صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

سال های دشوار جنگ با تروریسم و فقدان ابزار های فرهنگی و تبلیغی

-

سال های دشوار جنگ با تروریسم و فقدان  ابزار های فرهنگی و تبلیغی

چهارده سال از مبارزه و جنگ با تروريسم گذشته است. اما اکنون، تروريسم و دهشت افکني شبکه هاي خود را گسترده کرده است. فعاليت اين شبکه تنها محدود به افغانستان نيست. خاورميانه را دهشت فرا گرفته است. رابطه پيچيده اي ميان گروه هاي بنيادگرا و افراطي به وجود آمده است. اکنون حملات تنها توسط يک گروه بنيادگرا صورت نمي گيرد. بلکه از سازماندهي تا اجراي آن توسط جناج ها و گروه هاي مختلف به صورت مشترک صورت مي گيرد. به عبارت ديگر، گروه هاي بنيادگرا امروزه به صورت پيچيده عمل مي کند و مبارزه با اين گروه را سخت و دشوار ساخته است. اکنون، اين سوال پيش مي آيد که آينده خاورميانه به صورت عموم و آينده افغانستان به صورت خاص با پيچيدگي گروه هاي بنيادگرا چگونه رقم خواهد خورد؟ آيا فرصت سرکوب و تقويت نهاد هاي ملي در کشور وجود دارد. زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي و سياسي براي دگرگوني فراهم است. در نوشته کنوني، با بررسي رابطه پيچيده ميان گروه هاي بنيادگر به دنبال آنم تا چگونگي مبارزه با بنيادگرايان و افراطي ها را از زاويه مبارزه فرهنگي و اجتماعي به بحث بگيرم.

در سال 2006 براي همه کشور هاي عضو ناتو مشخص شد که گروه هاي بنيادگرا با آموزش و تجهيز همديگر در بخش هاي مختلف با همديگر در ارتباط است. مناطق اصلي که همه اين گروه ها را با همديگر وصل مي نمود، مناطق قبايلي پاکستان بود. انتحاري هاي که در سال هاي مختلف توسط نيرو هاي امنيتي کشور دستگير شده‏اند نشان داده است که انتحار کنندگان به يک گروه تعلق نداشته اند بلکه عضو گروه هاي مختلف بوده اند که در بخش هاي مختلف از سوي گروه هاي مختلف آموزش داده شده اند. انتحار به عنوان يک شيوه جديد مبارزه با نيرو هاي بين المللي در افغانستان از يک شاخه گروه طالبان تحت فرماندهي ملا دادالله به تمام گروه هاي بنياد گرا تسري يافته بود و همه گروه ها آن را به عنوان شيوه جنگي جديد پذيرفته بودند و از آن استفاده مي کردند. تاکتيک ها هر روز تغيير مي کرد. با همه اين ها، مبارزه با تروريسم، بنيادگرايي و افراطيت ادامه يافت. چهارده سال آن ها مورد تعقيب قرار گرفت. در اوائل در تمام ولايات افغانستان آن ها مورد هدف قرار گرفت. در سال بعد که بر کشور هاي عضو ناتو مشخص شد که اين گروه ها در مناطق قبايلي پاکستان قرار دارد، حملات هواپيما هاي بدون سرنشين بر مناطق قبايلي آغاز شد. کشور هاي غربي با تمام نيرو نتوانست بنيادگرا ها و افراطيت را از پا در آورد. اکنون، يکي از جدي ترين تهديد براي ادامه حيات حکومت مرکزي در افغانستان بنيادگرا هاي تند رو همانند گروه طالبان است.

