صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

فقدان استراتژی غربی‎ها در افغانستان و نگاه ابزاری حکومت به گروه طالبان

-

فقدان استراتژی غربی‎ها در افغانستان و نگاه ابزاری حکومت به گروه طالبان

چندي پيش، باراک اوباما به نيروهاي امنيتي ايالات متحده آمريکا صلاحيت بيشتر داد تا نيروهاي امنيتي کشور را در ميدان جنگ همراهي نمايد. با وجود بازگشت نيروهاي امنيتي ايالات متحده آمريکا در ميدان جنگ اما، وضعيت امنيتي کشور هر روز بدتر مي شود. ريشه اين مشکلات کجاست؟ آيا نيروهاي بين المللي آن طور که بايد با نيروهاي امنيتي کشور همکاري نمي کند و يا اينکه حکومت وحدت ملي و نهاد هاي امنيتي کشور قادر به استفاده از ظرفيت هاي موجود نمي باشد.
چند نکته در ارتباط با حضور نيروهاي بين المللي در افغانستان مطرح است.
نيروهاي آمريکايي در افغانستان بدون شک براي سرکوب گروه هاي شورشي يک ظرفيت است اما، اينکه از اين ظرفيت چگونه استفاده مي شود مسئله ديگري است. واقعيت امر اين است که نيروهاي بين المللي در افغانستان فاقد يک استراتژي براي حضور در افغانستان بوده است. در 15 سال گذشته ايالات متحده آمريکا هيچ استراتژي مدون و تعريف شده در قبال افغانستان نداشته است. در واقع، ما با فقدان استراتژي در عرصه نظامي و ملکي مواجه بوده ايم. وضعيت کنوني ريشه در فقدان استراتژي غرب در افغانستان دارد.
کشورهاي غربي به صورت عام و ايالات متحده آمريکا به صورت خاص در تلاش سرکوب نظامي گروه هاي شورشي بودند. ائتلاف بين المللي به رهبري ايالات متحده آمريکا در سال هاي نخست حضورشان در افغانستان موفق به سرکوب تمام عيار گروه طالبان و القاعده شد. موفقيت اين کشورها در افغانستان ايده پيروزي کاذب را در اذهان سياست مداران غربي ايجاد نمود. ايالات متحده آمريکا جنگ افغانستان را در همان سال نخست پايان يافته مي دانستند. به همين خاطر، بدون دغدغه حمله بر عراق را سازماندهي نمودند. بخش از نيروهاي آمريکايي به خاطر حمله بر عراق از افغانستان خارج شد. خروج نيروها از افغانستان اين انگيزه را به گروه هاي شورشي و کشورهاي حامي آن دادند که ايالات متحده آمريکا به دنبال حضور دراز مدت در منطقه نمي باشد و يا برنامه دولت سازي در افغانستان را روي دست ندارد به همين خاطر، گروه هاي شورشي با انگيزه تمام دوباره به ميدان جنگ بازگشت و کشورهاي حامي آن ها نيز يکبار ديگر کمک هاي خود را به اين گروه ها از سر گرفت.
گروه طالبان در سال 2003 دوباره به ميدان جنگ بازگشت. دقيقا زماني که ايالات متحده آمريکا به عراق حمله نمودند. در سال 2005 صفوف جنگي خود را بيشتر سازماندهي نمود و در سال 2007 توانست حملات خود را افزايش دهد و تهديدات جدي براي نيروهاي بين المللي و نيروهاي امنيتي افغانستان به وجود آورد. ناامني گسترش يافت. با آمدن باراک اوباما توجه و تمرکز بر افغانستان بيشتر شد. باراک اوباما نيروهاي بيشتري به افغانستان فرستاد اما، همچنان استراتژي دراز مدت براي افغانستان نداشت. با افزايش نيروهاي آمريکايي در افغانستان وضعيت امنيتي تا حدودي بهبود يافت. باراک اوباما اما، برنامه خروج را روي دست گرفت. سال 2014 سال آخر مأموريت رزمي نيروهاي بين المللي در افغانستان بود. خروج نيروهاي بين المللي بار ديگر انگيزه بيشتر به گروه هاي شورشي داد و اين گروه ها بار ديگر سربازگيري نمود و با قوت تمام به ميدان جنگ باز گشت.
