صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

متن بیانیه استاد سروردانش، معاون دوم رئیس جمهور دراجلاس سیاسی-مشورتی حزب وحدت اسلامی افغانستان

-

متن بیانیه استاد سروردانش، معاون دوم رئیس جمهور  دراجلاس سیاسی-مشورتی حزب وحدت اسلامی افغانستان

اشاره: متن بيانيه استاد سرور دانش معاون دوم رياست جمهوري جهت نشر در اختيار روزنامه قرار گرفته است. بخش اول بيانيه که بيشتر جنبه تعارفات معمول را داشته است، حذف شده است.  
بسم الله الرحمن الرحيم
هر چند تصميم داشتم امروز به تناسب اين همايش، گزارش مفصل تري را در موضوعات گوناگون به شمول دستاوردهاي حزب در طول اين سال ها و همچنين وضعيت حکومت و فعاليت هاي مربوطه، با شما حضار گرامي در ميان بگذارم ولي با توجه به ضيقي وقت و براي استفاده بيشتر از ديدگاه هاي همه شرکت کنندگان اين اجلاس، سخنانم را فهرست وار و بدون ذکر جزئيات، مطرح مي کنم. پيشاپيش بايد يادآوري کنم که سخنان من در اين همايش حزبي، به طور عمده معطوف به مردم هزاره و شيعه و اعضا و هواداران حزب وحدت اسلامي افغانستان است و در اين رابطه برخي از ديدگاه ها و نقطه نظرات خود را در سه محور ملي، قومي و حزبي، نه تنها براي وضعيت کنوني بلکه به عنوان يک طرح براي آينده و خطوط کلي يک پاليسي و استراتژي درازمدت، خدمت شما به عرض مي رسانم و انتظار دارم اين سخنان به عنوان يک تجربه سياسي و يک مطالعه و ارزيابي از تاريخ گذشته، مورد توجه شما عزيزان قرار گيرد. هرچند در سطح مسايل ملي، سخنان ديروز جناب استاد خليلي جامع بود و ما ديدگاه هاي استاد خليلي را در اين عرصه، راهگشا، حرف آخر و بهترين پاليسي براي دولت، مردم و حزب وحدت مي دانيم، اما در جهت تکميل سخنان استاد، برخي از نکات را به صورت صريح تر و جزئي تر خدمت شما مطرح مي کنم.
اول- در محور ملي و مناسبات بين الاقوامي:
امروز در افغانستان همه ما يعني همه اقوام باهم برادر کشور، در يک شرايط بسيار حساس و دشواري قرار داريم. تعيين سرنوشت براي يک آينده با ثبات و پايدار، اکنون در گرو تصميمات و عملکرد امروز ما قرار دارد. ما با عمل امروز خود مي توانيم روند ملت سازي را مانند هر کشور ديگر به سمت ملت واحد شدن و احياي يک هويت کلان ملي و زندگي جمعي صلح آميز و عزتمندانه سوق بدهيم و يا بازهم اشتباهات گذشته را تکرار کنيم و اقوام و گروه هاي اجتماعي را به جان هم بيندازيم و جزاير متعدد قدرت و قوميت و دشمن همديگر بسازيم؟
در اين رابطه چند نکته کليدي را به عنوان مسئوليت همه اقوام مخصوصا هزاره ها و همچنين انتظارات هزاره ها از ساير اقوام را با شما در ميان مي گذارم:
1. ما تنها با نظام سازي و دولت سازي مي توانيم به هدف برسيم:
بدون شک هدف و آرمان اصلي همه مردم افغانستان تأمين عدالت است ولي بايد گفت که عدالت هم در صورتي مي تواند معناي واقعي خود را داشته باشد که براي «همه» باشد. عدالت تنها براي گروه خاصي و در حالي که گروه هاي ديگر محروم از عدالت باشند، در حقيقت عدالت نيست، بلکه يک نوع ظلم و تبعيض آشکار است. بنا بر اين ما در افغانستان عدالت را براي همه مي خواهيم و اين هدف در صورتي تحقق مي يابد که ما به نظام سازي و دولت سازي بپردازيم. عدالت را فرد و شخص تأمين نمي تواند. ما تنها با چهره ها هرچند چهره هاي برجسته و ممتاز هم باشند، به هدف نمي رسيم و به تعبير شهيد وحدت ملي استاد مزاري ما نبايد عاشق قيافه کسي باشيم. ما با نظام سازي و دولت سازي مي توانيم به عدالت برسيم. ما بايد دولتي داشته باشيم مبتني بر ارزش هاي ملي و اسلامي و متکي بر دموکراسي و مردم سالاري و کثرت گرايي سياسي، فرهنگي و مذهبي؛ دولتي متعهد به حاکميت قانون و رعايت حقوق بشر و حقوق برابر شهروندي؛ دولتي تکنوکرات و بي طرف در قضايا و منازعات داخلي و غير جانبدار در مسايل قومي، زباني، سمتي و مذهبي.
