صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

جغرافیا و بازیگران جنگ در افغانستان

-

جغرافیا و بازیگران جنگ در افغانستان

در پانزده سال گذشته، يکي از بازيگران اصلي جنگ گروه طالبان بوده اند. اين گروه در نزديک به يک و نيم دهه توانست شعله هاي آتش جنگ را در جنوب کشور بر افروزد. جنوب کشور خاستگاه اصلي گروه طالبان محسوب مي شود. از سال 2014 به اين سو، به نظر مي رسد که تحولات در استراتژي جنگي گروه طالبان به وقوع پيوسته است و اين گروه در صدد آن است تا جغرافيايي جنگ را از جنوب به شمال تغيير دهد. در عين حال، به دنبال آن نيست تا نفوذ خود را از جنوب کشور کاهش دهد. به ديگر سخن، گروه طالبان در صدد آن است تا نفوذ خود را در شمال کشور افزايش داده و در عين حال، در پي حفظ موقعيت خود در جنوب کشور است. چرا چنين تحولي در استراتژي جنگي گروه طالبان رخدادپذير شده است؟ عوامل و دلايل آن چيست؟
قبل از بررسي عوامل و دلايل تغيير در استراتژي جنگي گروه طالبان لازم است که نکته را در باب بازيگران جنگ در افغانستان بپردازم. گروه طالبان مهمترين طرف جنگ نيروهاي امنيتي افغانستان و نيروهاي بين المللي در پانزده سال گذشته بوده است و اين موقعيت خود را تا کنون حفظ نموده است. احتمال نمي رود که در آينده نزديک موقعيت خود را به گروه شورشي ديگر بدهد. با اين حال، بازيگران ديگري همانند شبکه القاعده جايگاه و موقعيت خود را به گروه داعش داده است. هدف اساسي و اوليه نيروهاي بين المللي در افغانستان سرکوب تمام عيار شبکه القاعده بود. آن ها توانست در اين هدف تا حد زيادي موفق شود. اعضاي شبکه القاعده را متواري کرد و رهبر آن را کشت. اکنون اين شبکه قادر به ايجاد تهديد براي مردم و نيروهاي امنيتي کشور نيست. در سال هاي اخير اين شبکه قادر به سازماندهي و انجام هيچ حمله اي نبوده است. با رفتن شبکه القاعده اما، گروه ديگر تروريستي به نام داعش ظهور کرد. اين گروه در واعش، در کمترين زمان ممکن توانست جايگاه و موقعيت شبکه القاعده را بگيرد و حملات دهشتناک نيز سازماندهي نمايد.
گروه داعش بر تظاهرات مسالمت آميز جنبش روشنايي در ميدان دهمزنگ حمله کرد و بيش از 300 نفر کشته و زخمي برجا گذاشت. در تازه ترين مورد، زيارت سخي حمله نمود و تعداد زيادي از شهروندان کشور را به شهادت رساند. اين نشان مي دهد که داعش موقعيت براي خود تعريف نموده است و توانسته است به عنوان دومين گروه شورشي و تروريستي در برابر نيروهاي امنيتي و نيروهاي بين المللي بجنگد.
خاستگاه اوليه داعش اگر چه در ولايت ننگرهار و ولايت هاي همجوار آن محسوب مي شود اما، ظهور اين گروه جغرافيايي جنگ را تغيير خواهد داد. تا اين جاي کار، اين گروه شيعيان را هدف قرار داده است و به صورت رسمي نيز اعلان نموده است که در آينده نيز حملات را عليه شيعيان انجام مي دهد. اين بدين معني است که داعش به دنبال آن نيست تا جنگ خود را محدود به ولايت ننگرهار و ولايت همجوار آن نمايد بلکه اين گروه در صدد آن است تا حملات را در مناطق مرکزي و ولايت هاي شيعه نشين سازماندهي نمايد. بنابراين، بي توجهي به تهديدات داعش مي تواند جغرافيايي جنگ را تغيير دهد و مناطق امن مرکزي را نيز ناامن سازد.
