صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

پدیده‌شناسیِ دزدی

-

پدیده‌شناسیِ دزدی

دزدي اشکال گوناگوني دارد. اين مقاله تلاشي است براي پديده‌شناسي [1] آن.

1. دزدي دقيقاً چيست؟ بخاطر همه‌ي شکل‌هاي جوراجوري که اين کنش مي‌تواند به خود بگيرد، تعريفِ آن کارِ چندان آساني نيست. شايد بخاطرِ همين دشوارتعريفي‌اش باشد که در بسياري موردها ما جا مي‌خوريم که چگونه از ما دزديده‌اند و نفهميده‌ايم. و مي‌شود که عمري را در نقشِ دزدزده بگذرانيم بي‌آنکه بدانيم. يا شايد زماني که به زرنگي و زيرکيِ خود مي‌باليم در حالي که از درآمدهاي بالا لذت مي‌بريم، متوجه نباشيم که درواقع کاروبارِ ما چيزي جز دزدي نيست. نکته اين است که شايد بتوان حتا به تعريف‌ها هم به چشمِ دارايي نگاه کرد، دارايي‌‌هايي که شايد از ما دزديده‌ باشند، يا به آنها به چشمِ ابزار‌هايي نگاه کرد که ممکن است در دستِ خودِ دزدان باشد. آيا آنچه امروزه «مالکيتِ معنوي» مي‌خوانندش تعريف‌ها را هم شامل مي‌شود؟! به‌راستي چه کسي بايد «دزدي» را براي ما تعريف کند؟ چگونه مي‌توان دل‌آسوده بود که دزدان آن را به ‌سودِ خويش تعريف نمي‌کنند؟!

2. مي‌توان توافق کرد که دزدي صرفاً به جيبِ کسي دست‌برد زدن نيست. با اين روي، جالب است که بسياري از شکل‌هاي دزدي را مي‌توان درنهايت به اين شکلِ بنيادين واکاست. براي نمونه، تصور کنيد من و شما هردو براي شغلي درخواست داده‌ايم و در حالي که شما از جهتِ حرفه‌اي از من برتر و شايسته‌تر ايد − يعني از مهارت‌ها و توانايي‌هاي مرتبط برخوردار ايد، تجربه‌ي کاريِ بيش‌تري داريد، و… − من بخاطرِ نسبتي که با کارفرما دارم، يا بخاطرِ هر چيزِ غيرحرفه‌ايِ ديگر، شغل را گرفته‌ام و از مزاياي آن بهره‌مند اَم. اکنون، درآمدي که من کسب مي‌کنم درواقع بايد به شما داده مي‌شد. پس پولي که بايد در جيبِ شما مي‌بود اکنون به جيبِ من آمده است. بدين‌سان، دزدي ممکن است سرراست و روشن يا باميانجي و ديرياب باشد. وقتي در ازدحامِ جمعيت در اتوبوس‌هاي درون‌شهري کسي به شما دست‌برد مي‌زند، اين يک دزديِ سرراست است و شما پساتر درمي‌يابيد که کسي از شما دزديده است. اما گاهي، همچون نمونه‌ي شغل، وجودِ واسطه‌ها نمي‌گذارد که دزدي حتا بازشناخته شود و، چنانچه بازشناخته شود، وجودِ سازوکارهايي قانوني و حقوقي نمي‌گذارد که دزد دستگير شود. در اين موردها ما با شکل‌هايي از دزدي روبه‌رو ايم که مي‌توان آنها را «دزديِ قانوني» نام داد.

3. دزدي کنشي جدا از ديگر کردوکارهاي جامعه نيست، بلکه با همه‌ي سويه‌هاي زندگي درهم‌تنيده است − نه‌تنها سويه‌ي‌ اقتصادي بلکه حتا سويه‌هاي فرهنگي، مذهبي، و جز اينها. ما ممکن است در دزدي شناور باشيم و دزدي شايد پي‌آوردهاي خوبي هم داشته باشد! مالِ دزدي ممکن است سر از هر جايي در بياورد! براي مثال، تصور کنيد من آن درآمدي که به‌ناحق دريافت کرده‌ام را صَرفِ کارهاي مذهبي کنم و، براي مثال، مسجدي پاکيزه و امروزين بسازم. اکنون مسجدي هست که از راه دزدي ساخته شده است و مردم هر روز در آن خدا را عبادت مي‌کنند. شما که شغل را به‌ناحق به من باخته‌ايد هم ممکن است به آن مسجد بياييد و عبادت کنيد و، ضمنِ دعا به بانيِ مسجد، از خدا بخواهيد که شما را از گرفتاري‌هاي مادي نجات دهد، بي‌خبر از آنکه بناي آن مسجد درحقيقت با پولِ دزديده از شما بوده است! در مثالي ديگر، من و يا فرزندانِ من ممکن است آن پولِ بدست‌آمده از دزدي را صَرفِ هنر و ادبيات کنيم و در اين ميان داستاني نوشته شود و شما آن را خريده و از خواندن‌اش لذت ببريد. به‌راستي آيا ممکن نيست با پولِ دزدي يک اثرِ هنري خلق شود؟ يا شايد فرزندِ من بخاطرِ فراقتي که از آن درآمد نصيب‌اش شده به مطالعه‌ي مذهبي روي آورَد و پس از چندي يک مبلغِ مذهبي شود، در حالي که فرزندِ شما به‌خاطرِ وضعِ بدِ اقتصاديِ پدرش از يک کارگرِ ساده بالاتر نرود. اکنون ممکن است فرزندِ شما بي‌خبر از همه‌چيز به همان مسجد بيايد و پاي منبرِ فرزندِ من بنشيند که در مزمتِ حرام‌خواري سخن مي‌گويد! فزون بر اينها، جالب است بدانيد که دزدي حتا ممکن است به «عدالت» و «عدالت‌خواهي» منجر شود! براي نمونه، فرزندِ من ممکن است با وقتِ آزادي که بخاطرِ درآمدِ من کسب کرده به مطالعه در زمينه‌هاي مختلف بپردازد و چيزي شود که به آن «روشنفکر» مي‌گويند. او ممکن است براي «عدالت» و عليهِ «بي‌عدالتي» نظريه‌پردازي کند، مکتبي فکري دست‌وپا کرده و هواخواهاني کسب کند! او ممکن است يک مبارزِ عدالت‌خواه شود. پس دزدي حتا ممکن است سرچشمه‌ي عدالت شود! به ‌همين ‌سان، آيا ممکن نيست کسي با پولِ دزدي فيلسوف شود؟ شايد ناباورانه بپرسيد: حتا مبلِغِ مذهبي؟ حتا روشنفکر؟ حتا فيلسوف؟ پاسخ به‌سادگي «آري» است. اما بگذاريد بنا به ملاحظاتي ديگر از اين اندازه فراتر نرويم و پاي کسِ ديگري را به ميان نکشيم!