2. ما از طريق جنگ و خشونت به هدف نمي رسيم:
جنگ، خشونت و تندروي به هر رنگ و شکل و با هر ماهيت و هويت فکري و سياسي اي که باشد، نمي تواند در دنياي امروز پيروزي يک قوم يا يک گروه سياسي را تضمين کند. براي همه اقوام مخصوصا براي مردم هزاره هر نوع افراط و تندروي قومي و يا مذهبي و زباني و مخصوصا جنگ و خشونت يک زهر کشنده و عامل تباهي و ويراني است. راهبرد ما بايد يک راهبرد مختلط سياسي، مدني و فرهنگي باشد، نه جنگ و تندروي. ما بايد با يک تعامل مثبت با همه اقوام و توأم با احترام متقابل عمل کنيم. به همين جهت ما در شرايط فعلي کشور از هر قدمي که از جانب هر گروهي، به سوي صلح برداشته مي شود، استقبال مي کنيم، مشروط بر اين که واقعا از جنگ و وابستگي به بيگانه و گروه هاي تروريستي، دست بردارد و چارچوب کلي قانون اساسي فعلي و دستاوردهاي 15 ساله نظام سياسي کنوني کشور را بپذيرد. در اين رابطه چارچوب موافقتنامه حکومت با حزب اسلامي مي تواند يک الگوي مناسب و قابل تطبيق براي همه موارد و حالات ديگر باشد.
3. ما در تقابل با حکومت به هدف نمي رسيم:
ما با هر حکومتي در افغانستان با هر نوع افکار و برنامه اي که باشد، مخصوصا حکومت هاي مشروع و منتخب، بايد همکاري کنيم. انزواي سياسي و دور بودن از حکومت و يا تقابل با حکومت، به هر دليلي که باشد، به ضرر مردم ما است، چنانکه در گذشته ها به ضرر ما تمام شده است. ما بايد در درون حکومت بوده و در سياست و دولتداري به صورت فعال، مسئولانه و مسلکي برخورد کنيم، تجربه بياموزيم و در پيشبرد و مديريت چرخ حکومت سهم بگيريم نه اين که برخورد منفعل و نظاره گرانه داشته و خود را در حاشيه و ديگران را صاحب و مالک متن بپنداريم. البته دولتداري خود يک نوع سياست ورزي و مبارزه سياسي است و همواره پيچ و خم ها و مشکلات و دشواري هاي خود را دارد و گاهي هم به مقتضاي شرايط سياسي مي توان به عنوان يک اپوزيسيون حکومت عمل کرد، هرچند که اپوزيسيون بودن هم براي هزاره ها هيچ سود سياسي ندارد. بنا بر اين در هيچ حالت نبايد در تضاد و خصومت با حکومت قرار گرفت و بايد  با وجود مشکلات، خود را در متن رويدادها و در تعامل با حکومت و ساير اقوام و گروه هاي سياسي، مالک اين سرزمين و شريک در سرنوشت و غم و شادي ديگران بدانيم.
حکومت کنوني يعني حکومت وحدت ملي هم با تمام مشکلاتي که پيشاروي دارد و علي رغم انتقادات بجا و يا نابجايي که برخي از رهبران و گروه هاي سياسي دارند، يک حکومت منتخب و مشروع افغانستان است که در عرصه هاي حکومتداري، انکشافي، خدمات عمومي و در سياست خارجي خود، بسيار منظم، مسلکي و قانونمند حرکت کرده است و همين فعلا در سال جاري براي باميان و ولايات همجوار آن تنها در سکتور سرک سازي نزديک به 400 ميليون دالر بودجه داريم و در کنار پروژه هاي ديگر، آغاز کار پروژه سرک يکه ولنگ- دره صوف با بودجه 204 ميليون دالر در روزهاي نزديک آينده افتتاح مي شود. با توجه به آنچه گفته شد ما در صورت همکاري و تعامل با حکومت، به صورت بهتر مي توانيم هم به به عدالت و هم به ثبات و توسعه دست پيدا کنيم. 
