صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

پل سوخته به روايت ساعت 9 شب

-

پل سوخته به روايت ساعت 9 شب

ساعت نه شب بود که باخودم گفتم که سری به پل سوخته بزنم و وضعیت پل سوخته در شب از چه قرار است. البته فاصله ی بین محل بودو باش من تا پل سوخته چهاردقیقه راه است.همین طور آهسته آهسته رفتم و به پل سوخته رسیدم. شور و هیاهو و بازار معتادان گرم تر از روز به چشم می آمد. در گوشه ی نشستم و به این وضع و حال خیره شدم. متوجه گردیدم که خرید و فروش و تجارت در شب، به مراتب از روز چشم گیر تر و پرجوش تر است. جنبش و جهش معتادان، دود و غبار، آتش و شعله ، مشتریان مست و دکه های پرمشتری کنار پل، بیش از همه چیز به چشم خود نمایی می کرد.
در غبار غلیظ شب وقتی که خوب خیره شدم به کناره های پل، تعداد زیادی از کراچی ها را متوجه شدم. کراچی های که ظاهرا مواد خوراکه و نوشیدنی داشتند. البته ظاهر قضیه این طور بود، اما تجارت چیزهای دیگری هم درکنار مواد خوراکه و نوشیدنی بعید به نظر نمی رسید. دکه های کنار پل، چنان شلوغ بودند که مشتریان گاهی به صف می ایستاد تا نوبت بیاید و چیزی بخرد. معتادان با روحیه و حالت های عجیبی به آنجا می آمدند؛ بعضی شاد و عربده جو، بعضی مست و بی حال، بعضی هم سست و از پا افتاده خودش را به دروازه ی این دکه ها می رساندند. تجارت و داد و ستد بسیار پرجوش بین معتادان و صاحبان این دکه ها برقرار بود.
من در نزدیکی یکی از همین دکه ها جاخوش کرده بودم و چهارچشمه دور و بر را می پاییدم. صاحب یکی از دکه ها وقتی چشمش به من افتاد، بسیار با دقت نگاه کرد و کمی هم دگرگون شده بود. هروقت من طرف دکه و مشتریانش می دیدم، چشمش را طرف دیگر می انداخت و هروقت که من طرف دیگر می دیدم، چشمش به من دوخته می شده. توجه و دقت بیش از اندازه ام، او را نگران و سراسیمه نموده بود. هرقدر من دقت و توجه بیشتر می کردم، میزان بی قراری وی بیشتر و بیشتر شده می رفت. چیزی بود که آن عالی جناب را بی قرار ساخته بود. نمی دانم که واقعا چه چیز چنین آرامش او را برهم زده بود و توجه از خرید و فروش برداشته بود و من را بیشتر تحت نظر داشت. گمان می بردم که تخطی پشت صحنه است که این بی قراری را خلق کرده است. معمولا آدم های خاطی، سراسیمه و نگران اند.
چیزی جالب اینکه من چندین روز که از این مسیر گذشته ام، همواره متوجه شده ام که این دکه ها، روزها قفل است؛ اما شب ها باز می شود و تجارت پرجنب و جوش شروع است.
از طرف دیگر، کراچی های که بالای پول و در کناره های پل ایستاد شده بود، به نظر می رسید که به غیر از مواد خوراکی و نوشیدنی چیزهای دیگری را نیز عرضه می نماید. در تاریک شب خیلی روشن نبود که چه چیزهای تبادله می شود، ولی بازار مبادله پرجوش تر از آن بود که تصور می کردم.
این مبادله و داد و ستد، مشکوک است و در عین حال این پرسش را پیش می آورد که این همه کراچی که مواد خوراکی و نوشیدنی را شب برای معتادان می آورد و این دکه های که شب این همه شلوغ است، چرا روز ردپای شان دیده نمی شود؟ اگر غیر از مواد خوراکه و نوشیدنی، مبادله چیزی دیگری در کار نیست، چرا همه مواد شان را پنهان از مردم در شب عرضه می کنند؟ آیا تصور اینکه پشت این صحنه مافیا قرار دارد یک امر دور از ذهن و بعید است؟
