صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

امکان و عدم هم زیستی هنر با امر دینی

-

امکان و عدم هم زیستی هنر با امر دینی

دين يا امر قدسي و هنر از دير زمان با همديگر پيوند داشته اند. علاوه بر تصريح متفکران اين عرصه پژوهش، بررسي تاريخ دين و هنر شاهد گويا و تواناي رابطه دياليکتيک دين و هنر است؛ رابطه اي که سبب شکوفايي هر دو پديدة جهان انساني شده است. بايد توجه نمود صحبت نمودن از رابطه هنر و ديانت به معناي چشم پوشي از تعارضات و کشمکش هاي هنر و ديانت نيست. چون علي رغم اين که اديان زمينه شکوفايي هنر را فراهم نموده اند، در موارد متعددي به مؤاخذة هنرمندان پرداخته و تلاش نموده اند تا برخي از انواع هنر ها را تعطيل نمايند. ولي هيچ وقت با تمام صور هنر به مخالفت بر نخواسته اند؛ اگر اديان يک درب را در مقابل هنر ببندد، در مقابل چندين درب را بر روي هنر گشوده اند. براي مثال در دين اسلام معرفي موجودات زنده مخصوصاً خداوند در قالب تصوير و شکل ممنوع است. به همين دليل مجسمه سازي در اسلام جزء کارهاي ممنوعه محسوب شده است. ولي در مقابل ممنوعيت مذکور شاهد رشد هنر نوشتاري هستيم. براي نمونه قرآن به عنوان کتاب مقدس مسلمانان شاه کار انواع هنر نوشتاري است؛ به مدعاي خودش در تمام زندگي بشر کسي توان مقابله با آن را ندارد. در اديان ديگر نيز مي توان چنين نمونه هايي را پيدا نمود. سر مطلب هم اين است که هنر يکي از نيازهاي عميق انسان است. نيازي که توان مخالفت با آن وجود ندارد و به اشکال و صور مختلف در زندگي انسان بروز و نمود مي-يابد. چنانکه اديان با برخي صور هنر مخالفت نموده اند از سوي ديگر خالقان هنر نيز هميشه حامل پيام دين نبوده اند؛ گاه هنرمندان در مقابل اديان اتخاذ موضع کرده و ميکنند.
قطع نظر از رابطه پرفراز و نشيب تاريخ دين و هنر، پرسشي که در اين نوشتار کوتاه، تلاش مي شود تا بدان پاسخ داده شود، بررسي امکان و عدم امکان همزيستي امر قدسي با هنر است. پاسخ به اين پرسش نه از منظر الهيات و فلسفه علم بلکه از منظر جامعه شناسي هنر است. دغدغه نوشتار داشتن يا نداشتن هنر با معيارهاي ديني يا نقش دين در توليد هنر نيست، بلکه هدف بررسي پيامدهاي رساندن پيام دين با استعانت از منطق هنر مدرن است.
به نظر نگارنده استفاده از منطق هنر مدرن جز از طريق سکولار نمودن دين يا دست کشيدن از معناي مصطلح هنر و تعريف آن بر اساس منطق خود دين امکان پذير نيست. وضعيت حاکم بر جامعه و وارد نمودن منطق هنر مدرن در ميدان دين در بلندمدت به زيان دين بوده و در نهايت به سکولارشدن آن منتهي مي شود. سکولارشدن در اين فرايند لزوماً به معناي به حاشيه رفتن دين از حيات اجتماعي نيست بلکه به نحوه استفاده از دين مربوط مي شود.
آن چيزي که بيش از همه هنر را در برابر دين قرار داده، خود مختار شدن هنر است. در فرايند پيشرفت بخش هاي مختلف جامعه، از جمله هنر به يک منطق مستقل دست يافته است؛ ديگر مشروعيت هنر بر اساس منطق دروني خود تعيين مي شود نه بر اساس يک امر بيروني چون دين. اگر در جوامع سنتي دين معيار سنجش همه چيز بود، در جامعه مدرن ديگر دين حالت فرانهادي خود را از دست داده و حد اکثر به نهادي در کنار ساير نهادها تبديل شده است. مطابق ديدگاه وبر در جامعه مدرن معيارهاي سنجش عام به دليل تکثر حوزه هاي ارزشي متضاد از بين رفته است. از همين رو در فضاي مدرن زيبايي به عنوان خصلت بنيادي هنر مدرن و تقدس به عنوان خصلت اساسي دين ملازم هم نيستند؛ ممکن است چيزي زيبا نباشد ولي مقدس باشد، بالاتر از آن ممکن است