صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

موئلفه هاي تعارض در نظام بين الملل (قسمت چهارم)

-

موئلفه هاي تعارض در نظام بين الملل (قسمت چهارم)

2 . واحد هاي مجزاي سياسي و حاکميت جداگانه: برخي بر اين نظرندکه وجود تشکيلاتي به نام دولت در بر گيرنده مردم ، سرزمين و حکومت خاص با حاکميت جدا از ديگران است ، خود عامل بوجود اورنده تعارضات و ستيزش ها محسوب مي شود زيرا تقويت ملي گرايي در چهار چوب مرزهاي ملي و طرح منافع و اهداف خاص به صورت بالقوه زمينه هاي اختلاف و مناقشه را با ديگران که داراي همين وضعيت هستند را فراهم اورد. بر همين اساس انترناسيوناليست ها و ايدئاليست ها بر کمرنگ شدن خطوط مرزي حقوقي و سياسي تاکيد ورزيده ، خواهان دگرگون شدن روابط بين دولت ها در روابط بين الملل هستند. از انجا که هر يک از واحد هاي سياسي جداگانه در تلاش است که از تماميت ارضي و حاکميت خويش دفاع کند و هر يک از واحد ها داراي منافع و اهداف خاص در سياست بين الملل است اين امر سبب مبارزه طلبي ديگران گرديده و در نتيجه زمينه هاي گردش تعارض و ستيزش فراهم مي شود.( همان . ص 255 )
3 . نخبگان سياسي: گروهي ديگر از محققان به بدبيني به طبيعت انساني و نوع انسان نمي نگرند بلکه بر اين اعتقادند که بعضي از رهبران براساس ويژگي هاي فردي داراي روحيه جنگ طلبي و ستيزه جويي اند و براي ارضاي جاه طلبي هاي خويش به توسعه بحرانها ، اختلاف ها و واگرايي در عرصه بين الملل دامن مي زنند. بر همين اساس بر خي از رهبران مانند ناپلئون بناپارت ، ويلهلم دوم و هيتلر که سبب جنگ هاي بزرگي بودند مورد سرزنش قرار مي گيرند. برخي از صاحب نظران اين طرز تفکر را باور ندارند و معتقد اند اگر چه نمي توان نقش برخي از رهبران را در تشديد دشمنيها و درگيريهاي بين المللي مورد انکار قرار داد اساسا بايد به شرايط و مقتضياتي که سبب بروز اينگونه ستيزشها شده اند توجه کرد. براي مثال سياست خارجي المان قبل از جنگ جهاني اول و دوم بدون انکه ارتباط چنداني به افرادي چون ويلهلم دوم و هيتلر داشته باشد بروشني زمينه هاي اين نوع جنگ ها را تبيين مي کند بر اين اساس دشوار مي توان جنگ هاي نيمه قرن هجدهم را به هر يک از رهبران ان دوران نسبت داد. ( همان . ص 256 )
4 . متغيرهاي اجتماعي: عده اي وجود گروههاي مختلف اجتماعي را به عنوان عامل اصلي درگيريهاي بين المللي تعبير و تفسير مي کنند. از انجا که گروه بندي ها و جناح بندي هاي اقتصادي ، سياسي ، فرهنگي و نظامي در درون سيستم هاي کثرت گرا منافع و خواسته هاي گوناگوني را طلب مي کند اين گروهها از طريق تحت فشار قرار دادن سياست گذاران ، انها را وادار مي کنند تا داده هاي سياست خارجي را در جهتي تنظيم کرده و به مرحله اجرا در اورند که به تحقق اهداف انها کمک کند در چنين حالتي نخبگان سياسي عمدتا به نمايندگي از گروههاي مزبور تصميم گيري مي کنند ، زمينه هاي تعارض و مناقشه در سطوح گوناگون سياست بين الملل را فراهم مي کنند. براي مثال وجود گروههاي ذي نفوذ صهيونيست ، مجتمع هاي نظامي و صاحبان صنايع در ايالات متحده امريکا عامل بروز جنگ و ستيزش ميان دولت هاي مختلف در خاور ميانه و ساير نقاط جهان گرده است. ( همان . ص 257 )
5 . متغير هاي اجتماعي بين الملل: عده اي نقش گروههاي مختلف اقتصادي و سياسي را تنها در چهار چوب واحدهاي ملي خاص بررسي نمي کنند بلکه معتقد اند منافع عوامل اجتماعي بين المللي مسبب ايجاد بحرانها و جنگ هاي عمده در صحنه روابط بين الملل بوده است. در اين باره بايد به نقش کارتلها ، تراست ها و شرکت هاي چند مليتي اشاره کرد که بويژه از دوران پس از جنگ جهاني دوم عامل بروز جنگ هاي منطقه اي و نيز ايجاد مناقشات داخلي و محلي از طريق کودتاهاي متعدد گرديده اند. ( همان )
