صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

آیا بحران جاری نقطه پایانی خواهد داشت؟

-

آیا بحران جاری نقطه پایانی خواهد داشت؟

در روزهاي اخير شايعاتي وجود دارد مبني بر اين که مقام هاي امريکايي گفته اند که نيروهاي امريکايي تا سال 2015 در افغانستان باقي خواهند ماند و حکومت افغانستان را از لحاظ مالي و نظامي حمايت خواهند نمود. هم چنين در گزارش ديگر آمده است که فرماندهان ارشد نظامي آمريکا که فقط چند ماه پيش روي خروج آخرين سربازان آمريکايي از افغانستان در آخر سال، برنامهريزي ميکردند، حالا در مورد تعهدي سخن ميگويند که بتوانند براساس آن هزاران سرباز را تا دهها سال ديگر در اين کشور حفظ کنند. اين مقامات ارشد نظامي اظهار داشتند که تصميم رييس جمهور اوباما که در خزان گذشته برنامه خروج را لغو کرد، و فکر تغيير تصميم براي خروج را ممکن ساخت. اين تصميم اخير اوباما نشاندهنده آسيبپذيري حکومت افغانستان در برابر حملات مداوم شورشيان و نگراني ناشي از گروههاي تروريستي مثل القاعده هستند که با تداوم ايجاد کمپهاي آموزشي، تاثيرات آن ميتواند فراتر از منطقه احساس شود. در همين ارتباط يک مقام ارشد پنتاگون که تجربه زيادي از افغانستان و عراق دارد و نخواست به خاطر ملحوظات داخلي ناماش گرفته شود، اظهار داشته است که در واقع چيزي را که ما دريافته ايم اين است که نمي توان ترک کرد. نيروهاي محلي به حمايتهاي هوايي، استخباراتي و لوجستيکي نياز دارند. آنها در ظرف سه يا پنج سال آماده نخواهند شد. بايد در آنجا حضور درازمدت داشت. در همين حال جنرال کمپل اظهار داشته است که اگر موفقيتي در روند صلح به زودي ظاهر نشود و نتيجه مشخصي را در بر نداشته باشد، سال 2016 بيش از گذشته براي افغانستان خونين و سخت خواهد بود.
با در نظرداشت واقعيت هاي موجود بايد گفت آنچه در افغانستان ميگذرد، حوادث و رويدادهاي شگفتي است که فراتر از هرگونه تحليل و ارزيابي قرار ميگيرد. زيرا هيچ معيار و قاعده اي را در اين مسايل نمي توان مشاهده کرد.هر انديشه و تفکري در اين سرزمين دگرگون گشته است؛ هر طرحي براي رفع بحران در نهايت با «بن بست» مواجه گرديده است؛ هر تلاش و کوششي که بخرج داده شده است، در فرجام جز اتلاف وقت و انرژي دست آورد ديگري نداشته است؛ قدرت هاي بزرگ، همه ي سطوت و هيبت شان در پيچ و خم هاي اين سرزمين فرو پاشيده است. امپراتوري انگليس که آفتاب در مستعمراتش غروب نمي نمود، در گذرگاههاي همآوردي اين ديار شکست باور نکردني را تجربه کرد؛ ارتش مجهز و هميشه فاتح اتحاد جماهير سابق شوروي، که به زعم سران کرملين چرخ تاريخ را مي چرخاندند، بگونه اي باور نکردني در اين سرزمين زمين گير گرديد؛ اردوي نظامي غرب، بويژه نظاميان پيمان ناتو، که سازمان و نيروي تعيين کننده در جهان پنداشته مي شد، در برابر جنگجويان مخالف، براي زنده ماندن پناهگاهي را جستجو مي نمايد؛ و.....
اما داستان سرنوشت مردم اين سرزمين شگفت انگيزتر و غمناکتر مي باشد. افغان ها در طول تاريخ خويش در کمتر دوره اي ثبات، امنيت، دولتداري سالم، سازندگي و ترقي را تجربه نموده اند. جنگ، تبعيض، فقر، خشونت، استبداد، خودکامگي، تفرقه، عقب ماندگي، ستم و.... واژه هاي آشناست که در ادبيات سياسي و اجتماعي کشور کاملا مانوس بوده و در فرهنگ و سرنوشت شان نهادينه گرديده و ريشه دوانده است. اين همه درد و رنج، سردرگمي و بي سرنوشتي را که آميخته اي از برايند دست اندازي هاي بيروني و پراکندگي و ناسازگاري و ناکارآمدي هاي داخلي مي باشند، شايد بتوان در يک عنوان کلي «بازي بزرگ و بي پايان» بازگو نمود. اين همان تقدير شومي است که قدرت هاي بزرگ استعماري به همدستي استبداد داخلي بر سرنوشت مردم ما تحميل ساخته اند.
به هر صورت واقعيت تلخ نهفته در پشت همه اين ماجرا ها اينست که سرنوشت مردم و کشور هم چنان در چرخش اين بازي ها قرباني مي گردد. بازي شومي که دست هاي پنهان قدرت هاي بزرگ اقتصادي وسياسي هرازگاهي درمناطق مختلف جهان به اجرامي گذارند واينک قرعه فال بنام افغانستان برآمده است.
