صفحه نخست » مقالات » پدیدهشناسیِ دزدی ( قسمت دوم)
پدیدهشناسیِ دزدی ( قسمت دوم)
- رمضانی
7. ميتوان دو رويکردِ مهم به «دزد» و «دزدي» را از هم سوا کرد: «پيش از لُو رفتن» و «پس از لُو رفتن». پيش از لو رفتن، دزد سرش را بالا ميگيرد و راستراست راه ميرود، ديگران به او احترام ميگذارند و توانمنديهايش در درآمدزايي را ميستايند. نه اينکه بدبين شويد، ولي مراقب باشيد که مبادا به کساني احترام بگذاريد که دزدهاي پيش از لورفتن اَند! پس، پيش از آنکه مچاش را بگيرند، دزد براي خودش کسي است − آن سرودهي ايرج ميرزا را به ياد بياوريد که «… دزدِ نگرفته پادشاه است». يعني دزد تا دستاش رو نشده پيشِ همه محترم است.
برخي دزدها بسيار زود، بهاصطلاح سهسوته، دستشان رو ميشود، برخي ديگر ديرگاهي کار خود را پيش ميبرند تا سرانجام مچشان را ميگيرند، و گروهي از دزدان، بخاطر جايگاهشان، شايد هيچگاه دستگير نشوند. باز اينجا هم ايرج ميرزا را به ياد بياوريد که ميگويد «… دزدِ نگرفته «پادشاه» است!»:
هرکس ز خزانه برد چيزي
گفتند مبَر که اين گناه است.
تعقيب نموده و گرفتند
دزدِ نگرفته «پادشاه» است. [5]
8. همهي دزديها چهرهي يکساني ندارند. برخي دزديها شيرينتراند و برخي تلختر. کفندزدي را پيشتر مثال زديم. حتا تصورش هم براي خيلي از امروزيها دشوار است که در قديم کساني گورها را کنده و کفنِ مردگان را ميدزديدند. دزديهايي مانند کفندزدي بسيار چندشآوراند. ولي، درمقابلِ دزديهاي چندشآور، دزديهاي قشنگ و بخشودني و شيرين هم هست. آيا شده که در بچگي از کتابفروشي کتابِ داستانِ موردعلاقهتان را بدزديد؟ شايد گاهي شده باشد که کتابفروش مچتان را بگيرد. خب اگر کتابفروش خودش اهلِ کتابخواندن باشد با يک نگاه به قيافهي شما فهميده است که به آن داستان علاقه داريد و نميخواهيد کتاب را جاي ديگر آب کنيد. ممکن است حتا آن کتاب را رايگان به شما بدهد. بعد شما ممکن است با يک نگاه دريابيد که فروشنده خودش در بچگي از اين کارها کرده است!
9. دزدي ميتواند چنان فراگير شود که کمابيش همهي کسان در جامعه را در بر گرفته و همهي کردوکارها و سازوکارهاي جامعه را بيالايد. داستاننويسِ ايتاليايي ايتالو کالوينو در داستانِ کوتاهي[6] جامعهاي را به تصوير ميکشد که مردماناش همه بياستثنا دزد اَند؛ شب که ميشود هرکس به خانهي ديگري ميرود که چيزي بدزدد درحاليکه صاحبِ آن خانه خود براي دزدي به خانهاي ديگر رفته است. ظاهراً تا جايي که همه بهيکسان دزداند همه چيز بهخوبي پيش ميرود. اما همينکه يک نادزد به جامعه وارد ميشود همه چيز به هم ميخورد. البته تا جايي که همه بهيکسان دزد باشند گويا عدالت برقرار است و فاصلهي طبقاتي وجود ندارد. اما فردِ نادزد سازوکار را به هم ميريزد. کالوينو در اين داستان نشان ميدهد که چگونه دزدي شکل عوض ميکند و در پشتِ کسبوکارها پنهان ميشود. سرانجام در شهري که کالوينو به تصوير ميکشد زماني ميرسد که ديگر حرفي از «دزدي» نيست و فقط حرف از «دارا» و «ندار» است اما در واقع هنوز همه دزداند.
10. برخي شکلهاي دزدي، با همهي درشتي و سترگيشان، بسيار پوشيده و ديرياباند. بسياري از ما وقتي در شهرهاي بزرگ گام ميزنيم و سنگينيِ سايهي آسمانخراشها را بر وجودِ خويش احساس ميکنيم، متوجه نيستيم که درحقيقت آفتابِ تابان از ما دزديده شده است. يا، وقتي هياهوي ماشينهاي جوراجور ذهنمان را و دودِ اگزوزشان گلويمان را ميآزارد، نميدانيم که آرامش و هواي پاک از ما دزديده شده است. در جامعهاي که بنا بر عدالت است، از مالکانِ آسمانخراشها و صاحبانِ خودروها مالياتي متناسب گرفته شده و صرفِ ساختنِ فضاهاي سبز و گردشگاهها ميشود تا دزديِ آفتاب و هوا و آرامش جبران شود. اما در جامعهاي که دزدان دستِ بالا را دارند يا اساساً از اين قبيل دزدان مالياتي گرفته نميشود يا اگر گرفته ميشود، بجاي آنکه صَرفِ جبران شود، در جيبِ ديگر دزدان ميرود.
