم، بحث هم فکري سربازان و فرماندهان دو طرف محسوس است. به باور نويسندة متن اگر با ديد جامعه شناختي به مسئله نگريسته شود، مجاهدين به لحاظ سخت افزاري و نبردهاي نظامي موفق به ساقط کردن حکومت نشدند، بلکه به لحاظ نرم افزاري موفق شدند ريشه ها و پايه هاي استوار را برکنند. در اين صورت زمان که شکاف هاي اجتماعي ـ تباري ميان حکومت مرکزي و نظاميان در ولايت ها ايجاد شده و ناراحتي هاي پيش آمد، زمينه هاي سقوط فراهم شد.

از اين زاويه، همفکري ميان سربازان و نيروهاي تشکيل دهندة طرفين، يکي از تهديدهاي جدي مي باشد که آيندة ارتش، پوليس و به صورت عموم نيروهاي دولتي را به مخاطره خواهد انداخت. من بارها در نشريه ها و فرصت هاي متعدد نسبت به اين مسئله هشدار داده و تاکيد کرده ام که حکومت بايستي برنامه هاي مهم را طرح و اجرا نمايد.

و اما اگر بحث معامله در ميان نباشد و سربازان بدون هم آهنگي و تباني قبلي تسليم دشمن شده باشند، اين امر نيز علامت خوب نخواهد بود. در اين صورت ماشين جنگي حکومت با سقوط مواجه مي شود. امکانات و تسليحات نظامي در دستان دشمن مي افتد و بيش از پيش قدرتمندتر و نيرومندتر خواهد گرديد.

به نظر من، اين بحث ناشي از ناکامي مسوولين و سازمان هاي نظامي و امنيتي در نبردها و حوادث تلخ کندز، بدخشان و ميدان وردک است. در اين ولايت ها سربازان تصميم به مقاومت و مقابله گرفتند. به مراجع مسوول نظامي تماس گرفته و درخواست کمک کردند. اما کمکي به آن ها نرسيد و شمار از آنان موفق به فرار اما اکثريت شان ماحصره شده و جنگيدند و با پايان مرمي شهيد شدند که متاسفانه دشمن حتي به جسدهاي بي روح آن ها بي حرمتي کرد.

به نظر مي آيد سربازان تسليم شده در وردوج بدخشان با کمال نا اميدي از رسيدن کمک هاي نظامي، تصميم به تسليمي گرفته و نخواستند بجنگند.

سازمان هاي نظامي و امنيتي بايد بپذيرد که اين امر نقطه ضعف کلان است. تا به حال در همة نبردها قواي پشتيباني اعزام نشده است. در نتيجه سربازان يا پايگاه هاي شان را ترک کرده اند که در اين صورت مسوولين محترم آن را به عقب نشيني تاکتيکي تعبير مي کنند و يا تا آخرين مرمي جنگيده و شهيد شده اند که در اين صورت مشکلات تخنيکي را بهانه مي کنند.

بنابراين، اين امر روحيه نظاميان را به شدت سُست مي کند. وقت يک سرباز از اول بداند که هيچ کمکي نخواهد آمد، کمترين کسان باشند که با چشم پوشي از زندگي در اين دنيا آن هم دست شستن از عزيزان شان سينه را سپر کنند.

 

دیدگاه شما