صفحه نخست » مقالات » جان گرفتن گودزیلای تروریزم
جان گرفتن گودزیلای تروریزم
- حبیب صبوری خسروشاهی
در داستان ها و فيلم هايي تخيلي جاپاني موجودي هيولايي وجود دارد بنام گود زيلا. اين موجود هيولايي زندگي و جان هزاران انسان را بخطر روبروساخته و شهرها را نيز تهديد به ويراني مي کند. سرمنشاء پيدايش اين موجود هيولايي نيز زراد خانه ها و اضافات و آشغال هاي مواد صنعتي و نظامي است. نيروهاي نظامي و امنيتي براي از بين اين هيولاي وحشت ناک دست بکار مي گردند. اين نيروها با بکار بردن تجهيزات مدرن نظامي سعي دارند که او را از پاي در آورند. اما غافل از آنکه اصابت هر راکت و مرمي به جان اين موجود ترسناک، در واقع نوعي تامين تغذيه و تقويت او مي باشد. دقيقا پانزده سال پيش در يازدهم سپتامبر 2001 حملات هراسافکنانه و خونيني در امريکا به وقوع پيوست. اين حمله تکان دهنده و غير مترقبه غربي ها را متوجه افغانستان نمود. پس از حمله به برج هاي دوگانه و ديگر مراکز اقتصادي و امنيتي و سياسي امريکا، قدرتهاي جهان به رهبري امريکا، آنان دريافتند که دهکدهي جهاني شان از سوي تروريست هاي افراطي بنام القاعده و طالبان در معرض تهديد جدي قرار دارد؛ گروه هاي که در افغانستان فعال بوده و داراي پايگاههاي گسترده و لانههاي مستحکم ميباشند. بنا براين قدرتهاي غربي براي تلافي حمله يازدهم سپتامبر و نابودي مراکز هراسافکني و سقوط سيطره طالبان به اين خطه لشکر کشيدند. مبارزه با تروريزم بطور کلي و گروههاي تروريستي چون القاعده و طالبان بطور اخص از اهداف نخستين و بنيادين اين لشکرکشي عنوان گرديد. مسئله توسعه دموکراسي در منطقه و حقوق بشر در واقع يک پوششي بود براي فريب اذهان جهانيان و توجيه لشکرکشي شان در منطقه و کشور. آنان وعده سپردند که افغانستان را به زودترين فرصت ممکن به بهشت منطقه بدل خواهند ساخت.
اما اينک پس از پانزده سال دست آورد آن لشکر کشي و ادعاها و رجز خواني ها چيست؟
بدون شک بدنبال رويداد ياد شده سيطره سياه و دهشت ناک طالبان از زندگي مردم افغانستان برچيده شد، مراکز تروريستي در کشور يکي پي ديگري برچيده شده و نابود گرديد. از لحاظ سياسي مردم افغانستان نخستين تجربه سياسي خود را در عرصههاي مختلف به آزمون گرفتند. همين طور تغييرات قابل توجه ديگري نيز در ظواهر زندگي مردم و سطح کشور نمايان گرديد. اما سويه ديگر اين واقعيت، که بخش اعظم ماجرا را بخود اختصاص داده و تمامي صفحه را ملول و رنج آور ساخته است اين است که تمام حرفها و انتظارها به اين موارد نيز خلاصه و محدود نميگردد.
به معناي ديگر افغانستان براي لحظههاي بسيار کوتاهي قادر گرديد که فضاي آرام و شرايط بدور از جنگ را تجربه نمايد. اما به زودترين فرصت بارديگر صفير گلولهها به گوشها آشنا گرديد. روند اوضاع بگونه اي دگرگون گرديد که گويا هيچ تغييري پيش نيامده است. مراحل بعدي تحولات پس از يازدهم سپتامبر بگواهي رويدادهاي خونين و تلخ کشور حاکي از آنست که واقعه يازدهم سپتامبر بحرانها و چالشهاي جديدي را به همراه داشت. بسياري مردم افغانستان پس از پانزده سال اکنون بدين باور هستند که با آنکه تغييراتي در زندگي شان به وجود آمده است ولي ترس از ناامني و چالشهاي اساسي ديگر هم چنان بر جاي خود باقي مانده است. آنان نسبت به آينده شديد نگران هستند. واقعيتهاي مربوط به ناامني حکايت از آن دارد که نه تنها تروريستهاي ديروز چون طالبان هم چنان قوي باقي مانده اند، اينک شکل و گونههاي تازه تري از تروريزم هم چون داعش زندگي و حيات مردم ما را باخطر جدي روبرو گردانيده است. هم اکنون نيروهاي امنيتي کشور در تمام ولايات کشور با تروريستها و مخالفين حکومت که از بيرون مرزها و حاميان ديروز تروريستها و عضو اساسي جبهه مبارزه با تروريزم به شمار ميآمدند، به شدت و بطور کامل مورد حمايت قرار دارند.