4. هيچگاه با هيچ قومي عليه قوم ديگر متحد نمي شويم:
تجربيات تاريخ نشان داده که هيچ قومي و هيچ گروهي نتوانسته و نمي تواند براي هميشه با قوم ديگر متحد سياسي و طبيعي باقي بماند و همچنين هيچ قومي و هيچ گروهي نتوانسته و نمي تواند با قومي و يا گروهي براي هميشه در تضاد و دشمني باقي بماند. بر اساس اين دو اصل تجربه شده  تاريخي، مردم هزاره با هيچ قومي عليه هيچ قومي ديگر متحد نمي شود و هيچ قومي را دشمن خود نمي داند، بلکه متحد همه اقوام افغانستان است و در غم و شادي همگان خود را شريک مي داند و در تأمين منافع و مصالح ملي، سرنوشت ديگران را سرنوشت خود و سرنوشت خود را هم، سرنوشت ديگران تلقي مي کند و به همه به همان اندازه احترام قايل هستيم که به ما احترام قايل باشند.
5. ما از تئوري بيگانه ستيزي پيروي نمي کنيم:
ما با هيچ بيگانه و کشور خارجي صرفا به عنوان خارجي بودن، ستيز يا خصومت نداريم. در دنياي امروز تئوري بيگانه ستيزي محلي از اعراب ندارد. هر کشور و دولتي که با دولت افغانستان کمک و همکاري کند و به مردم افغانستان احترام داشته باشد و عليه افغانستان توطئه نکند، دوست ما است. معيار اصلي، منافع ملي ما و احترام به استقلال و تماميت ارضي و ارزش هاي ملي و ديني ما است. بر همين اساس جامعه بين المللي و کشورهاي دور و نزديک ديگري که امروز در جنگ عليه تروريزم در کنار مردم افغانستان ايستاد شدند، مورد احترام و متحد ما هستند.
حضار گرامي!
با توجه به آنچه گفت شد، سؤال اين است که در قبال مکلفيت هايي که برشمردم، اما انتظارات مردم هزاره از دولت و از ديگران چيست؟ ما از رئيس جمهور افغانستان جلالت مآب اشرف غني تشکر مي کنيم که به حيث يک سياستمدار و محقق تاريخي و اجتماعي و با انديشه مدرن معاصر، تمام تلاش خود را در جهت بنياد گذاري يک حکومتداري خوب و دموکراتيک به کار مي برند و حکومت مطلقه و استبدادي را يک پديده شوم مربوط به گذشته مي دانند که اکنون ديگر تاريخ آن در کشور ما منقضي شده و مردم افغانستان ديگر تاب تحمل چنين نظام هايي را ندارند. اما انتظار ما از رئيس جمهور به عنوان زعيم کشور اين است که در کنار تلاش هاي دولت سازي، براي ملت سازي و تحکيم وحدت ملي نيز بايد به همان اندازه تلاش نمايند. اين دو روند مکمل همديگر هستند و براي ايجاد يک اقتدار عالي ملي، هر دو روند دولت سازي و ملت سازي را بايد تقويت کنيم.