پیش از این حرف و حدیث های زیادی شنیده می شد مبنی براینکه یک تعداد مافیا های پشت صحنه، پل سوخته را بیشتر مرکز اعتیاد می سازد تا از این طریق به اهداف شوم شان دست یابد. افراد بودند که من با ایشان از نزدیک صحبت کردم و گفتند که ما وقتی که راجع به پل سوخته زیاد سر و صدا کردیم، مافیاها آمدند ما را هشدار دادند که دیگر از این موضوع حرف نزنیم. شکی باقی نمی ماند در اینکه پشت صحنه پل سوخته مافیا است و دست مافیا کاملا در شعله ور کردن آتش اعتیاد و قربانی کردن آدم ها دخیل است.
حالا با توجه به مسایل یاد شده رسالت ما چیست؟ بی خیال باشیم و از کنار این فاجعه بگذریم؟ نادیده اش بگیریم؟ در این صورت آتش اعتیاد شعله ور تر می شود، فاجعه بزرگ و بزرگتر می گردد و فردا دامن من تو و مارا خواهد گرفت. منتظر کدام دست نجاتی نشسته ایم؟ آیا قربانی بعدی من و تو نخواهیم بود؟ در بی احساسی و بی تفاوتی عجیبی به سر می بریم. نه صدایی و نه حرکتی و نه اقدامی! بدترین وضعیت اجتماعی بی خیال بودن و بی تفاوت بودن نسبت به وضع و حال نامناسب و ناگوار جامعه است. اینان که در زیرپل سوخته می پوسند و با مواد یکجا دود می شوند، بخش از جامعه ی من و توست. بخش از وجود من و تو به قول سعدی:«بنی آدم اعضای یگدیگر اند». تنها چشم به انتظار حکومت بودن و به انتظار اینکه آنان اقدامی کنند و ما دست زیرآلاشه بنشینیم، به معنای نهایت بی تفاوتی است. در این جا به یاد آن سخن ماندگار رهبر شهید، استاد عبدالعلی مزاری می افتم:«کسی که در قبال سرنوشت خود حساس نباشد، مرده است». این سخن را ما در مسایل سیاسی زیاد به کار می بریم، اما معنای این سخن محدود به حوزه ی سیاست نیست. پل سوخته و فاجعه ی بزرگ زیر پل سوخته که هر روز تعداد از انسان ها را به کام مرگ می کشاند، مگر ربط به سرنوشت من و تو ندارد؟ جطور می توانیم خودمان را از کنار این فاجعه سبک بال و بی تفاوت عبور بدهیم؟ فاجعه ی پل سوخته عملا زندگی افراد دور و بر این مکان را به بحران مواجه ساخته.
فاجعه ی پل سوخته بزرگ و بزرگتر شده می رود، اگر امروز من، تو و ما اقدامی نکنیم و بی تفاوت باشیم، بدون شک  این فاجعه با بزرگ و بزرگتر شدن، فردا من و تورا هم به کام خود می کشاند. قربانیان بعدی پل سوخته من و تو یا پدر، برادر و خویشاوندان من و تو خواهد بود. چرا حساسیت ما نسبت به سرنوشت ما، از میان رفته است؟ مقابله در برابر فاجعه ی پل سوخته، از کنترول دولت خارج است. هر لحظه منتظر ماندن به معنای به خطرانداختن سرنوشت فردای من و توست. از بین بردن فاجعه پل سوخته نیاز به همبسگی و اقدام مشترک مردم و حکومت دارد. این دو نهاد اگر با همیاری و همدستی همدیگر، دست به اقدام بزند، می تواند که از بحرانی تر شدن این فاجعه جلوگیری نماید.
اگر تداوی همه ی معتادان پل سوخته از توان دولت خارج است، راه ها و روزنه های دیگری برای مقابله با این فاجعه ممکن می باشد. اولین گام مهم خوشکاندن منابع مواد رسانی این معتادان است. این مسله به راحتی در توان حکومت هست که مافیاها را تعقیب نموده و سرچشمه ی که به معتادان مواد سرازیر می کند، بخشکاند. گام دیگر که اقدام مشترک مردم و حکومت باشد، پاک سازی زیر پل سوخته از وجود این معتادان است. مردم و حکومت در هماهنگی هم می توانند این کار را انجام بدهند. با عظم و اراده ی قوی و جدی این کار ممکن است. وقتی پایگاه معتادان نابود شد، معتادان گم و گور شده از تشدید این فاجعه جلوگیری می شود. مردم آرام نباشند و در هماهنگ با حکومت برای نابود کردن این پایگاه اقدام کنند و نگذارند که آتش کشنده ی اعتیاد بیشتر از این شعله ور شود؛ تا مبادا هیزم فردای این آتش من و تو نباشیم.

دیدگاه شما