صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۷ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

ملی‌گرایی بریتانیایی‌ها در عصر جهانی شدن

-

ملی‌گرایی بریتانیایی‌ها در عصر جهانی شدن

وضعيت حاکم بر جهان کنوني را همهيدانشمندان و پژوهشگران جهاني شدن مي نامند. واژهي جهاني شدن برگردان فارسي (globalization ) است. در اين وضعيت، قيد و بندهايِ جغرافيايي که بر روابط فرهنگي و اجتماعي سايه افگنده است، از بين مي رود و مردم به گونهي فزايندهاي از اين قيد و بندها آگاهي مي يابند(بيات، عبدالرسول،246:1387). بنابراين، در اين وضعيت، جهان به سمت يک جامعهي واحد شدن حرکت مي کند، در درازمدت يک فرهنگ در سراسر سيارهي زمين مستقر مي شود و به صورت عموم، وابستگي هاي جغرافيايي و منطقهاي رنگ مي بازد. اقتدار کشورها به چالش کشيده مي شود و مفهوم حاکميت سياسيِ مليِ مطرح شدهي وستفاليايي رنگ مي بازد و مفاهيم ملي چون هويت ملي، منافع ملي، وحدت ملي و توسعه ملي، تحت تاثير وضعيت حاکم قرار گرفته و معنا مي شود(سجادي، عبدالقيوم، 61:1387). به هرصورت، دولت هاي ملي به تنهايي قادر به تعقيب منافع خويش نيستند، توانايي دفع تهديدها را ندارند و منافع اقتصادي نيز به گونهي جدي پيوند يافته است و از سويِ ديگر، شهروندان، دوست دارند شهروندان جهاني بوده و همه مثل هم باشند. در اين وضعيت سازمان ها و اتحاديه هاي منطقهاي رشد کرده و سازمان هاي بين المللي قدرت مي يابند. دولت هاي ملي ديروزين، تلاش مي کنند، سخنان شان را در چهارچوب سازمان هاي منطقهاي و جهاني مطرح کنند.
در حال حاضر ده ها سازمان منطقهاي، قارهاي، ميان قارهاي و جهاني وجود دارد که به منظور تعقيب اهداف مشترک تاسيس شده و فعاليت مي کنند. يکي از سازمان هاي مهم قارهاي، اتحاديه اروپا مي باشد. دولت هاي اروپايي که در دو جنگ جهاني اول و دوم به سر و کلهي هم زدند، شهروندان همديگر را به قتل رسانيده و نابود کردند، زيربناها و تاسيسات اقتصادي هم را از بين بردند و از کشورهاي همديگر ويرانه ها ساختند، با درک مزايا و محاسن همگرايي و همکاري هاي قارهاي اتحاديهي اروپا را تاسيس کردند. پارلمان، بازار و پول مشترک و مسوول پيش برد سياست خارجي مشترک. سازمان ناتو که به عنوان يک سازمان نظامي در برابر تهديدهاي کشورهاي عضو مي رزمد، به عنوان نيروي جنگي و دفاعي و بازوي اجرايي اتحاديه دانسته مي شود. شهروندان کشورهاي عضو به گونهي آزاد رفت و آمد دارند و قرار تعريف و حکايت هاي گردشگران، انسان اصلا متوجه نمي شود که بين کشورهاي اروپايي مرز جغرافيايي وجود دارد. تحليل بر اين بود که اگر مشکلات سياسي بين قدرت ها و آدرس هاي مهم در اين اتحاديه بريتانيا، آلمان و فرانسه کم رنگ شود، ضمن اين که اين مجموعهيقارهاي به يکي از بازيگران مهم سياسي در سياست بين الملل تبديل مي گردد، ممکن است به دولت فدرال به نام ايالات متحدهي اروپا تبديل گردد.