مردم هزاره در عهد يکي از همين حکومت هاي مطلقه و استبدادي، مورد خشم حکومت قرار گرفتند و به اعتراف همه مؤرخان کشور، بيش از 60 در صد اين مردم قتل عام و آواره شدند. هر چند آن عهد، سپري شده و آن جنايت وحشتناک تاريخي هم مربوط به آن دوره و زمامداران آن دوره است و به اقوام و گروه ها و شخصيت هاي سياسي امروز ارتباطي ندارد «و لاتزر وازره وزر اخري»، ولي انتظار مردم هزاره اين است که رجال دولتي و غير دولتي و چهره ها و شخصيت هاي سياسي ما از هر قوم و گروه اجتماعي اي که باشند، بيايند امروز، مانند مؤرخان، آن جنايت تاريخي را محکوم کنند. ما مردم افغانستان با توجه به گذشته هاي تلخ و نابساماني هاي امنيتي و سياسي، همگي بر همديگر حق داريم که يکديگر خود را عفو کنيم و از يکديگر خود معذرت بخواهيم و مردم هزاره به خاطر آن جنايت وحشتناک تاريخي بيشتر از هر گروه ديگر مستحق يک معذرت خواهي ساده اما دوستانه هستند، تا مطمئن شوند که گذشته هاي تلخ، ديگر گذشته و بار ديگر تکرار نمي شود.
انتظار ديگر مردم هزاره از همه اقوام ديگر و شخصيت هاي سياسي و دولتي و غير دولتي اين است که اين مردم را به خاطر مشترکات مذهبي يا لساني و فرهنگي با کشورها و ملت هاي ديگر، نبايد وابسته به آنان و پيرو سياست هاي آنان بپندارند. اين چه منطقي است که ما يک قومي از اقوام کشور خود را صرفا به خاطر اشتراکات مذهبي با يک کشور ديگر، از نگاه سياسي متهم به وابستگي به آن کشور کنيم. آيا مگر همه اقوام ديگر کشور چنين نيستند؟ مگر همگي ده ها مشترکات مذهبي و زباني با کشورهاي ديگر اسلامي ندارند؟ آيا اين درست است که همگي را وابسته و پيرو سياست هاي آنان فکر کنيم؟ مردم هزاره وابستگي سياسي به هيچ کشور خارجي نداشته و مانند تمام مردمان کشور، وفادار به اين سرزمين و پيرو منافع ملي کشور و پايبند به وحدت ملي، وفاق، همدلي وهمگرايي تمام اقوام کشور هستند.
در اين رابطه از سخنان ديروز برادر ما آقاي يونس قانوني در اجلاس تالار لويه جرگه، در باره تکثر و تنوع در افغانستان و جايگاه اقوام و احزاب و به رسميت شناختن همديگر و احترام به يکديگر و رجعت نکردن به گذشته هاي تلخ و باز گذاشتن راه انتخاب بهتر را براي نسل هاي آينده، صميمانه ابراز تشکر مي کنم و از همه سياستمداران کشور مي خواهم که با چنين ديدگاه هاي نو، معقول و معتدل به تحليل و تفسير رويدادهاي کشور بپردازند.
دوم- در محور مناسبات درون قومي:
مردم هزاره انسان هاي شريف، قانع، فروتن، با فرهنگ و زحمتکشي هستند که در طول تاريخ اين کشور نه تنها باري بر دوش حکومت ها و سياستمداران نبوده اند بلکه همواره با وفاداري و امانتداري تمام، به اين کشور خدمت کرده اند. اين که مردم هزاره در قبال اقوام ديگر و در مقابل حکومت چه موضعي بايد داشته باشند و يا اين که از حکومت و اقوام ديگر چه انتظاراتي دارند، به اختصار نکاتي را بيان کردم. آنچه در اين قسمت مي خواهم اضافه کنم، مسئوليت و وظيفه سياستمداران خود هزاره و احزاب سياسي ما در قبال اين مردم است و اين که ما در مناسبات درون قومي در چه چارچوب و بر اساس چه اصولي بايد حرکت کنيم؟
در اين رابطه در نخست چهار اصل عمومي را به عنوان اولويت هاي همگاني و سپس يک چوکات عمومي براي فعاليت سياسي درون قومي را به اختصار يادآوري مي کنم:
الف- اولويت هاي عمومي:
1. آزادي بيان و جامعه چند صدايي:
آزادي نعمت بزرگي است. آزادي يک آرمان و يک ارزشي است که مردم ما براي به دست آوردن آن، مدت هاي مديدي را انتظار کشيده و فداکاري ها و قرباني هاي زيادي تقديم کرده است. امروز هيچ يک از ما چه به عنوان اشخاص و چه به عنوان احزاب کوشش نکنيم که سد آزادي افراد جامعه خود شويم. به آزادي بيان و آزادي انديشه احترام بگذاريم هرچند به ضرر و زيان فردي ما تمام شود. جامعه تک صدايي و استبدادي يک جامعه بسته، خشک و غير قابل تحمل و در واقع يک زندان بزرگي است که مانع ابتکار، خلاقيت و پيشرفت مي شود. مردم هزاره بايد آزاد گذاشته شوند و جامعه کثرت گرا و چندصدايي باشد و با مدارا و تحمل صداهاي همديگر را بشنوند و به تعبير قرآن مصداق «يستمعون القول فيتبعون احسنه» باشند.
