صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

چهارشنبه ۵ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

هرکس قلبهاش (عدم مداخله و همزيستي مسالمت آميز؛ قانون زندگي)

-

هرکس قلبهاش (عدم مداخله و همزيستي مسالمت آميز؛ قانون زندگي)

زندگی در کنار همدیگر بدون دشمنی، بدون کینه، بدون تنش و کشمکش و بدون مداخلۀ عناصری بهترین شکل زندگی آدمی است. آدمی نباید درنده باشد تا یکدیگر را بدرد و پاره کند. اما عواملی در زندگی آدمی باعث میشود که درندهاش بسازد؛ عواملی که ریتم «شکل قشنگ و مسالمتآمیز» زندگی آدمی را تغییر میدهد، وانگهی آدمی به جان همدیگر میافتد و خون یکدیگر را میخورد.

1. قانون شماره یک: «هرکس قلبهاش»
بهترین شکل زندگی را از شکل زندگی روستائیان و دهاتیها یاد بگیریم. بهترین ریخت و شکل زندگی سیاسی در سیاست «هرکس قلبهاش» است. هر روستایی قلبه خود را در کش زمین خودش راست میکند، بدون اینکه به قلبۀ کسی دیگری کار داشته باشد. در حالی که زمینهای زراعتی یا زمین کشت و کار دهاتیها در کلیت امر، یک مجموعه یا یک واحد ده را تشکیل میدهند. مجموعهای که در آن «سیاست عدم مداخله» به امور دیگری بالاترین گوهر زندگی جمعی ده اتوپیایی من است: هر کس امور شخصیاش.
من یعنی نویسندۀ این نوشته، با الهام از فلسفۀ «ناتورالیزم» از متن طبیعت زندگی طبیعی سوژههای خود را برمیگزینم؛ زیرا طبیعت دستنخورده، منشأ و منبع زندگی واقعی است. در زندگی طبیعی، هیچ دستی ریخت و حالت طبیعی زندگی انسانی را به هم نزده است. به هر حال، در آبادی من، دهقانان، زمینهایشان حد بخشی شدهاند. سر صبح، مردان دهقان قلبه گاو خود را گرفته به سرزمینشان میروند. زمین خود را قلبه میکنند، مزرعه خود را آبیاری میکنند، درو میکنند سرانجام آسیاب کرده و در انباری انبار میکنند تا از آن تغذیه کنند. سر صبح، دهقانان به هریک سلام میکنند و خداحافظی میکنند و هریک پی کارشان میروند.
مگر اینکه لبۀ سوغمۀ دهقانی، زمین همسایه را تراش بدهد، آنوقت اعتراض میشود. اگر تراش عمدی بوده است، تاوان گرفته میشود؛ تمام. به همین سادگی. وگرنه هر کس زمینش و هر کس قلبهاش و هر کس دهقانیاش. دهقان به دهقان دیگر نمیگوید یا مداخله و فضولی نمیکند که طرز قلبه کردن تو بد است. زمین تو بد است. گاوهای تو بد است. طرز درو کردن و پشتواره ساختن و کشت کردن تو بد است. این، یعنی فلسفه زندگی طبیعی بدون دستخوردگی.. در این منطق، هر نوع مداخله و اعمال نظر و فکر توهین به شعور و خرد دیگری قلمداد میشود. روی این نگاه فلسفی دهقانان در آبادی فرضی من، دوستانه و مسالمتآمیز زندگی میکنند. عدالت هممعنایش همین هست. سیاست هم همین است.

2. قانون شماره دوم: منطق نبود هرگونه مداخلهگر
در فلسفۀ آبادی و ده اتوپیایی من، «انسان» محور و مرکز زمین و هستی است. قلبه کردن، زمین را آبیاری کردن، زراعت، دهقانی و غیره همهاش برای راحتی انسان ساخته شده است. هرگاه دعوا بر سر اینکه سوغمه تو بد است، قلبه و گاو و مزرعه تو بد است، طرز قلبه کردن تو خوب نیست، فقط گفتگو بین دو پلوان شریک است. در این پلوان شریکی کس سوم و یا «انسان فضول»ی وجود ندارد تا هویت طبیعی انسان دهاتی را برهم بزند. در این فلسفۀ زندگی، حتی قدرت برتر یا خداوند حد بخشی نیست. خورشیدی که میتابد هم حد بخشی نیست. تو به سهم خود قلبه کن و من به سهم خود قلبه میکنم. هر کسی حاصلاتش مال خودش. فقط به شرطی که سوغمهات زمین مرا نتراشد.
در ده من یا در اتوپیای من تا هر زمانی که بزغاله کسی گندم کسی را نخورده است، قلبه او جدا، قلبه وی جدا است، راه خانه تا چشمه نیز جدا. زمین خدا پهناور است و آسمان خدا شناور. در آبادی اتوپیایی من، چشمههای متعدد میجوشند و زمینها را باور میسازند. آبادی اتوپیایی من، در انحصار یک چشمه نیست. به همین راحتی. اینکه زمین تو پر سنگ و جغل است و زمین من بدون سنگ، به دیگری چه ارتباطی دارد. کسی خلق خود را تنگ نمیکند و کسی خود را مأمور جاهایی هم نمیداند تا شکل و ریخت طبیعی را برهم بزند.
به تو چه که او چه روشی را دوست دارد و به او چه که چه طرز و اسلوب قلبه کردن را تو خوش داری. قلبه تو جدا، قلبه او جدا. فقط سوغمه تو نباید زمین او را بتراشد. زمین تو نباید آب او را پرچیو کند. به تو چه که او زمین خود را شباهنگام آبیاری میکند و یا روز هنگام. مهم این است که حقابه و یا حق آب مزرعه او را پرچیو نکنی.