بنابراين، نه تنها احساس مي شد و تصور مي گرديد بلکه ديده مي شد که قيد و بندهايِ جغرافيايي مانع همگرايي ميان دولت ها و شهروندان اروپايي نشده است. سياست مداران اروپايي بيش از آن که علاقمند باشند از آدرس دولت هاي ملي مثلا لندن، پاريس و برلين با جهانيان سخن کنند، دوست دارند از آدرس اروپايي بزرگ سخن کنند، و شهروندان اين کشورها نيز بيش از آن که علاقمند باشند با هويت بريتانيايي، فرانسهاي و آلماني و..... شناخته شوند، دوست داشتند با هويت اروپايي شناخته شوند. با ديدن اين وضعيت، انسان پيش بيني مي کرد که ممکن است در آينده، در ساير قاره ها و مناطق استراتژيک، سازمان هاي منطقهاي و قارهاي تشکيل گرديده و زانپس به عوض دولت هاي ملي، سازمان هاي منطقهاي و قارهاي با هم سخن کنند.
اما طرح بحث ماندن يا خروج بريتانيا به عنوان يکي از کشورهاي قدرتمند اروپا از اتحاديه اروپايي برداشت ها، تصورات و باورهايِ پيشين را به چالش مي کشد. تصور بر اين بود که ملي گرايي، وابستگي ها و قيد و بندهايِ ملي و جغرافيايي به تدريج در برابر هويت هايِ کلان منطقهاي، قارهاي و جهاني رنگ مي بازد، اما زمان که اکثريت بريتانيايي ها بلند مي شوند و مي گويند ما بيش از اين که اروپايي باشيم مي خواهيم بريتانيايي باشيم، آن برداشت ها، تصورات و باورهاي پيشين را به چالش مي کشند و با اما و اگرهايي مواجه مي کنند. بر اساس گزارش ها، مهمترين دليل مخالفان ماندن و موافقان خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا اين بوده است که آداب، رسوم و سنت هاي بريتانيايي حفظ شود. يعني گذشته از مباحث سياسي و اقتصادي که در اين عرصه ها ماندن به نفع بريتانيا است، اين ها خواستند اين پيام را منتقل کنند که عضويت ما در اتحاديه اروپا، هويت بريتانيايي ما را تحت تاثير قرار داده و ما مي خواهيم با هويت بريتانيايي شناخته شويم نه با هويت مجموعه کلان به نام اروپا.
جهاني شدن چه آوازهي به پا کرده است. گرچند که برخي از قدرت هاي بزرگ غير غربي مانند روسيه آن را پروژه مي دانند و بر اين پندار هستند که از طرف آمريکا به منظور تحميل فرهنگ غربي آمريکايي مديريت مي شود و برخي از کشورهاي مسلمان نيز با اندک تفاوت ديدگاه مشابه را دارند، ولي تصور و برداشت عموم و کلي بر اين بود که به تدريج قيد و بندهاي جغرافيايي رنگ مي بازد و همه خود را شهروندان جهاني مي دانند. حتي برخي از پژوهشگران ديني با توجه به حکومت جهاني حضرت مهدي(عج) آمدند بين جهاني شدن و ظهور و حکومت جهاني آن حضرت نسبت سنجي کردند. اما نتيجه همه پرسي اکثريت مردم بريتانيا نشان مي دهد که انسان ها به قيد و بندهاي جغرافيايي پايبندند. نمي خواهند که فرهنگ، سنت ها و هويت محلي و ملي شان در درون هويت هاي کلان تر حل گردد.
پس پرسش اين است که جهان به کدام سمت مي رود و در حال حرکت است؟. همان طور که بحث مدرنيته در يک مقطعي هياهو به پا کرده، همه از سنت هاي کهن بيزاري جستند و مدرن بودن و شدن به عنوان يک افتخار و پرستيژ و سنتي ماندن و بودن به عنوان يک دشنام تبديل شده بود، اما بعدا دوباره به سنت ها رو آوردند و دانشمندان و پژوهشگران آمدند بحث پسامدرن را مطرح کردند، آيا در مورد جهاني شدن هم چنين بحث است؟. يعني از وضعيت پساجهاني شدن حرف بزنيم؟ آيا طرح بحث حکومت جهاني، بازيِ سازمان هاي منطقهاي، قارهاي و جهاني به عوض دولت هاي ملي و شهروند جهاني معنايي ندارد؟

دیدگاه شما