صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

چرا «من» دیده نمی‌شوم؟

-

چرا «من»  دیده نمی‌شوم؟

در تونلي پُر از نور و روشني به جلو ميلغزم و هرچه پيش ميروم، اين روشني فروغِ کمتري مييابد. تونل به پايان ميرسد و من با وحشت بر زميني سخت فرود ميآيم. با پاهاي لرزان از جا برميخيزم و بهاجبار قدم در راهي پُرپيچوخم ميگذارم. حافظة مغشوشم پُر از نامهاي کوتاه و بلند است؛ نامهايي که هر کدام به «من» ارتباط ميرسانند ولي دقيق نميدانم کداميک «نامِ من» است. هرقدر به مغزم فشار ميآورم راه به جايي نميبرد. صداهايي گُنگ از دوردست به گوش ميرسند که گويي مرا به خود ميخوانند. با احتياط قدم برميدارم تا خود را به مرکزِ آن صداها نزديک بسازم. به قلعهيي سنگي ميرسم با درها و ديوارهاي بلند. از يکي از درها داخل ميشوم، قلعه پُر است از همهمة آدمها و نامهايي که بر زبان ميرانند. اين نامها را در ذهن مرور ميکنم تا «خود» را در آنها بيـابم، اما بهسختي ميفهمم که «من» هيچکدام از اين نامها نيستم. فرياد ميکشم: «پس من کيستم، چيستم؟ نامم چيست؟» پاسخِ همه سکوت است و بياعتنايي!... در ميانِ جمعيت بهراه ميافتم و سعي ميکنم آنها را متوجه خود بسازم، ولي هيچکس مرا نميبيند و صدايم را نميشنود و پاسخم را نميدهد. صداها و همهمهها دوباره آغاز ميشوند و «من» کمکم در ميانِ نامها و آوازهاي جمعيتِ بياعتنا به «من»، محـو و نابود ميگردم!
بينامي يعني بياهميتي، يعني ديده نشدن، يعني زندهگي در دنيـاي تاريک و شبحآلود و مُردنِ تدريجي در ميانِ مردماني که تو را نميبينند و نميخواهند ببينند. داستانِ بيناميِ زنان در جامعة سنتي افغانستان، داستاني پُر از شکنجه و کابوس است. داستانِ سنگسارِ نشانها و هويتهايِ زنانه در گودالِ عقايد و باورهاي سنگشده است. داستاني که از نفيِ نام و نشـان آغاز ميگردد و با هزار محدوديت و محروميتِ ديگر گره ميخورد و تا پايِ گور و حتا پس از آن نيز ادامه مييابد.
براي مبارزه با بيعدالتيِ تاريخيِ رفته بر زنانِ افغانستان، مطالبة نام زير چترِ «نامم کجاست؟»، يکي از کليـديترين روشها براي رسيدن به برابري ميان مردان و زنان است. در شرايطي که هنوز بسياريها براي زنانِ افغانستاني حقِ انسانيِ زيستن قايل نيستند، شايد جنبش نامخواهي براي آنها، يک حرکتِ سطحي و بيخبر از عمقِ دردها و مظلوميتهايِ آنان شمرده شود؛ اما نگاهي مجدد و تازهتر لازم است تا درک شود که مطالبة نام يعني مطالبة تمامِ حقوقِ تضييعشدة زنانِ کشور. کسـاني که نامِ حقيقي را از زنان و دخترانشان دريغ ميکنند، سلسلهوار هزاران حقِ مسلمِ ديگر از آنان را نيز پايمال ميسازند.
انتخاب نام از نقطهنظرِ دانش روانشناسي، نقطة آغازِ شکلگيري هويت و شخصيتِ يک انسان و تلاش براي تبارز استعدادهاي فرديِ اوست. از اين رهگذر، پوشاندن و کتمانِ آن نيز آغاز ويراني و به زنجير کشيدنِ نهتنها هويت و شخصيت، که موجويتِ يک انسان است. زماني که اين حقِ نخستين و بنيادي به زنانِ کشور بازگشت، ديگر حقوقِ ضايعشده نيز سيستماتيک اعاده خواهند گشت و گليمِ دردها و محروميتهاي مرتبط با آنها جمع خواهد شد.