تقدسش به خاطر همان نازيبايي آن باشد. از سوي ديگر ممکن است زيبايي يک چيز در بدي آن باشد نه در خوبي يا تقدسش. همين چنين حقيقت لزوماً با زيبايي و مقدس همراه نيست. بايد توجه نمود که مقصود از منطق دروني هنر پيروي هنر از عقلانيت مدرن است. عقلانيتي که دين را به حاشيه رانده است. چنانکه وبر بيان نموده است پيامد رشد خرد و عقلانيت مدرن سبب شده است که انسان مدرن از قضاوت مبتني بر ارزش هاي غايي به قضاوت مبتني بر ذوق و سليقه تغيير جهت بدهد. نشستن قضاوت زيبايي شناختي به جاي قضاوت ارزشي معلول نيازها و الزام هاي ذهن گرايانه و فرار خرد گرايان از متهم شدن به کوته فکري سنتي است.
براساس، منطق فکري بورديو نيز مطلب فوق به خوبي قابل تحليل است. زيرا مطابق ديدگاه بورديو ميدان هنر به عنوان محصول تجربه تاريخي و محل کارزار قدرت جبرهاي خاص خود را بر کساني که وارد آن مي شود، تحميل مي کند. معني سخن بورديو اين است که هنري بودن يا نبودن يک محصول، بوسيله منطق ميدان هنر تعيين مي شود نه يک امر ماورايي. دست نامرئي که در ميدان هنر فعال است همان عرضه و تقاضا است. اين امر با معيارهاي ديني اصلاً سازگار نيست؛ چون مشروعيت امر ديني تابع منطق بازار نيست. از همين رو وقتي که هنر وارد عرصه دين مي شود ماده ديني را در قالب و زبان کاملاً غير ديني و سکولار توليد مي کند. اين به خاطر همان منطق هنر مدرن است. به دليل سکولار بودن هنر نمي توان بينش هاي روحاني دين را بيان نمود. زيرا ميان صورت و روح تماثل و مشابهت دقيق و خدشه ناپذير برقرار است. بينش روحاني ضروررتاً زبان خاص خود را دارد.
مسير ديگري که از طريق آن هنري شدن آموزه هاي دين به زيان دين ختم مي شود، مربوط به ذات دين و هنر است. ذات دين معنويت و ذات هنر تصوير است. معنويت في ذاته مستقل از صورت است؛ مگر صورت متناسب با خودش نه هر صورتي. هنر همه چيز را به صورت تقيل مي دهد تا از اين طريق بتواند، قواي حسي و تخيلي انسان را تسخير نمايد. در اين فرايند تقليل جوهر و ذات دين، به صورت کاسته مي شود. اما غايت دين مطابق ديدگاه غالب دين شناسان چيزي جز فراروي از «ماديت»، «موقعيت» و «فرديت» نيست. دين به دنبال تأمين رستگاري از طريق خلوص نيت است. غايت اصلي دين برقرار نمودن اتصال وجودي با مرتبه بالاي هستي است؛ مرتبة که عاري از هر گونه صورت و تجسم است؛ اين امر به صورت کامل در نقطه مقابل هنر قرار دارد؛ چون هنر در قالب صورت تجلي مي يابد. هنر هر امر روحاني و معنوي را در قالب صورت تجسد بيان مي کند.
آمدن امر ديني در قالب صورت بسياري از خصوصيات خود را از دست مي دهد. بر همين اساس هنر تا زماني با دين پيوند دارد که به محتواي آن توجه شود، ولي به محض اينکه شکل هنر مورد توجه قرار گرفت، ديگر در مقابل ديانت قرار مي گيرد. پيشرفت خرد ورزي و رشد عقل گرايي اين وضعيت را تغيير مي دهد. زيرا تحت چنين شرايطي، هنر به جهاني تبديل مي شود که با آگاهي هرچه بيشتر، ارزش هاي مستقلي را که وجودي قائم به ذات دارند جذب مي کند. هنر صرف نظر از اينکه رستگاري اين جهاني چه تعبير و تفسيري را بر مي-تابد، تحقق اين رستگاري را بر عهده مي گيرد. هنر رستگاري را بر مبناي روش هاي زندگي روزمره، و بويژه بر مبناي فشارهاي فزايندة نظري و عملي عقل گرايي فراهم مي آورد. از اين رو هنر به عنوان يک عامل رستگاري در مقابل دين قرار گرفته و با او رقابت مي کند. منتها رستگاري اينجايي و اکنوني. نتيجة که از اين سخن حاصل مي شود اين است که نمي توان پيام دين را در قالب هنر به ديگران بيان نمود.

دیدگاه شما