4. دزدي انواع و اقسامي بسيار پرشمار دارد، چنان پرشمار که در اينجا ما فقط مي‌توانيم دسته‌بندهايي بسيار کلي ذکر کنيم. نمونه‌هاي بارزِ دزدي، مانند جيب‌بري يا شب به خانه‌ي کسي زدن، معمولاً نهاني و بي‌سروصدا انجام مي‌شوند. با اين حال، شايد شما هم شنيده باشيد که فلاني «دزدِ روز» است. در اينجا اين سروده‌ي سعدي بس گويا است:

شنيدم که دزدي درآمد ز دشت

به دروازه‌ي سيستان برگذشت

بدزديد بقال از او نيم دانگ

برآورد دزدِ سيه‌کار بانگ:

خدايا تو شب‌رو[2] به آتش مسوز

که ره مي‌زند سيستاني به روز

به شب هستم از فعلِ خود خوفناک

به روز او ندارد ز کس ترس و باک[3]

گرچه دزدي‌هايي هم هست که کاملاً بي‌شرمانه در عيان صورت مي‌گيرد، دزدي عموماً نياز به پوشيدگي دارد. اين واقعيت که دزدي‌ها معمولاً در شب رخ مي‌دهد دليلي بر حرفِ ماست. دزدي به‌هرحال نياز به مخفي‌کاري دارد. بي‌جهت نيست که امروزه در رابطه با مبارزه با فساد اين اندازه بر «شفافيت» تأکيد مي‌شود.

5. مي‌توانيم شکل‌هايي از دزدي را تحت عنوان «دزديِ خوب» سوا کنيم. پيش از هر چيز، براي آنکه تقسيمِ‌کار کرده باشيم، فقيهان بايد به ما بگويند حکمِ «دزديدن از دزد» چيست. افزون بر اين، حتا اگر خيلي اخلاقي باشيد، باز مثلِ من تفاوتي ميان «دزدي از دارا» و «دزدي از ندار» خواهيد گذاشت. روشن است که دزدي از ندار ناپسندتر از دزدي از دارا است و به همان اندازه دزدي از دارا بخشودني‌تر از دزدي از ندار. حال اگر داراي موردنظر ازقضا خود دزد باشد آنگاه دزدي از او ديگر آنچنان بد نمي‌نمايد! و اگر قرار باشد از داراي دزد بدزديم و به ندارِ دزدزده بدهيم آن‌وقت ديگر شايد خيلي‌ها کار ما را حتا اخلاقي دانسته بستايند!! اين همان کاري ست که در تاريخ کساني به عياران و جوانمردان نسبت داده‌اند. نکته در اينجا اين است که دزدي لزوماً به معناي بي‌عدالتي نيست بلکه کساني ممکن است آن را به نامِ برقراريِ عدالت انجام دهند.

6. از يک نگاه، مي‌توان دزدي را يک بيماري شمرد که مي‌تواند مزمن شده، واگيردار باشد، يا حتا بطور ژنتيکي به فرزندان منتقل شود. اين البته صرفاً يک حرف غيرعلميِ نسنجيده از سوي يک غيرمتخصص نيست. «جنون دزدي»[4] يک بيماريِ روانيِ ثبت‌شده است. از نگاهي ديگر، مي‌توان دزدي را يک خوي ناپسند دانست که تشديدشونده است. بر اين پايه است که گفته‌اند «عاقبت تخم‌مرغ‌دزد شتر‌دزد مي‌شود». با اين روي، البته که دزدي‌ها همه به يک اندازه خوب يا بد نيستند. برخي دزد‌ها روي برخي ديگر را سفيد مي‌کنند. اگر درباره‌ي ضرب‌المثل «صد رحمت به کفن‌دزدِ اولي» نمي‌دانيد حتما در اين باره در اينترنت جستجو کنيد؛ شرط مي‌بندم برايتان جالب باشد.

دیدگاه شما