طالبان به عنوان بازيگر اصلي جنگ در صدد آن است تا با حفظ موقعيت خود شمال کشور را ميدان جديد جنگ خود سازد. از سال 2014 به اين سو، اين گروه موفق شده است در شمال کشور نفوذ نمايد. سال گذشته بر قنسولگري هند در بلخ حمله نمود. برخي ولسوالي هاي اين ولايت نيز چندين بار مورد حمله اين گروه قرار گرفته است. کندز، بغلان دو ولايت ديگر است که اين گروه نفوذ خود را به شکل بي سابقه گسترش داده است. سال گذشته، موفق شد ولايت کندز را سقوط دهد و براي چند روزي کنترل آن را به دست گيرد. ولايت بغلان اگر چه تا هنوز سقوط ننموده است اما، حضور گروه طالبان گسترده است و هر چند گاهي مزاحمت هاي جدي براي مردم و نيروهاي امنيتي کشور به وجود مي آورد. بادغيس و فارياب نيز خالي از حضور گروه طالبان نيست. گروه طالبان با روابط که با تحريک اسلامي ازبکستان دارد توانسته است در ولايت هاي ازبيک نشين نفوذ خود را به شکل چشمگير افزايش دهد. به گونه اي که پاي معاون اول رئيس جمهور را به اين ولايات کشانده است. بدخشان ولايت ديگري است حضور گروه طالبان با معادن و گروه هاي مافيايي پيوند خورده است. گروه هاي مافيايي براي حفظ منافع خود گروه طالبان را وارد بازي نموده است. در واقع، گروه هاي مافيايي فرصت حضور به اين گروه داده است تا با گسترش ناامني در اين ولايت بتواند معادن اين ولايت را از دسترس حکومت دور نگه دارد.
چند عامل در تغيير استراتژي جنگي گروه طالبان نقش برجسته دارد. اول؛ در سال اول حکومت وحدت ملي گروه طالبان در صدد اعلان حکومت موازي بود. چالش اساسي فراروي اين گروه فقدان و عدم حضور آن ها در شمال کشور بود. به نظر مي رسد همين مسئله باعث شد تا اين گروه جغرافيايي جنگ را از جنوب به شمال تغيير دهد تا بتواند نفوذ خود را گسترش بخشيده و زمينه هاي ايجاد حکومت موازي را فراهم نمايد. بنابراين، يکي از دلايل اصلي تغيير جغرافيايي جنگ از شمال به جنوب ايده حکومت موازي در ميان گروه طالبان مي باشد.
دوم؛ عامل دوم نقش پاکستان در پشت جبهه جنگ افغانستان مي باشد. پاکستان نقش مهم در شکل دهي گروه طالبان داشته است. اين کشور از گروه طالبان در برابر نيروهاي مخالف و جبهه شمال حمايت مي کرد. در پانزده سال اخير پاکستان جبهه شمال و افرادي را که در برابر حاکميت گروه طالبان مي جنگيد را مهمترين تهديد عليه منافع خود در افغانستان مي پنداشت. گسترش دامنه ناامني در شمال کشور پيوند با اين مسئله نيز دارد. در واقع، پاکستان با تغيير استراتژي جنگي گروه طالبان در صدد آن است تا کساني را که مخالف منافع پاکستان است را زير فشار قرار دهد.
سوم؛ جدا از دو مورد مذکور ولايت هاي شمال کشور افغانستان را به کشورهاي آسياي مرکزي وصل مي کند. کشورهاي که در صدد فروش انرژي خود با کشورهاي آسيايي جنوبي و راه جديد ترانزيت کالاهاي تجاري افغانستان است. گسترش روابط تجاري ميان افغانستان و کشورهاي آسيايي مرکزي پاکستان را در موقعيت دشوار قرار مي دهد و اين کشور را بيش از پيش در منطقه منزوي مي سازد. از اين جهت، گسترش دامنه ناامني به شمال کشور اين فرصت را به پاکستان و گروه طالبان مي دهد تا بتواند از گسترش روابط ميان افغانستان و کشورهاي آسيايي ميانه جلوگيري نموده و در عين حال، نفوذ هند در شمال کشور و آسيايي مرکزي را نيز به چالش بکشد.
بنابراين، تغيير جغرافيايي جنگ با نگاه استراتژيک صورت مي گيرد. از تغيير جغرافيايي جنگ هم پاکستان سود مي برد و هم گروه طالبان. در طرف مقابل اما، حکومت افغانستان با دشواري هاي بيشتري مواجه مي شود. گسترش نفوذ طالبان در شمال مي تواند خطر سقوط حکومت مرکزي افغانستان را بيشتر نمايد. اما، ضرورت جدي به مديريت جنگ و خنثي سازي استراتژي جنگي گروه طالبان وجود دارد که مقامات نظامي و سياسي با درک اين مهم بايد اقدامات اساسي را روي دست گيرد.

دیدگاه شما