2. اجتناب از خود زني:
در عين احترام به آزادي بيان و داشتن جامعه چند صدايي، خودزني هاي داخلي بايد متوقف شود. خودزني غير از نقد و انتقاد و چندصدا داشتن است. ما در عين اين که انديشه ها و ديدگاه هاي متفاوت و حتي متضاد داشته باشيم اما احترام همديگر و رعايت و حفظ حقوق همديگر را هم بايد داشته باشيم و اگر چنين نباشد، آزادي هم ارزش واقعي خود را از دست مي دهد و تبديل به يک هرج و مرج اجتماعي مي شود و روابط اجتماعي هم به بي بندوباري و خشونت و مناسبات غير انساني تبديل خواهد شد.        
3. تشويق جوانان براي تحصيلات عالي:
تحصيلات عالي و دست يافتن به مدارج بلند علمي و تربيه کدرهاي مسلکي متخصص، مهم ترين عنصر پيشرفت و تضمين کننده همه کاميابي ها و توانمندي ها در جامعه است. زيرا دانايي توانايي است و ناداني بارزترين مصداق ناتواني. ناتوان ترين و ضعيف ترين مردم روي زمين مردمي هستند که از دانايي بهره اي ندارند. بدين جهت نه تنها جوانان را براي کسب دانايي تشويق کنيم بلکه زمينه هاي خوبتر و بهتر تحصيلات عالي آنان را در رشته هاي مختلف مورد نياز بايد فراهم کنيم.
4. تقويت بنيه اقتصادي و مالي جامعه:
بعد از عنصر دانايي و تخصص و تحصيلات عالي، مهم ترين عنصر ديگر اقتدار، قدرت اقتصادي و برخورداري از نعمت ثروت است. در اين رابطه بايد تجار و کسبه ما تشويق شوند و افراد متخصص و با تجربه در اين زمينه برنامه ريزي کنند و با کارآفريني، زمينه اشتغال و فراهم آوردن يک زندگي مرفه اقتصادي را فراهم سازند و در رشد و پيشرفت کشور هم سهم بگيرند.
ب- چارچوب فعاليت هاي سياسي:
در کنار اصولي که ذکر شد، تعيين يک چارچوب براي فعاليت هاي سياسي نيز يک ضرورت است. ما در کنار ساير فعاليت ها شديدا نياز داريم به يک ديپلماسي قوي و به وجود سياستمداران زيرک و احزاب نيرومند. اما در اين عرصه نيز اگر از يک چارچوب مشترک استفاده نکنيم چنانکه تجربيات چهاردهه اخير نشان داد، تعدد احزاب سياسي ممکن است به تعارضات بي هوده و حتي برخوردهاي ويرانگر داخلي منجر شود. در اين رابطه حرکت سياسي شهيد مزاري و يارانش مي تواند يک الگوي بسيار مناسب براي فعاليت هاي احزاب ما باشد.
به نظر اين جانب در اين رابطه ما بايد سه طرح را به عنوان يک چارچوب مشترک براي احزاب سياسي خود در نظر بگيريم:
نخست، ايجاد و حفظ هماهنگي در مسايل عمومي و خط سرخ دانستن منافع عمومي مردم و تعهد محکم براي عبور نکردن از اين خط سرخ. در اين طرح چون يک چتر تشکيلاتي سياسي وجود ندارد، ضمانت اجرا هم ندارد و غالبا در حد شعار باقي مي ماند چنانکه تا کنون چنين شده است، اما به هر حال اين حداقل کاري است که بايد کرد.
دوم، ايجاد ائتلاف هاي سياسي در ميان گروه هاي سياسي اي که افکار و مواضع مشترک دارند، مانند شوراي ائتلاف هشتگانه در زمان جهاد.
