صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۳۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

مظاهره به خاطر جوراب (نگاه موضوعي به يک قضيه)

-

مظاهره به خاطر جوراب (نگاه موضوعي به يک قضيه)

مردماني چون «قَرَتقُو»ي بين «گال» يا «آدمکهاي از جنس چوب بيکاره و لاتههاي کهنه در بين مزرعهاي براي دفع پرندگان! مردماني تهي از خرد، شعور و فهم، مثل پوچک يک کرتوس که حتي به درد هيچ هم نميخورد. مردماني اين چنيني که يک روز در «جوراب» اسم مقدسي را پيدا ميکند يا روزي در پوست ميوه يا روي پوست گاوي نام «خدا» را مييابد يا نام حضرت محمد» يا نام «خدا» را در صورت دختري با خط خرچنگقورباغهاي پيدا ميکند. مردماني چون فکاهي محض يا جوک! ايکاش عقل و يا خرد در بازار پيدا ميشد تا از بازار خريد کرد و يا در مندوي يافت ميشد تا از شر اين همه جماعت بيشعور رهايي مييافتيم. فرق نميکند که اين نوع جماعت «قرتقو» يا مردماني تهي از شعور و دانايي در کدام قل و قريه افغانستان است يا جاي ديگر از اين گستره خاکي و جهان پهناور.
اين بيخردي تاريخچة طولاني دارد. تاريخچهاي بهاندازة سن هر يک از ما. به خوبي به ياد دارم که در روزهاي نخست شروع جنگ «متحدان عرب و غرب» (مجاهدين) با نيروهاي طرفدار اتحاد جماهير شوروي در افغانستان (چپيهاي افغانستان) در آبادي ما يک ملا بود که بوت يا کفشهاي بيشمار مردان را به دليل اينکه شورويهاي کافر سوره ياسين را در کف کفش نقش کرده پاره کرد که هيچگاه از ذهنم اين خاطره به فراموشي سپرده نميشود. قطعاً شما نيز ازايندست رويدادهاي ابلهانه زياد سراغ دارد.
آنچه خيلي خندهدار است و آن چيزي که دليل نوشتن اين متن کوتاه شد، «تظاهرات چند روز کابل به خاطر جوراب» است. رسانههاي خبري گفتهاند که در جورابهاي سربازان آکادمي نظامي واقع در سرک پل چرخي يک کلمه «خورد» به فارسي/ دري نوشتهشده بوده و يک کلمه Small به انگليسي. وقتي يکي جوراب را وارونه يا چپه کرده است، يکي از ميان جماعت بيخرد فرياد زده است: «الله» و «محمد» نوشتهشده است و اين توهين به مقدسات ماست.
خبر سپس مثل طاعون و مثل ويروس و مثل ميکروب، واگير ميشود و دهانبهدهان ميگردد و سپس تظاهرات شروع ميشود و سرک بسته ميشود. ادعاي پوچ مثل پوچک کرتوس به بيفايدگي محض يکمشت سرباز را به حماقت محض ميکشاند، جماعتي با آن کلههاي تهي مثل کرتوسهاي خالي و بيفايده.
البته اگر به حماقتهاي مردماني اينچنيني، دقيق نگاه کنيم و عميق انديش کنيم، تاريخچهاي به درازاي حماقت انسانها دارد. گزاف نيست که هر از چند گاهي مدعي ميشوند که اسم «الله» و يا اسم «محمد» بر بدن انسان و حيوان يا روي طبيعت نقش شده است و بعدش «بهبه» و «سبحانالله» گفتن و نفير بلاهت و حماقت خود را به غريو درآوردن!
گاهي از فرط خوشحالي فرياد شادي سر ميدهند و ظهور نام خدا يا پيامبر اسلام بر روي طبيعت و بدن انسان و حيوان نشان معجزه و قدرت و حقانيت خدا دانسته ميشود و سپس جماعتي مثل جمع «کور و لال کرکر رمه» يا «گوساله گرد کوچ» در هياهو ميپيوندند. گاهي برعکس خشم مردماني اينچنيني مثل برفکوچ يا مثل يک طوفان شيگات و سنگ به راه ميافتد، مثل همين ديده شدن نام محمد و خدا بر روي جوراب چند نظامي بيخرد.
اين شکل بيريخت و بدقواره از مردماني که با يک «هويييييي» فرخنده را زير سنگ و مشت و لگد کشت و سپس آتش زد. عامل بي ريختي و بدقوارگي اين مردم آشکار است؛  اما بايد مثل مار پوست انداخته باشي يا مثل آفتاب روشن شده باشي تا بفهمي.
داستان مزخرف و خرافاتي ظاهر شدن نام «خداوند» و حضرت «محمد» را مي توان به روايت تصوير با هم مرور کرد:
به گمان جماعت نادان گاهي نام «الله» بر بدن ماهي آشکار ميشود:
برخي وقتها نام «خدا» بر صورت دختري با خط سرخ ظاهر ميشود
گاهي نام «خدا» بر بدن اسپ پديدار ميشود:
بعضي وقتها اسم حضرت «محمد» روي بدن گاو پديدار ميشود
گاهي نام حضرت «محمد» بر چشم انساني ظاهر ميشود
گاهي نام حضرت «علي» بر چشم انساني پديدار ميشود تا مثلاً حقانيت مذهب 12 امامي شيعه را اثبات کند (خنده)! مثل اين داستان: «نوجوان سني به نام علي به معلم خود ميگويد: احساس ميکنم چيزي چشمم را اذيت ميکند. معلم بعد از ديدن چشم شاگردش متوجه ميشود که نام حضرت «علي» در چشم نوجوان با مويرگ برجسته شده است.»
گاهي در ليسه دخترانهاي در کارته سه شهر کابل، تصوير حضرت امام زمان بر روي تختهسياه ليسه ديده ميشود سپس تختهسياه مکتب فوراً به زيارت سخي انتقال مييابد و بعدش جماعتي گوسالهوار مثل مور و ملخ به تماشاي تختهسياه ميروند که از جمله من و دوست من نيز براي تماشا رفتيم. بهراستي که يک مرد شياد و مارگير چنان توضيح ميداد و بامهارت از جسم و جان امام زمان به مردم ميگفت که انگشت حيرت بر دهان گذاشتيم و از محل برآمديم.
يکوقت نام خداي مسلمانان بر روي ميوه ظاهر ميشود
گاهي خرد چنان به ليلام ميرود که تلويزيون ملي اعلام ميکند: «به روي پوست بيروني يک خربزه کلمه شريف لا اله الا الله به خط خوانا و درشت در شهر ايبک مرکز ولايت سمنگان ديده شده است.»
يکوقت نام «خدا» روي جنگلها ظاهر ميشود
گاهي به باور «قرتقوهاي نادان، درخت به شکل نام حضرت «محمد» درميآيد:
گاهي نام خداوند روي بدن مار ظاهر ميشود:
به هر صورت، مردمان اين چنيني با کلههاي پوچ مثل پوچک خالي کرتوس جز موجودات شر و اضافي هيچ فايده اي براي طبيعت و براي جهان و براي کشور و سرزمين خود ندارد. آدمکهايي که با يک هويييييي چوپان دروغگو جهان را قل و قيصر ميکند. قرتقوهايي که نه به تغيير جهان نقش دارند و نه سهمي در آبادي و آباداني قريه و قل خودشان. بايد انسان نو در اين سرزمين با ذهن نو متولد شود تا ما هم از زندگي خير بنگريم.

دیدگاه شما