صفحه نخست » مقالات » تعلیم و تربیه در عصر جهانی شدن؛ چالشها و راهبردها
تعلیم و تربیه در عصر جهانی شدن؛ چالشها و راهبردها
- حبیب صبوری خسروشاهی
مقدمه
امروزه، تقریباً تمام کسانی که بهدنبال توسعه و اصلاحات هستند در همه جای دنیا از تعلیم و تربیه شروع میکنند و رویکردهای برآمده از عصر جدید ارتباطات و فناوریها در تعلیم و تربیت از جمله دیدگاه حداکثری مبتنیبر خود یادگیری و چگونگی یادگیری (فراشناخت)، یادگیری فرایندمدار و مستقل موجب حرکت تدریجی در باز تعریف مفاهیم اساسی تعلیم و تربیت شده است. علم، تدریس، معلم، شاگرد، محتوای درسی و مدرسه در حال احراز تعاریف جدید هستند. جهانیشدن موجب شده تا در بسیاری از موارد مرزهای سنتی آموزش و فناوریها از بین رفته و نیازمند آن است که دوباره تعریف شود. برای مثال از بین رفتن مرز بین دولتهای ملی و جامعة جهانی، بین فرهنگ ملی و خرده فرهنگهای تشکیل دهندة آن، بین مدرسه و جامعة محلی، بین خانه و مدرسه، بین آموزش و کار، بین دنیای کار و مؤسسات یادگیری، بین آموزش رسمی و غیررسمی، بین برنامة درسی از قبل تنظیم شده و انتخابهای افراد، بین شاگرد و معلم، بین والدین و فرزندان آنها، بین انسان و ماشین و حتی بین رشتههای مختلف، موجب شده تا چالشهای عمدهای در آموزش ایجاد شود که بهمنظور برخورد با آنها و انطباق با تغییرات پیشآمده، برنامهریزان و مربیان آموزشی بایستی گامهایی فوری و متهورانه برای تجدیدسازمان آموزشی در تمامی جنبهها و ابعاد بردارند و بدیهی است که غفلت از این کار بهمعنی سلب مسؤولیت به نفع جهانیسازی و جریان متولی آن است. از مطالعه وضعیت موجود در تعلیم و تربیه کشورمان میتوان دریافت که در طول سالیان گذشته، تلاش موفقیتآمیزی برای شناسایی این چالشها و مقابله با آنها به عمل نیامده و اگر هم کاری صورت گرفته جامع و کامل نبوده و نظام آموزشی کشور کماکان به روش سنتی خود اداره میگردد.
چالشهای جهانی تعلیم و تربیه در قرن بیستویکم را میتوان ناشی از دیدگاههای نو به کارکردهای آموزشی و پرورشی دانست. این دیدگاهها قطعاً رویکردهای متفاوتی را به مشکلات تعلیم و تربیه ایران و توانمندیهای آن اضافه و موضوعات گوناگونی را مطرح میسازند. مباحثی که هم در میان پژوهشگران و اندیشمندان تعلیم و تربیه در سطح دانشگاهها و مراکز پژوهشی مطرح میباشد و هم نظر کارشناسان تعلیم و تربیه، معلمان، والدین و جامعه را به خود معطوف ساخته است.
موضوعات و رویکردهای نوین، از تحولات علمی و فناوریهای جدید، بهویژه IT و ITC نشأت میگیرند. در واقع همین تحولات زمینه را برای ظهور دیدگاههای نو هموار کرده و آنها را فراتر از مرزهای ملی، در چارچوبی جهانی مطرح میسازند. به علاوه آنها را از محدوده نخبگان و اندیشمندان جامعه خارج نموده و به صورت رویکردی اجتماعی مطرح ساخته و مسؤولیتها و چالشهای نوینی را فراسوی نظامهای تعلیم و تربیه ملی و از آن جمله ایران قرارمیدهند. در این مقاله تلاش شده است تا نحوة تأثیرگذاری «جهانی شدن» بر تعلیم و تربیه ایران مشخص و عمدهترین چالشهایی که نظام آموزش ما در آینده با آن روبهرو خواهد شد، تبیین و سرانجام راهبردهای آموزشی لازم برای برخورد با این چالشها نیز ارائه شوند.