6 . متغيير هاي نظام بين الملل: برخي از پژوهشگران روابط بين الملل اهميت فوق العاده اي براي ساختار و عملکرد نظام بين المللي قائلند و معتقد اند که رابطه مستقيمي ميان نوع و کيفيت نظام بين الملل (دو قطبي ، چند قطب ، سلسله مراتبي و ...) و ميزان مناقشات بين المللي وجود دارد اين گروهها براين اعتقادند که مثلا هر گاه نظام بين المللي از انعطاف بيشتري برخوردار باشد ، جابه جايي اعضاي هر بلوک با تعارضات و مناقشات کمتري صورت مي گيرد تا زماني که نظام مزبور فاقد فاقد انعطاف باشد. همچنين کيفيت روابط ميان دولتها از لحاظ وجود همگرايي و واگرايي در دوران جنگ سرد و تنش زدايي کاملا متفاوت است . تحولات اخير شرق و غرب بروشني اين وضوع را ثابت مي کند که چگونه همگرايي ميان قدرت هاي بزرگ و تغيير جهت از وضعيت جنگ سرد به تنش زدايي و نيز دگرگوني در نظام دو قطبي باعث کاهش تعارضات و مناقشات بين الملل شده است. با توجه به متغيير هاي مزبور از لحاظ بررسي تعارض و ستيزش در نظام بين الملل مي توان پنج سطح يعني فرد ، گروههاي اجتماعي ، واحدهاي سياسي (دولتها) گروههاي اجتماعي بين المللي و نظام بين الملل را در نظر گرفت. ( همان . ص 258 )
علل تعارض در نظام بين الملل
براي ايجاد تعارضات و اختلافات در سياست بين الملل دلايل و انگيزه هاي گوناگوني وجود دارد به نحوي که نمي توان بر يک عامل منحصر به فرد تاکيد کرد. گاهي ترکيبي از عوامل ، متغييرهاي مختلف وضعيتي را پديد مي اورند که تشخيص علت ها از معلولها به سادگي ميسر نيست. عواملي که در سطوح گوناگون سبب بروز تعارضات مي شوند عبارتند از:
الف) تعارض بر سر منافع ملي
در اکثر موارد دولت ها علت اصلي تعارضات خود را با ديگر واحد هاي سياسي بر اساس به مخاطره افتادن منافع ملي توجيه مي کنند. منافع ملي مفهومي چند پهلو است که در شرايط و مقتضيات گوناگون با توجه به برخورداري دولت ها از امکانات و تواناي هاي لازم براي تاثيرگذاري بر رفتار ديگران از نظر محتوا و حوزه اطلاق ، اشکال مختلفي به خود مي گيرد. در خصوص مناقشات بر سر منافع ملي مي توان موارد زير را تحت بررسي قرار داد: ( همان )
1 . گسترش به داخل مناطق ضعيف خلاء قدرت: در حالتي که تحت تاثير عوامل گونگون بين المللي و يا داخلي ، خلاء قدرتي در يک منطقه به وجود ايد سلسله کشمکشها و تعارضاتي پي در پي مي ايد تا اين خلاء قدرت توسط قدرتي جديد پر شود.
بسياري از صاحب نظران سياست بين الملل به تعارضات وجود در کشورهاي مختلف جهان سوم از دوران پس از جنگ جهاني دوم بر اين اساس مي نگرند زيرا سقوط امپراطوري هاي استعماري و ظهور دولت هاي نو خواسته ، قدرت هاي بزرگ (امريکا و شوروي) را بر ان داشت تا خلاء ناشي از ترک دولت هاي استعماري را در کشورهاي تازه استقلال يافته پراکنده کنند و اين وضعيت باعث تقويت جناح هاي گوناگون در داخل سرزمين مزبور از سوي ابرقدرت ها شد که با بروز بحرانها و جنگ هاي محلي و منطقه اي پراکنده همراه بوده است. ( همان . ص 259 )
2 . تجديد نظر طلبي: سياست تجديد نظر طلبانه دولت ها مي تواند باعث بروز يک سلسله تعارضات و مناقشات بين المللي و منطقه اي شود زيرا تعقيب اين استراتژي به منزله به مبارزه طلبيدن دولت هايي است که از سياست حفظ وضع موجود دفاع مي کنند. براي نمونه اتخاذ سياست تغيير وضع موجود از سوي المان نازي و نيروهاي محور ، زمينه وقوع جنگ جهاني دوم را فراهم ساخت. انگيزه هاي تعقيب استراتژي تجديد نظر طلبانه ممکن است اقتصادي ، سياسي ، ژئوپوليتيکي و يا ايدئولوژيک باشد. در هر صورت دولت تجديد نظر طلب بر اساس تعريفهاي جديدي که هدف ها ، منافع و به طور کلي سياست هاي خارجي خويش به عمل مي اورد ، خود را در تقابل با ساير واحد هاي سياسي که در حدود حفظ توازن قدرت در منطقه و جهانند قرار مي دهد. ( همان . ص 260 )
3 . مناقشه براي تفوق و برتري: گرچه دولت ها معمولا تعارض بر سر منافع ملي را چهار چوب مسائل ملي گرايانه ، فرهنگي ، ايدئولوژيک و مثال ان توجيه مي کنند ولي ممکن است انگيزه اصلي انها برتري در منطقه و جهان باشد براي مثال مي توان به حکومت ناپلئون بناپارت در فرانسه اشاره کرد که سياست هايش در اروپا از انگيزش هاي توسعه طلبي و برتري جويي او ناشي مي شد پس از جنگ جهاني دوم رقابت ها و ستيزش هاي قدرت هاي بزرگ در عرصه سياست خارجي در اين چهار چوب مورد تجزيه و تحليل قرا مي گيرند چرا که هر دولت به دنبال توسعه نفوذ خود براي برتري بر ديگري بود. ( همان )

دیدگاه شما