3. مقایسه اتوپیای طبیعی ده من با ریخت بد زندگی غیرطبیعی
زندگی طبیعی ده من نماد اتوپیا یا «شهر آرزوها»ست؛ اما زندگی غیرطبیعی با دخالت عناصر مخل زندگی که بردن نامشان حامل خطر و ترس و تهدید است، زندگی را عاری از مسالمتآمیزی کرده است. در قشنگترین شکل زندگی که همان زندگی طبیعی و اتوپیایی است، کسی نیست تا حامل و پیامآور مسائلی چون «باید» و «نباید» و یا «خوب» و «بد» از مرجعی یا جایی باشد؛ ارجاعات زندگی طبیعی ده اتوپیایی من، «درون متنی» است و به «کشت» و «برداشت» محصول در نهایت «زندگی» خلاصه میشود. در زندگی اتوپیایی طبیعی آنچه اصل و اساس است و آنچه مهم  است، «زندگی» کردن و «خوب زندگی کردن» است. آنچه  مهم است این است که با روش قلبه کردن خود به دانههای بارور گندم برسد. مهم این است که سر صبح به همسایه خود سلام بگوید. مهم این است که زمین خود را با خاطرجمع قلبه و پوجی و آبیاری کند. در منطق ساده اتوپیایی دهاتی ده من، آیینه فقط یک جیوهای است که پشتش هیچ خبری نیست، پشت آیینه مات است. هرگاه کسی بگوید پشت آیینهها شهری است، ریخت منطق «هر کس قلبهاش» را بر هم خواهد زد.

مقایسه منطق هر کس قلبهاش با منطق «اصول جهانی مدارا»
شما این منطق «هر کس قلبهاش» را چه مینامید؟ آیا فرق زندگی بر مدار «مدیریت و مدارا» چه فرقی با منطق اتوپیایی طبیعی ده من دارد؟ آیا منطق طبیعی «هر کس قلبهاش» شکلی از قالب فکری سکولاریزم است؟ اگر هست، پس همین شکل زندگی بهترین شکل از اشکال زندگی جمعی است.
به نظر تو آیا منطق «هر کس قلبهاش» با «اصول جهانی مدارا» یا Declaration of on tolerance چه فرقی دارد؟ اصولی که در موادی آن چنین آمده است:
ماده یکم: «مدارا با کوتاه آمدن، تمکین یا چشمپوشی همطراز نیست... مدارا به معنای پذیرش این واقعیت است که همۀ انسانها با تمامی اختلافات ظاهری، موقعیتی، زبانی، رفتاری و ارزشی، حق آن را دارند که در صلح زندگی کنند و همانطور که هستند، باشند. بهعلاوه تحمیل دیدگاههای شخصی به دیگران مجاز نیست»، آیا این شکل از زندگی، مصداق قانون «هر کس قلبهاش» نیست؟
ماده دوم: «مدارا در سطح عملکرد دولتی مستلزم عدالت و بیطرفی در دستگاه قانونگذاری، در کاربرد قوانین، در دادگستری و نظام اداری است. همچنین لازمه این امر برخوردار شدن بدون تبعیض تکتک افراد از امکانات اقتصادی و اجتماعی است.»
ماده سوم: «مدارا از هر زمان دیگری مهمتر است. چرا که هر بخش از جهان نمودی از گوناگونی است و نامدارایی و نفاق بهگونهای فزاینده هر منطقهای را تهدید میکند و این امر به یک کشور محدود نمیشود، بلکه یک خطر جهانی است.»
ماده چهارم: «یکی از عاجلترین اهداف آموزشی تربیت برای مدارا است و ضرورت دارد جهت تعلیم مدارا متودهای آموزش عقلانی و با برنامه تنظیم گردند که به روشنگری دربارهٔ ریشههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی نامدارایی پرداخته و از این طریق علل عمیقتر خشونت و محرومسازی را روشن کنند.»

قانون زندگی
ریخت واقعی و اصلی «زندگی» خیلی ساده است. زندگی فردی و جمعی خود را با مداخله عناصری که بردن نامشان خطرساز است، خراب نکنیم. شما حق دارید عناصر «زندگی خراب کن» را پیدا کنید و مثل موش مرده از سطح و لایۀ زندگی فردی و جمعی خود دور بیندازید. آیا چه چیزی ریخت و شکل «زندگی» شما را بر هم زده است؟ درست دربارهاش فکر کنید و تصمیم بگیرید.
قانون زندگی این است که هر مداخلهای و هر نوع مداخلهگری که شکل زندگی ما را تهدید کند یا تخریب کند آن را در زندگی خود راه ندهیم تا زندگی بر مدار «هر کس قلبهاش» بهپیش برود. زندهباد منطق «هر کس قلبهاش.» زندگی را پیچیده نسازید.

دیدگاه شما