تعریف مفهوم جهانیشدن
هرچند اصطلاحاتی چون globalization ، "globalize " و ""globalizing از حدود سالهای 1960 رواج عام یافته است، ولی واژة جهانی "global " بیش از چهارصد سال قدمت دارد. فرهنگ «وبستر» یکی از نخستین فرهنگهای معتبری است که برای اولینبار در سال 1961 تعاریفی را برای واژههای "globalism " و "globalization " ارائه کرده است.
رابرتسون، مفهوم جهانیشدن را اینطور تشریح کرده است: «جهانیشدن یا سیارهایشدن جهان، مفهومی است که هم به فشرده شدن جهان، هم به تشدید آگاهی درباره جهان بهعنوان یک کل، هم به وابستگی متقابل و واقعی جهان و هم به آگاهی از یکپارچگی جهان در قرن بیستم اشاره میکند.» از نظر رابرتسون، فرآیندها و کنشهایی که اکنون مفهوم جهانیشدن را برای آن به کار میبریم، قرنها است که- البته با گسستهایی- جریان دارد. با این وجود، تمرکز بر جهانی شدن، موضوع جدیدی است.
تشدید آگاهی جهانی از نظر رابرتسون، همراه با وابستگی متقابل شدید در زمینة مسائل مادی، احتمال اینکه جهان به یک تکنظام تبدیل شود، را افزایش میدهد ولی هرگز وی مدعی نیست که این جهان به صورت یکپارچه در میآید. رابرتسون نیز مانند بعضی از متفکران معتقد است با این که جهان یک نظام واحد را تشکیل میدهد، اما پر از اختلاف و تضاد است تا آنجا که گروهی، جهانیشدن را بهعنوان واکنشی به این محدودیتها بهشمار میآورند.
مک گرو، میگوید: جهانیشدن، عبارت است از برقراری روابط متنوع و متقابل بین دولتها و جوامع که به ایجاد نظام جهانی کنونی انجامیده است و نیز فرآیندی که از طریق آن، حوادث، تصمیمات و فعالیتها در یک بخش از جهان، میتواند پیامدهای مهمی برای سایر افراد و جوامع در بخشهای دیگر کرة زمین داشته باشد.
تاریخچه جهانی شدن تعلیم و تربیه
خاستگاه زمانی تحولات در تعلیم و تربیه به دو رویداد مهم تاریخی بر میگردد: یکی زنگ خطر بحران جهانی در فرانسه در سال 1968، که برخاسته از نهضت فکری ریشهداری بود که نظام آموزشی موجود را زیر سؤال برد. این رخداد که به “رویداد ماه می” معروف است، برخاسته از دانشگاهها، لیسهها و بهطور کلی اشتغالهای فکری فردی و اجتماعی تمامی افرادی بود که به نحوی وابسته به تعلیم و تربیه بودند، یا نظام آموزشی آن زمان سرنوشت ناخرسندی برای آنها رقم زده بود. این نهضت و شورش در واقع عصیانی بود که نسل جوان فرانسه بر علیه نظام آموزشی بر پا کرد. نارضایتی عمده از آنجا سرچشمه میگرفت که استادان دانشگاه در سال 1959 پیشنهادهای مختلفی برای تغییر نظام آموزشی به وزیران تعلیم و تربیه داده بودند، اما مورد تصویب قرار نگرفته بود. بهدنبال آن دانشآموزان جزوهای با عنوان « دانشآموزان لیسهی حرفی برای گفتن دارند» منتشرکردند و مصرّانه خواستار مشارکت در تصمیمگیریها، برنامهریزیها و فعالیتهای اداره مدرسه شدند. دولت فرانسه که تهدید به سقوط شده بود، پس از برقراری نظم و قانون، اعتراف کرد که تمرکز در تعلیم و تربیه سدی در برابر پیشرفت شده و لذا بدون توجه به نیازهای موجود و رقابتهای بینالمللی به راه خود ادامه میدهد. وی سپس قوانین جدیدی را برای اصلاح تعلیم و تربیه وضع کرد.