در سال هاي سخت و دشوار مبارزه با بنيادگرايي و افراطيت بيش از همه تأکيد بر مبارزه نظامي با گروه هاي بنيادگرا شد. اين استراتژي اگر چه در ايالات متحده آمريکا اتخاذ شده بود و حکومت افغانستان تا سال هاي اخير با آن همسويي نشان داد و از آن حمايت کرد. در دوران مبارزه با تروريسم برنامه نرم فرهنگي و اجتماعي وجود نداشته است. اگر چه، با کمک سازمان هاي بين المللي و حمايت کشور هاي مختلف از برنامه سواد آموزي در کشور و ارتقاي ظرفيت حمايت جدي صورت گرفت اما اين برنامه ها به صورت مشخص به منظور تضعيف بنيادگرايي و افراطيت جهت دهي نشد. در سال هاي متوالي که معلمان کشته شدند و صد ها مکتب در ولايت مختلف افغانستان بسته شدند، حکومت و غربي ها به خاطر بازگشايي دوباره مکاتب تلاش نورزيد. تلاش ها نه به منظور رشد معارف بلکه به منظور سلطه نظامي بر منطقه بود. از اين جهت، در سال هاي گذشته بخش هاي فرهنگي و اجتماعي کمتر مورد توجه قرار گرفت. اين بي توجهي موجب به حاشيه راندن و دور کردن نهاد هاي تحصيلي و معارف از محاق توجه شد. نتيجه آن فساد هاي کلان را به بار آورد که اکنون ضربه سنگين بر وجهه اين نهاد ها وارد نموده است و بعيد به نظر مي رسد که به اين زودي بتواند ضربه ناشي از فساد گسترده را چهره خود بزدايد.

در سال هاي گذشته هيچ گاه به اين مسئله فکر نکرديم که بنيادگرا ها و تروريستان از سوي ساکنين محل اسکان داده مي شود و در تمويل و تجهيز آن ها کمک مي کند. نه غربي ها و نه حکومت مرکزي افغانستان دليل حمايت مردمي از تروريستان را از خود نپرسيد. براي همين، هيچ اقدام عملي براي قطع رابطه ميان مردم و تروريستان صورت نگرفت. کسي نپرسيد که چگونه يک تروريست و آدم‏کش در قلب کابل قادر به انتحار و انفجار مي باشد. حمايت مردم در بيش از يک دهه بيانگر آن بود/است که بنيادگرايي ريشه هاي عميق در جامعه ما دارد. در مبارزه با بنيادگرايي تنها به ابزار نظامي نيازمند نيستيم. بلکه در کنار آن به ابزار هاي فرهنگي و اجتماعي نيز نيازمنديم.

از اين جهت، مکاتب و دانشگاه ها مي تواند از مهمترين و اساسي ترين مکان براي مبارزه با تروريسم تبديل شود. کتاب هاي درسي و مضامين دانشگاه بايد طوري ترتيب و ارائه گردد که مردم به لحاظ باور هاي ديني و مذهبي ميانه بار بيايد. اما، در چهارده سال گذشته، چنين کاري صورت نگرفته است. مکاتب و دانشگاه ها خود بنيادگرايي را تقويت کرده است. امنيت ملي افرادي را دستگير کرده اند که از دانشکده شرعيات دانشگاه کابل فارغ شده اند و به صفوف مخالفين مسلح دولت در آمده اند. اين به خوبي مي رساند که ما نه مکتب و دانشگاه را جدي گرفته ايم و نه به نقش آن ها در مبارزه با تروريسم واقف بوده ايم. اگر دانشکده شرعيات قادر به آن است که شاگردان خود را به صفوف بنيادگرا ها در ميدان جنگ بفرستد همين دانشکده را مي تواند طوري کنترل و هدايت کرد که شاگردان آن به نيروي فرهنگي براي مبارزه با بنيادگرايي و افراطيت تبديل گردد.

باور نگارنده اين است که مبارزه با تروريسم و بنياگرايي بايد به صورت همه جانبه صورت گيرد. تنها اکتفا کردن به مبارزه نظامي نتيجه بخش نمي باشد. بايد از به همان پيمانه ابزار هاي فرهنگي و تبليغاتي را به کار گرفت و ذهن و باور هاي ديني و مذهبي مردم را تغيير داد. بي توجهي به نهاد هاي معارف و تحصيلي و بي توجهي به بسته شدن مکاتب در ولايات نتيجه اي جز تداوم جنگ در افغانستان ندارد. زماني ما مي توانيم به پايان جنگ اميدوار شويم که مکاتب در سراسر کشور فعال باشد و کتاب هاي درسي انديشه هاي ميانه روانه را رشد و ترويج نمايد. تروريستان بايد از سوي مردم طرد گردد. مردم براي مبارزه با آن ها اقدام نمايد. اکنون که تروريستان در خانه ها جا داده مي شود و از سوي مردم محل قدر و عزت مي شود، بعيد است که در سال هاي آينده نتيجه اي خوبي به دست آوريم.  

دیدگاه شما