حال اعلام موضع مقام هاي امريکايي مبني بر ادامه حضور در کشور از يک سوي و مسئله تداوم ناامني خشونت بار در صورت عدم موفقيت روند صلح از جانب ديگر، سرنوشت کشور و مردم ما را در دو راهي سختي قرار داده است. در ارزيابي چنين مسايلي بايد گفت بدون شک اين اعلام مقام هاي امريکايي مبني ادامه حمايت از حکومت افغانستان بر وضعيت امنيتي و سياسي کشور تاثير مثبتي را برجاي خواهد گذاشت. اين اعلام حمايت در واقع يک فرصت ديگرباره و مغتنمي را براي کشور در امر مبارزه با تروريزم و تامين امنيت و ثبات فراهم ساخت. اما پرسش اساسي اينست که آيا اين اعلام موضع واقعا تاچه اندازه جدي و عملي خواهد بود؟ مگر در طي سالهاي چنين نويدها و اميدهايي داده نشده بود؟ دست آورد آن نويدها و اميدها امروز چيست؟ آيا رهبران سياسي و امنيتي کشور توانايي بهره برداري از اين فرصت را خواهند داشت؟ چه برنامه راهبردي را ميتوان روي ميز مقامهاي امنيتي و دفاعي و روابط خارجي کشور ميتوان مشاهده کرد که بتواند چنان نويدها و اميدها را باورمند سازد؟ حقيقت امر آنست که پرسشها و يا شک و ترديدهاي يادشده از آنجايي مطرح ميگردد که بيش از يک دهه است که از حضور نيروهاي بين المللي در کشور ميگذرد. در طي اين مدت ضمن آن که تلاشها و کوششهايي براي تامين ثبات و مبارزه با تروريزم و ناامني صورت گرفت، اما آنطور که بايست و آنگونه که شرايط اقتضا مينمود و فرصتها فراهم بود براي ايجاد ساختارهاي اساسي و زيربنايي ثبات در افغانستان کاري جدي نشد. هرکاري که شد روبنايي و مقطعي و آني و پروژه اي بود. کارهاي سطحي و بي بنياد که اثرات آن کوتاه مدت بود. شايد به همين جهت است که پس از گذشت اين همه سال که از ماموريت نيروهاي ناتو و امريکايي در افغانستان براي مبارزه با تروريزم و تامين ثبات ميگذرد، ناکام و ناموفق ارزيابي ميگردد. حال خود آنان نيز ميپذيرند که ماموريت شان در افغانستان چندان موفقيت و دست آورد دوام داري را به همراه نداشته است. هرآنچه که بنام موفقيت و دست آورد ياد ميشود ممکن است در اثر حادثه يک لحظه اي کاملا فرو بپاشد و از بين برود؟ مصداقهاي اين تحليل را ما در وضعيت شکننده کنوني کشور و نيز تحولات نظامي و امنيتي صفحات شمال کشور و مناطق جنوبي و غربي کشور شاهد هستيم که فارغ از توضيح ميباشد.
اما درباب نيازمندي به صلح و ضرورت سياسي و تاريخي آن براي افغانستان و چگونگي ميکانيزم و طرح آن هزاران هزار مرتبه گفته و نوشته و ادعا گرديده است؛ ولي به دليل اين که هرگز نگاه صادقانه واستراتژيک و واقع بينانه نسبت به صلح وجود نداشته و ندارد به همين دليل هرگز به نتيجه لازم نه تنها منجر نگرديده است بلکه دامنه و عمق بحران و خشونت و جنگ را وسعت بخشيده است. تجربه کشورهاي که مشکل و منازعات دهها ساله تاريخي و فرهنگي و سياسي و... داشته اند اما چون عزم و آهنگ صادقانه در رسيدن به صلح داشته اند توانسته اند که بر همه ناملايمات و ناخواستني ها غلبه يافته و شاهد صلح را براي سرزمين و مردم خود به ارمغان ببرند و اينک در فضاي صلح به رشد و توسعه و ترقي و زندگي انساني دست يابند و بودن شان مفهوم « انساني» پيدا نمايد. اما در مقابل، در جامعه ما چون همه چيز ابزاري است، ان هم ابزاري براي خشونت و تفوق طلبي و غرض ورزي و طمع ورزي و منبع سود و سرمايه و.... با هرتلاش و کوشش بنام صلح در واقع بيش از گذشته در باتلاق و منجلاب بحران و خشونت و جنايت فرو ميرويم و به همين علت نيز رنگ و بوي زندگي و فرهنگ و سياست و اقتصاد ما رنگ و بوي « غيرانساني» دارد. تا زماني چنان است چنين خواهد بود.
بنابر اين راه چاره در آن است که علاوه بر يافتن يک ميکانيزم روشن و مطابق به منافع ملي براي رسيدن به صلح ، ايجاب مينمايد که نيروهاي امريکايي در هماهنگي جدي با حکومت افغانستان بصورت جدي در زمينه آموزش و حمايت و کمک به نيروهاي امنيتي کشور از مرز شعار و ادعا عبور نموده و به آن عمل نمايند. ديگر بار نبايد انتظار داشت که سنگرها و مناطق بسياري توسط مخالفين در حال سقوط اند، اما نيروهاي حمايت کننده خارجي از خود رفع مسئوليت نمايند؛ همين طور در زمينه تجهيز کامل نيروهاي دفاعي و امنيتي کشور بخصوص نيروي هوايي اقدام عملي و قاطع صورت گيرد. نکته قابل تأمل ديگر اينکه فعال بودن و پاليسي حکومت در زمينه تحقق يابيدن موارد يادشده بسيار مهم و تعيين کننده ميباشد. انتظار برده ميشود که حکومت وحدت ملي رخوت و بيکفايتي را از خود دور ساخته و درپي تقويت همه جانبه نيروهاي دفاعي و امنيتي کشور براي تحکيم امنيت و ثبات کشور باشد تا به خشونت و ناامني و بحران جاري کشور نقطه پايان گذاشته شود.

دیدگاه شما