دومین رویداد، اجلاس کمیسیون ملی آمریکا برای اعتلای تعلیم و تربیه بود که در سال 1981 برگزار و منجر به گزارش تکان دهندهای گردید که در سال 1983 با عنوان «ملتی در معرض خطر» انتشار یافت. گزارش مزبور پس از بیان بررسیها و اعلام نشانههای خطر، به مسؤولان تعلیم و تربیه کشور هشدار داده و آنها را موظف میکرد که برای رفع نارساییها به چارهجویی بپردازند.
لازم به توضیح است که در تاریخ تعلیم و تربیه کشورهای جهان، حرکتهای دیگری که منجر به تغییراتی در نظامهای آموزشی شدهاند، وجود داشته اما تا قبل از نیمه دوم قرن بیستم، اغلب نظامهای آموزشی در ساختارهای سنتی خود و مشابه آنها و غالباً اقتباسگونه از الگوهای متداول اروپایی عمل میکردند. ساختار کلی این الگوها در آموزشکدهها یا واحدهای آموزشی بهنام دانشسراها یا کالجهای تربیت معلم در کشورهای مختلف جهان، با اعتبارهای علمی-آموزشی متفاوت خلاصه میشود.
بررسی اسناد و کتابهای نوشته شده (عمدتاً در کشورهای پیشرفته) این واقعیت را روشن میکند که نظام تعلیم و تربیه تا اواسط قرن بیستم به بیراهه رفته و بین آموزش و زندگی شکاف عمیقی را بهوجود آورده است. شکاف بین واقعیتهای زندگی و آموزشهای مدرسهای، گرفتاریها و شکستها و سرخوردگیهای دردآور و زحمت افزآیی را درست میکرد. از جمله تحصیلکردگان را از آنچه در بیرون مدرسه میگذشت دور نگهداشته و آنها را با رویدادها و تغییرات بیرونی بیگانه میکرد. این در حالی بود که بیستمین کنفرانس عمومی یونسکو که اوایل دهه 70 در پاریس برگزار گردید، اعلام داشت:
«تعلیم و تربیه بعد از دهه 60 میلادی گسترش بیسابقهای پیدا کرده بهطوری که طی 15 سال تعداد دانشآموزان جهان بیش از70 درصد، تعداد معلمان بیش از 100 درصد وتعداد بزرگسالانی که میتوانستند بخوانند و بنویسند بیش از 30 درصد افزایشیافته است.»
در ابتدای آخرین ربع قرن بیستم، جهانیان دریافتند که تعلیم و تربیه نمیتواند و نباید از واقعیتهای زندگی دور بماند. این موضوع ورد زبانها شد و سرانجام نظام آموزشی تازهای را پیریخت و معلم را در پایه و شالوده خود قرار داد. از آن به بعد در گیرودار دگرگونیهای محتوایی برنامهها و نوآوریهای آموزشی نقش معلم عمدهترین موضوعی بود که بیشترین توجه را بهخود جلب میکرد. بهدنبال این موضوع در نوامبر 1980 یک گروه بینالمللی متشکل از شخصیتهای علمی، آموزشی و فرهنگی 20 کشور از جمله دانمارک، چین، مجارستان، شوروی سابق، مکزیک، تایلند، فرانسه، یوگسلاوی، هند، برزیل، آمریکا و... بهعنوان مشاور دبیرخانه یونسکو در پاریس گردهم آمدند و موضوعات اساسی آموزشی را مورد بررسی قرار دادند.
دیدگاه شما