در مبارزه براي نامخواهي براي زنان، اين نکته را بايد مدِ نظر داشت که کتمانِ نام و نشانِ زنانه در افغانستان، از ريشههاي سخت و انبوهِ باورها و سنتهاي افغاني آب ميخورد. پس اعادة حقِ نام براي زنان کشور، مستلزم پالايشِ باورها و سنتهاي جامعةمان پيرامونِ زنان و نقش و جايگاهِ آنها در زندهگي اجتماعي است. بايد با کارِ علمي و انديشهيي، پردههاي غفلت و تعصب را از سانسورِ نامِ زنان برداريم و بر آثارِ مثبت حضورِ زنِ افغاني در جامعه انگشت بگذاريم. بايد به مردانِ افغان اين نکته تفهيم شود که پنهان کردنِ نامِ زنان نهتنها هيچ سنخيتي با اسلام و غيرتِ ديني ندارد، بلکه اين پنهانکاري مدخلي براي سرکوبِ بخشِ بزرگي از استعدادها و فرصتها براي بالندهگيِ مردان و زنان در کنارِ يکديگر است.
به مردانِ افغان بايد کابوسِ گمنامي و بيناميِ زنانِ کشور شرح داده شود. به آنها بايد گفت که سنتِ ناپسندِ کتمان نامِ زنان، از کدام ضعفها و خلاهاي روحي و فرهنگي سرچشمه گرفته و ويراني ناشي از آن تا چه اندازه دامنِ مردان و زنانِ کشور را گرفته است. به مردانِ افغان بايد فهماند که در اين معادله تنها زنان و دختران قرباني نميشوند؛ اگرچه آنها قربانيانِ آشکارِ اين ماجرا به شمار ميآيند، اما نسل اندر نسل دختران و پسران و مادران و پدرانِ فراواني در اين گردونة باطل شکنجه و قرباني ميشوند.
آنهايي که نامِ زنان و خواهرانشان را پنهان ميسازند، هراسها و پريشانيهايِ عظيمي را از دهليزهاي تاريخ و آموزههاي مغشوشِ نياکانشان به ميراث بردهاند و آن را با رنجي مضاعف قصد دارند به نسلِ پس از خود منتقل کنند. جنبش نامخواهي براي زنان مي‌‌بايد زنجيرة اين بيگاريِ تاريخي را با تيرِ منطق و انديشـة سالم هدف قرار دهد. مسلماً هر تيري که به پشتوانة عقلِ سليم به اين زنجيرة باطل اصابت کند، تاريخِ همة دردها و ويرانيهاي تاريخيِ ما را هدف قرار ميدهد و مداومت بر اين راه، نهتنها به زنانِ افغانستان «نام»، که به جامعة افسونشدة ما ـ مردان و زنان و دختران و پسرانِ افغان ـ «پرِ پرواز» هديه ميدهد.
«نامم کجاست» حرکتي فانتزي، اکتي روشنفکرانه و نمايشي رياکانه به بهانة عدالتخواهي براي زنان نيست، بلکه حرکتي واقعي، اقدامي جدي و فرآيندي آگاهانه براي تغيير در خط سرنوشتِ مردان و زنانِ اين سرزمين است. در اين کمپاين «نام» نماد انسانيت و عدالت، و «زن» نماد زندهگي و بالندهگيست. همراهي با اين کمپاين، همراهي با فلسفة حيات و آفرينش و کشف نامِ زنان، کشف خلاقيتها و برازندهگيهاي يک جامعه است.
من منيـره، مادرِ پرستو و دخترِ حميدهام. ميخواهم نامِ من و نامِ پاکِ مادران و دخترانِ سرزمينم بيهيچ شرم و هراسي از حنجرهها بيرون شود و با نسيمِ برکهها و کوهستانهاي پُرغرور همسفر و همآواز گردد؛ چنانکه کابوسهايِ وحشتناکِ زنان و مردانِ کشورم براي هميشه خاموشي و آهنگِ پيشرفت و بالندهگيِ آنان در کنارِ هم اوج بگيرد.
به اميــد آن روز، قدم به پيش!

دیدگاه شما