از سال 2014 و خروج نيروهاي بين المللي از افغانستان گروه طالبان همواره قدرتمند تر شده است. اين گروه با تهديدات خود شهروندان زيادي را مهاجر نمود و موفق شد که ضربات سنگين مالي، تسليحاتي بر نيروهاي امنيتي کشور وارد نمايد. بخش هاي از خاک کشور را به تصرف خود در آورد. همه اين ها ريشه در فقدان استراتژي غرب در قبال افغانستان دارد. از طرف ديگر اما، حکومت حامد کرزي نيز مخالف سياست هاي ايالات متحده آمريکا در افغانستان بود. اين سياست به ناکامي وضعيت کنوني کمک بيشتري نمود. در واقع، حکومت مرکزي به جاي متقاعد کردن ايالات متحده آمريکا مبني بر حضور دراز مدت سياست را اتخاذ نمود که منجر به خروج نيروهاي آمريکايي از افغانستان شد. حامد کرزي، امضاي پيمان امنيتي با ايالات متحده آمريکا را امضا ننمود. در واقع، حکومت کرزي راهي را انتخاب نمود که گروه طالبان به پيروزي در ميدان جنگ اميدوار تر شود. بنابراين، ما در عين حال که با فقدان استراتژي غرب مواجه بوده ايم سياست هاي کابل نيز کمک نمود تا گروه طالبان قدرتمندتر شود.
اکنون که وضعيت چندان تغيير ننموده است. ايالات متحده آمريکا همچنان استراتژي دراز مدت در قبال افغانستان ندارد. صلاحيت بيشتر دادن به نيروهاي آمريکايي بيش از آن که ريشه در استراتژي آمريکا در قبال افغانستان داشته باشد بيشتر ريشه در ناگزيري اين کشور در افغانستان دارد. حکومت وحدت ملي اگر چه سياست همسويي با ايالات متحده آمريکا را روي دست گرفته است اما، سياست حکومت قبلي در برخورد با گروه طالبان را ادامه داده است. هيچ انگيزه کافي براي سرکوب گروه طالبان ديده نمي شود. به نظر مي رسد که حکومت وحدت ملي به گروه طالبان را ابزاري براي جلب کمک هاي بين المللي مي داند. نتيجه اين سياست ها حضور گروه طالبان در چند کيلومتري لشکرگاه، سقوط ولسوالي خان آباد کندز و ... است.
حکومت وحدت ملي به جاي نگاه ابزاري به گروه طالبان بايد درصدد آن بر آيد تا ايالات متحده آمريکا و ديگر کشورهاي غرب را متقاعد نمايد تا يک استراتژي دراز مدت در مورد افغانستان تدوين نمايد و بر مبناي آن عمل نمايد. استراتژي غرب را وادار مي نمايد که کمک هايش را به افغانستان تداوم بخشد و نگذارد که اعتبار حکومت سقوط نمايد و گروه هاي شورشي بار ديگر کنترل مناطق را در اختيار گيرد. ما در شرايط کنوني راهي را مي رويم که پاکستان براي سال هاي متمادي پيموده است. پاکستان از گروه هاي شورشي به عنوان ابزار استفاده نمودند اما، اکنون گروه هاي شورشي تهديدي جدي براي حکومت پاکستان است. پاکستان از گروه طالبان حمايت نمود اما، دامنگير تحريک طالبان پاکستان شد. اين درس خوبي براي حکومت وحدت ملي است که نگاه ابزاري به گروه هاي شورشي نداشته باشد. با اين نگاه ما قادر به شکل دهي دولت و ملت نخواهيم شد. شکاف ها فعال خواهد ماند و تنش ها و منازعه در اشکال مختلف ادامه خواهد داشت. ما ضرورت به نگاه عقلاني به قضايا داريم. طالبان هيچ گاه حاضر به گفتگو و مصالحه نخواهد شد. انگاه ابزاري ما را کمک نمي کند تا به ثبات و صلح دست يابيم.
بنابراين، حکومت بايد تلاش نمايد تا کشورهاي غرب را متقاعد سازد که افغانستان مي تواند شريک استراتژيک خوبي براي غرب در منطقه باشد و کشورهاي غربي بايد بر مبناي يک استراتژي دراز مدت به افغانستان کمک نمايد. در عين حال، حکومت بايد نگاه ابزاري به گروه هاي شورشي را کنار بگذارد و با مبارزه فرهنگي و اجتماعي در کنار استفاده از ابزار نظامي گروه طالبان را منکوب و سرکوب نمايد. در غير آن، گروه طالبان هر روز قدرتمند تر خواهد شد و در نهايت، حکومت مرکزي را سقوط خواهد داد.

دیدگاه شما