سوم، اتحاد و ادغام تشکيلاتي بين حد اکثر ممکن نيروها و احزاب سياسي، مشابه تجربه تشکيل حزب وحدت در دوره شهيد مزاري.
اما بايد اضافه کرد که متناسب با شرايط جديد و مقتضيات زمان حاضر و با توجه به ضرورت حفظ چندصدايي جامعه، ما بايد از رايج ترين و مؤثرترين مدل حزبي دنيا استفاده کنيم. آنچه امروز در آمريکا، فرانسه، انگلستان، آلمان، هندوستان و کشورهاي ديگر نتيجه خوب داده، سيستم دو حزبي و يا سه حزبي است. بايد همه جريان ها و گروه هاي سياسي جامعه هزاره و شيعه، در حول دو يا سه محور فکري- سياسي گردهم آيند و دو يا سه حزب قدرتمند سياسي را ايجاد نمايند تا هم حد اکثر هماهنگي و همکاري بين حد اکثر نيروهاي سياسي شکل بگيرد و هم در عين حال زمينه براي حضور چند صدا و چند انديشه متفاوت در يک فضاي رقابتي آزاد فراهم شود و هم از تعدد بيجا و غير مؤثر و ظهور احزاب بسيار ضعيف و کوچک جلوگيري گردد.
در پرتو آنچه گفتيم مي خواهم در اين رابطه نکته مهم ديگري را نيز مطرح کنم و آن اين است که از يک سال پيش بدين سو در جامعه ما حرکتي پديد آمد به نام جنبش روشنايي که در ابتدا با يک هدف بسيار ستودني، حمايت و پشتيباني همه شخصيت ها و نيروهاي سياسي را با خود همراه داشت اما به دلايلي، اين حرکت با چالش هايي مواجه شد و تعدادي از جوانان غيور و صادق ما طعمه حملات تروريستي قرار گرفتند و مظلومانه به شهادت رسيدند که با اغتنام از اين فرصت يکبار ديگر به روان پاک اين شهداي مظلوم درود مي فرستم و به خانواده ها و بستگان آنان تسليت مي گويم. اين رويداد باعث شد که خودزني ها و رقابت هاي منفي و حتي توهين ها و دشنام ها به آدرس شخصيت ها و احزاب سياسي ما آغاز شود و فضاي نامناسبي از بي اعتمادي ها و نامهري ها پديد آيد. اما به هر حال علي رغم همه اهانت ها و دشنام هايي که از برخي افراد ناآگاه شنيده ام، بايد بگويم که هواداران واقعي جنبش روشنايي و شهداي اين جنبش و خانواده هاي آنان، برادران و فرزندان و همکاران همه ما بودند و هستند. ما به آنان احترام داريم. ما داراي هدف و آرمان مشترک و همگي رهروان راه عدالتخواهي هستيم. پيام من به همه اين دوستان اين است که بياييد از خودزني هاي بيشتر دست برداريم، معقول و منطقي بينديشيم و با تدبير و عقلانيت حرکت کنيم. راه خدمت و مبارزه سياسي براي همگان باز است و هيچ کسي مانع کسي ديگر شده نمي تواند.
سوم- در محور حزبي:
حزب وحدت اسلامي افغانستان به عنوان يک ميراث بزرگ سياسي جنبش عدالتخواهي کشور و با توجه به سوابق و قرباني هاي بي شماري که در راه تحقق آرمان هاي مردم تقديم کرد مخصوصا با توجه به شخصيت بي بديل استاد شهيد مزاري به عنوان رهبر اين حزب که در راه تحقق اهداف آن جان خود را قرباني ساخت، يکي از احزاب بسيار قدرتمند و با نفوذ افغانستان و همواره - چه در دوره شهيد مزاري و چه در دوره رهبري کنوني حزب جناب استاد خليلي- يکي از ارکان اصلي تصميم گيري هاي سياسي در سه دهه اخير بوده است.
