صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

تابوت‌های رویین؛ رنج‌نامه‌ی شوروی‌ از جنگ افغانستان

-

 تابوت‌های رویین؛  رنج‌نامه‌ی شوروی‌ از جنگ افغانستان

«تابوت هاي رويين» نام کتابي است که توسط خانم «سويتلانا الکسيويچ» نگارش يافته و مترجمي به نام حضرت وهريز آن را ترجمه کرده است. پيش از سخن پيرامونِ اين کتاب، بهتر است با نويسنده و مترجم آن به صورت مختصر آشنا شويم.
«سويتلانا الکسيويچ» روزنامهنگار و نويسنده، متولد 31 مي سال 1948 ميلادي در شهر «استانيسلاو» اوکراين است. از پدري بلاروسي و از مادر اوکرايني مي باشد. الکسيويچ، پس از تمام کردن دوران مکتب، بهعنوان آموزگار و خبرنگار مشغول کار شد و بين سالهاي 1967 تا 1972 به تحصيل در رشته ي روزنامهنگاري در دانشگاه «مينسک» پرداخت. او پس از فارغالتحصيلي به سبب ديدگاههاي اعتراضياش به يک روزنامه ي محلي در نزديکي مرز لهستان فرستاده شد؛ اما پس از مدتي دوباره به مينسک بازگشت و کار خود را در روزنامهاي تحت عنوان «Selskaya » آغاز کرد. چهره ي غيرزنانه ي جنگ، صداهاي از چرنويل: تاريخ شفاهي يک فاجعه اتمي، پسران زينکي(تابوت هاي رويين)، زمان دسته دوم: مرگ بانوي قرمز و آخرين شاهدان از مهم ترين آثار اين نويسنده به حساب مي آيد.
جايزه ي ادبي «مديسي فرانسه» در سال 2013، جايزه ي صلح «ناشران آلمان» 2013، جايزه ي آزادي بيان آکسفورد2007، کسب جايزه ي حلقه «ملي منتقدان کتاب» 2005 و همچنين جايزه ي کتاب لايپزيک در 1998 از جمله جوايزي است که اين نويسنده و روزنامهنگار بلاروسي پيش از رسيدن به جايزه ي نوبل ادبيات در سال 2015 کسب کرده است.
بانو سويتلانا الکسيويچ، صداي خود را در ژانري موسوم به « رمان جمعي» يا «رمان-سند»  پيدا کرده است که تلفيق خاطرات افراد از زبان خودشان با روايت هاي مستقيم، اسناد و گزارش هاي يک رخداد يا دوره زماني است. او به همين سبک، کتاب « پسران زينک (تابوتهاي رويين): صداهاي شوروي از جنگ افغانستان» را نوشته است.
اما زيستنامهي حضرت وهريز، به روايت خودش اينگونه است: درسال 1349 خورشيدي در کابل به دنيا آمد. پنج سال را در مسجد آموزش ديدم و شش سال بعدش فهميدم آخوند مي خواسته مرا صرف و نحو عربي بياموزاند. وقتي بگير و ببرها شروع شد، آخوند ما هم درِ مسجد را تخته کرد و رفت. پدرم ناگزير به مکتب سرکاري روانم کرد. در مکاتب مختلف درس خواندم، تا وارد دانشکده ي زبان و ادبيات دانشگاه کابل گرديدم. بالاخره سرم از دانشگاه زبانشناسي شهر پيتي گورسک، در جنوب روسيه، بيرون شد. «قباله روباه» را از همان دانشگاه در رشته زبان شناسي گرفتم در سال 1996. از آن دوران تا کنون به عنوان روزنامه نگار، مترجم، مامور در سفارت هاي افغانستان در مسکو و سيول و وزارت امور خارجه کار کرده ام. دو کتاب سيد محمد خاتمي را به روسي برگردانده ام که دانشگاه دولتي مسکو هر دو را منتشر کرده است: آيين و انديشه در دام خودکامگي و بيم موج. رمان هايي از چنگيز آيتماتف، ويني ديکت يرافي يف، پاول وژينف، از زبان روسي و نگهبان جودرزار از جيرومي سيلنجر از زبان انگليسي به فارسي برگردانده ام.
کتاب «تابوت هاي رويين» سال 1395 هجري خورشيدي در 336 صفحه با ترجمه ي حضرت وهريز، توسط انتشارات زرياب به چاپ رسيده است. اين کتاب خاطراتِ سربازان اتحاد جماهير شوروي سابق و مادران شان از جنگ افغانستان است.
مادران که برخي از آن ها فرزندان شان را در اين جنگ از دست داده اند. «تابوتهاي رويين» با وجود محتواي احساس برانگيزي که دارد، با قلم تواناي خانم سويتلانا الکسيويچ زيبايي و گيرايي اش چند برابر شده است.