برخي از آگاهان سياسي و نظامي بدين باور هستند که نه تنها اين مبارزه منجر به تضعيف گروههاي تروريستي نشده بلکه اين گروهها قوت بيشتري گرفته و ساحه فعاليت خود را گسترش دادهاند. آنان تاکيد دارند که در آغاز اين مبارزه انتظار ميرفت که جنگ عليه تروريسم در افغانستان و منطقه به زودي به پايان رسيده و جامعه جهاني در اين مبارزه به اهداف اساسي خود خواهد رسيد، اما بهدليل مرتبط شدن اقتصاد با تروريسم، مافيا با قدرت و همچنين بيتوجهي به لانهها و مراکز اصلي تربيه و تجهيز گروههاي تروريستي و نيز دخيل بودن عوامل و فاکتورهاي ديگر، نه تنها اين گروهها تضعيف نشدند، بلکه نسبت به گذشته قويتر شده و دامنه فعاليتهاي خود را امروز از شمال افريقا تا سوريه وعراق و از افغانستان تا شرق دور گسترش دادهاند. واقعيت امر آنست که جامعه جهاني و جبهه مبارزه با تروريزم سهل انگاري و غفلت بسيار کلاني را در اين زمينه مرتکب شدند. آنان اگر مساله اساسي جنگ با تروريزم را صادقانه در نظر ميگرفتند و جاهاييکه تروريسم بوجود ميآيد و مراکز عمدهيشان را که در پاکستاناند با قاطعيت از بين ميبردند، موفق ميشدند. ولي هم اکنون شاهديم که هنوز اين مراکز فعالند و در آن برنامههاي جديدي طرح، تجهيزات جديد و آموزشهاي جديد داده ميشوند. در واقع عمل مبارزه با تروريزم، شبيه همان شيوه برخورد در فيلم ها و داستان هاي تخيلي است که با موجود هراس افگني بنام گود زيلا صورت گرفته است.
اينک با صدتاسف انتظاري که مردم افغانستان و دنيا در عرصه مبارزه با تروريزم، از اهداف نخست لشکر کشي غرب و ا مريکا در افغانستان داشتند، بر آورده نگرديده است. افکار عمومي بدين باور است که تروريزم هنوز در افغانستان با همان قوت و با همان پيمانه اي که در اول بود در جاي خود باقي است و اين تهديدي هم براي افغانستان و هم براي دنيا به شمار ميآيد. موضوع جنگ با تروريزم هنوز هم از چالشهاي عمده به شمار ميرود و بسياري به اين باور اند که امريکا و غرب در مبارزه با تروريزم منافع ملي خود را دنبال مي کردند و ادعاهاي ديگر در واقع تلاشي براي مخفي نگهداشتن آن استفاده شده است. هم چنين نظاميان غربي در امر مبارزه با تروريزم هيچگونه طرح و برنامه مشخص و تعريف شده مطابق به شرايط کشور روي دست نداشته اند. نکته مهم ديگر اينکه جبهه مبارزه با تروريزم فاقد يک سياست روشن و مشترک نظامي و سياسي بودند. چنانچه هم اکنون اين گمانه هرروز قوت ميگيرد که در عقب قوت يافتن و يا ظهور گروههاي تازه تروريستي دست بعضي از همان قدرتهاي غربي قرار دارد. اين در حالي است که رئيس جمهور امريکا در هنگام خروج نيروهاي امريکايي از افغانستان مبارزه با تروريزم را موفقيت آميز و تقريبا خاتمه يافته تلقي کرده است!
از سوي ديگر نبايد ناگفته گذاشت که بخشي از مسئوليت اين ناکامي بدوش رهبران داخلي افغانستان نيز قرار دارد. اگر حاکمان و تصميمگيرندگان حکومت در افغانستان از آغاز تاکنون مسئولانه عمل ميکردند، به صورت مشخص نيل به اهداف يادشده براي دولت و ملت افغانستان در پانزده سال گذشته، دور از انتظار نبود و اين کشور ميتوانست در جهت بازسازي و نوسازي زيربناها، تقويت نيروهاي مسلح، استحکام پايههاي حکومتداري خوب، مبارزه با هرنوع فساد، تلاش براي خودکفايي اقتصادي، گامهاي بلندي را بردارد.
دیدگاه شما