اما از نگاه تشکيلات و سازماندهي داخلي، متأسفانه بايد گفت که در ساليان اخير، آنچنان که انتظار مردم ما بود، نتوانسته از تحرک، پويايي و توسعه لازم سياسي و فکري برخوردار شود و حتي در دوره شهيد مزاري نيز در اين حزب به عنوان يک تشکيلات سياسي و نظامي، کاستي هايي وجود داشت و از آرزوهاي شهيد مزاري نيز اين بود که فرصتي فراهم شود و روزي فرا رسد که اين حزب به يک حزب سياسي به مفهوم مدرن آن تبديل شده و داراي يک تشکيلات سياسي نيرومند شود و اکنون وقت آن فرا رسيده که جناب استاد خليلي به عنوان رهبر حزب و شما فعالين و دلسوزان اين حزب تصميم بگيريد و حزب را از نو فعال ساخته و مطابق با مقتضيات عصر و نيازهاي کشور و مردم، تشکيلات آن را احيا کنيد و اگر چنين نشود، هم فرصت ها را و هم نيروها را از دست داده و از نگاه تشکيلاتي وضعيت بدتري را شاهد خواهيم بود.
بدون شک نيازها و ضرورت ها را شما بهتر از من درک مي کنيد و صلاحيت کامل هم با رهبري حزب است که تا چه حد در اين شرايط حساس سياسي، مي تواند در اين رابطه تصاميم جدي و مؤثر اتخاذ نمايد. من با اغتنام از فرصت و بدون اين که وارد جزئيات شوم، علاوه بر خطوط کلي اي که پيشتر در مناسبات برون و درون قومي ياد کردم، در نحوه فعاليت تشکيلاتي و حزبي، چند موضوع محوري و کليدي را از باب يادآوري مطرح مي کنم:
1. حزب بايد بازسازي شود. کنگره حزبي به اسرع وقت ممکن داير و اساسنامه آن بازنگري گردد.
2. حزب بايد نخبه گرا باشد. نخبگان همه گروه هاي اجتماعي مخصوصا علما، استادان، تحصيل کردگان و نيروهاي متخصص، کاردان و اهل انديشه در حزب جذب شوند.
3. حزب بايد تشکيلات محور باشد، نه شخص محور، تا بتواند با خرد جمعي و مشوره عمومي، از تخصص و ابتکارات همه عناصر خود استفاده کند.
4. حزب بايد به فعاليت هاي فکري و فرهنگي بها قايل شود و انديشه خلق کند و براي انديشمندان، استادان دانشگاه و حوزه، نهادهاي علمي و فرهنگي و همه اهل قلم و انديشه جايگاه خاص تعريف کند.
5. حزب بايد تابع منطق اعتدال و عقلانيت باشد، نه احساسات و عواطف زودگذر.
6. حزب بايد در همه زمينه هاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي در هر دو عرصه ملي و بين المللي، داراي پاليسي، استراتژي و خطوط اساسي مدون باشد.
7. در حزب بايد به نسل اول جهاد و فرماندهان مجاهدين و به کساني که در روزهاي سخت جهاد و مقاومت، در کوه پايه هاي کشور  و در پايگاه ها و جبهات مبارزه و جهاد، با شکم گرسنه و با تحمل همه سختي ها و دشواري ها، فدارکاري کردند، به هر ترتيب و شيوه ممکن ارج گذاشته شود.
8. حزب بايد از حالت مصرفي بودن بيرون شود و براي تأمين نيازهاي مالي حزب، فعاليت اقتصادي قانوني و سرمايه گذاري و نظام مالي منظم تعريف شود و اعضاي حزب بايد در چوکات يک برنامه حزبي منظم، در امور مالي و خودگرداني حزب سهم بگيرند. بسيار جاي تأسف است که يک حزبي با سابقه چند دهه فعاليت و به عنوان يک شخصيت حقوقي و حکمي، هيچ نوع منبع مالي پايدار و هيچ نوع امکانات ثابت و يا محل دفتر و تأسيسات نداشته باشد. از سوي ديگر منصفانه نيست که همه بار سنگين مالي حزب بر دوش اشخاص خاصي مخصوصا بر دوش رهبري حزب تحميل شود. بنا بر اين در کنار ساير اولويت ها، تقويت بنيه مالي حزب نيز از اقدامات حياتي براي فعال ساختن حزب است.
به اميد شکوفايي بيشتر حزب وحدت اسلامي افغانستان و با آرزوي مزيد توفيقات براي شما اشتراک کنندگان اين اجلاس.

والسلام عليکم.

(کابل- جمعه، 22 ثور 1396)

دیدگاه شما