از دوران کودکي برايم دکته کرده بودند که سپاه متجاوز شوروي بر افغانستان حمله کردند و همه دارايي هاي ما را از بنياد برباد نمودند. اين دکته يک حس نفرت را در وجودم شکل داد که همواره با شنيدن نام شوروي، اين حس نيز به سراغم ميآمد. يک نفرت کلي و همه گير که سياه و سفيد نميشناخت. هيچ گاهي فکر نکرده بودم که تمام سربازان و افراد ديگر که به افغانستان آمده بودند، بد و ظالم نيست. بلااستثنا هر کي از شوروي در جنگ افغانستان آمده بودند، به نظرم متجاوز بودند و حس نفرت، بغض و انتقامم در برابرشان برانگيخته ميشد. با خواندن کتاب «تابوتهاي رويين» حقيقتهايي برايم روشن شد که اين نگاهم را عوض کرد. حس نفرت و انتقام جايش را به همدلي و همدردي داد.
همدردي و همدلي نمودن به معناي تأييد اين جنگ و همنوا شدن با سردمداران خون خوارِ اين جنگ نيست؛ بلکه همدردي نمودن با سربازان به اجبار فرستاده شده ي اين جنگ است که خانه و کاشانهي شان را ترک گفته به ناگزيري به جنگ افغانستان آمده و در برگشت يا بي نفس در داخل تابوت هاي رويين، به تعبير کتاب در درون «لالههاي سياه» برگشتند و يا هم بي دست و پا، مجروح و رواني.
اين کتاب رنج نامه مادراني است که جگرگوشه هاي شان را از دست داده اند. مادران که زندگيشان را دفن کردند. نثر روان و رساي نويسنده و رويدادهاي تراژيک ياد شده در اين کتاب، دست به دست هم داده تا نهايتي ممکن حس همزادپنداري خواننده را بر مي انگيزاند. در کتاب، نگاه تند و انتقادي به کمونيسم و داعيان آن شده است و نابودي همه انسانهاي اين جنگ را پيامد ايديولوژي افراطي کمونيست مي شمارد. ايديولوژي که شعار نجات و برابري بشر را سر ميداد؛ ولي بخش بزرگي از انسانها را به اردوگاه مرگ فرستاد.
آن چه اين کتاب را برجسته ساخته، بيان رويدادهاي جنگ به دور از غرض و مرض سياسي است. نويسنده آمده از بعد اخلاقي به موضوع نظر انداخته و جنگ و پيامدهاي آن را بي هيچ غرض و پيش فرضي بيان کرده. نگاهي اخلاقي، اجتماعي و انساني در تار و پود اين کتاب تنيده شده است. اين کتاب مي تواند يک کتاب ضد جنگ باشد و براي کاهش جنگ و خشونت در جهان کمک کند. رويدادهاي واقعي و ترديدناپذير کتاب «برهان قاطع» براي همه بشر است تا از جنگ دست بکشد؛ به ويژه آن کشورهايي که هنوز هم رزمايش هاي نظامي، تجهيز ارتش، توپ و تفنگ سازي و دست يابي به پيشرفته ترين سلاح هاي هسته يي نخستين فعاليت هاي شان است.
کتاب تابوتهاي رويين زادهي ذهن نگارنده کتاب نيست؛ بلکه نويسنده با جمع آوري و پيوند خاطرات قربانيان جنگ شوروي در افغانستان، رمان «تابوت هاي رويين» را تنيده است. نويسنده در جريان روايت نمودن سخنان قربانيان جنگ، نگاه تند انتقادي به رهبران حکومت آن روز شوروي و ايديولوژي ناميمون آنها دارد. اما بحث مهم اين است که طرف ديگر قضيه که همانا پيامدهاي اين جنگ براي مردم افغانستان چه بوده و چه به جا گذشته، جايش خالي است. من در اين مورد نويسنده را مقصر نمي دانم. او در سرزمين خودش و از وطنداران خودش مصاحبه گرفته است؛ نه از مردم ما. سويتلانا در افغانستان نبوده که سراغ قربانيان افغان بازمانده از جنگ روسيه و افغانستان را مي گرفت و دردهاي شان را ثبت مي کرد. جاي اين کار تا هنوز خاليست. يعني تابوت هاي رويين ديگري جامانده و نانوشته است. حداقل ما اين انگيزه و حرکت را پيدا کنيم که با تقليد از بانو سويتلانا، ناگفته هاي قربانيان جنگ افغانستان را ثبت نموده و وارد تاريخ سازيم. تابوت هاي رويين ما، غم انگيزتر و دردآورتر از تابوت هاي رويين روسيه و روايت دردهاي آن ها است. اميدوارم روزي شود که ما هم صداي ناشنيده ي قربانيان به جا مانده از جنگ افغانستان و شوروي را که لحظه لحظه جان مي دهد و لحظه لحظه مي ميرد، بشنويم و صداي شان را با ثبت دردهاي شان به گوش جهانيان برسانيم، تا مردم دنيا بدانند که بر سر مردم ما چه آمده است؟
در فرجام، خواندن اين کتاب ميتواند براي پايين آوردن خشونت و نفرت از جنگ و کين همهي ما را ياري رساند. از طرف ديگر واقعيتهايي را روشن ميسازد که سال ها براي ما وارونه نمايش داده شده است. چه خوب است رشته ي سخن را با شعري از سميع حامد به پايان برسانيم:
دو رهبر خفته در روي دو بستر
دو عسکر خسته در بين دوسنگر
دو رهبر پشت ميز صلح خندان
دو بيرق بر سر گور دو عسکر

دیدگاه شما