11. گاهي وقتي يک دزديِ بزرگ لو ميرود ستايشِ خيليها را برميانگيزد. در برخي جامعهها، اگر جوانکي بتواند، حال از هر راهي که شده ازجمله رشوه و زيرميزي و…، در مدتي کوتاه سرمايهاي کلان به جيب بزند، وقتي دستاش رو ميشود برخي حتا او را ستايش ميکنند. چنين دزديهايي بهاصطلاح دزديهاي باکلاس است و آقاي دزد در اين موردها ممکن است سرِ خود را بالا گرفته به کار خود ببالد. گويا دزديهاي افتخارآميز بيشتر در جامعههايي رخ ميدهد که ساختاري ناعادلانه دارند؛ شايد عامهي مردم خوشحالاند که آقاي دزد انتقامِ آنها را گرفته يا دستِکم آقاي دزد حقِ خودش را گرفته است. اگر در چنين جامعههايي زندگي ميکنيد حتماً تاکنون شنيدهايد که پسرِ فلاني خيلي زرنگ است و در عرضِ چند سال بارِ خود را بسته و چند خانه و ماشينِ آنچناني و فلان و بهمان…. خب همه ميدانيم که پسرِ فلاني به احتمالِ زياد نميتواند کاري جز دزدي کرده باشد. پرسش اينجا ست که چرا او را با وصفهايي ستايشآميز همچون «زرنگ» ميستاييم. درمقابل، در چنان جامعههايي اگر آدمي بهاصصلاح «حلالخور» باشيد و نخواهيد ميانبُر بزنيد و از هر شيوهاي براي پولدارشدن استفاده کنيد، شايد شما را بيعرضه خطاب کنند. ميبينيد که چگونه پديدهي دزدي ميتواند حتا بر ارزشگذاريهاي ما هم تأثير بگذارد.
12. برخلافِ برخي دزديهاي بسيار بزرگ که ديرگاهي از ديدهها پنهان ميمانند، برخي شکلهاي دزدي، گرچه کوچک و کماهميت اَند، بسيار به چشم ميآيند و پيآمدهاي بدي براي دزد دارند. همچنين، برخلافِ برخي دزديهاي بزرگ که باعثِ افتخارِ اطرافيانِ آقاي دزد است، برخي دزديهاي کوچک دزدِ بيچاره و همهي کسوکارش را بيآبرو ميکند. داستاننويسِ نامدارِ ايراني صادق چوبک در داستانِ «دزدِ قالپاق» لحظههايي از زندگي کسي را به تصوير ميکشد که هنگامِ دزديدنِ چيزي به بيارزشيِ قالپاقِ خودرو گير ميافتد و براي اين دزديِ کوچک بياندازه تحقير شده و تا پاي مرگ کتک ميخورد. اين داستان خواننده را در بهت و شگفتي قرار ميدهد چنانکه از خود ميپرسد بهراستي دزد کيست: کسي که قالپاق ميدزدد يا مردماني که او را تا پاي مرگ آزار ميدهند؟
13. گرچه جامعهها از نظرِ ميزانِ دزدي متفاوت اَند، نميتوان گفت مردمانِ يک جامعه در ذات و سرشتشان بيشتر از مردمانِ جاهاي ديگر به دزدي گرايش دارند، اگر اصلاً به چيزي به نامِ ذات براي انسان قائل باشيم. گويا قضيه بسيار پيچيدهتر از يک مسئلهي صرفاً اخلاقي است. مردمان هر جامعهاي ميکوشند آسانترين راه را براي پيش بردنِ زندگيشان برگزينند و اين آسانترين راه ممکن است در يک جامعه راهِ کار و زحمتِ صادقانه باشد در حالي که در جامعهي ديگر چيزي جز توسل به دزدي نباشد. خب چنان تفاوتي بهنحوي همه چيز را متأثر ميکند: فرهنگ را، روابط ميان انسانها را، و حتا منشِ آدمها را. اين روزها واژهي «ساختار» را زياد ميشنويم؛ گفته ميشود بايد ساختارِ جامعه را اصلاح کرد. اما منظور از ساختارِ جامعه دقيقاً چيست؟ آيا ساختارِ جامعه چيزي جز خودِ مردم است؟ و چه کسي قرار است آنچه ساختارِ جامعه ميناميم را اصلاح کند؟ کسي جز خودِ مردم؟
پانويسها
[1] پديدهشناسي يک ترم فلسفي ست. اما در اين نوشتار چندان در بند معناي دقيق فلسفياش نباشيد.
[2] به معناي دزد
[3] بوستان سعدي، باب هفتم، در عالم تربيت
[4] Kleptomania
[5] قطعهي «دزدِ نگرفته». برگرفته از: ايرج ميرزا. تحقيق در احوال و آثار و افکار و اشعار ايرجميرزا و خاندان و نياکان او. به اهتمام محمدجعفر محجوب. تهران، گلشن، 1356. ص169. براي من روشن نيست که آيا شاعر هر دو معناي «پادشاه» را در نظر داشته است يا نه.
دیدگاه شما