صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

چهارشنبه ۵ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

اتمام مأموریت ناتمام در افغانستان! (چگونه در طولانی‌ترین جنگ امریکا باید رزمید؟) قسمت دوم

-

اتمام مأموریت ناتمام در افغانستان! (چگونه در طولانی‌ترین جنگ امریکا باید رزمید؟) قسمت دوم

اکنون در چه وضعیت و موقعیت قرار داریم؟
شکنندگی سکتور امنیتی افغانستان، کار را برای طالبان آسانتر میسازد. 180 هزار سرباز اردوی ملی افغانستان که بیشتر توسط نیروهای امریکایی آموزش دیده و تجهیز شدهاند، در پوستهها و پایگاههای ثابت در سراسر کشور مستقر هستند. این پایگاهها در مقابل حملات طالبان آسیبپذیر هستند. پولیس ملی افغانستان که از فساد و رهبری ضعیف رنج میبرد، بیشتر در خدمت نمایندگان پارلمان و سایر مقامات دولتی است تا مصروف برآوردهسازی هدف مدنظر گرفته شده برای آن که همانا تطبیق قانون و برقراری نظم است. ریاست امنیت ملی افغانستان به عوض فعالیت استخباراتی و ارائه معلومات استخباراتی ضروری، بطور روزافزون در عملیات نظامی علیه گروههای تروریستی مصروف میشود.
نظام عدلی-قضایی افغانستان در تقلای مقابله با فساد و جرایم است. ضعف این سکتور چالشها را پیچیدهتر میسازد. نیروهای امنیتی افغان که از دانش و آگاهی کمی در مورد قانون و حقوق شهروندان برخوردار هستند، در اغلب اوقات مرتکب اشتباهات زیانباری مانند بازداشت افراد ملکی بی گناه میشوند. بر عکس این وضعیت، جنگجویان طالبان- مخصوصاً افراد شبکه حقانی- اکثراً درک خوبی از قانون دارند. آنانی که بازداشت شدند، نشان دادند که در به حداقل رساندن دوره محاکمه یا حتی بیگناه ثابت کردن خود بسیار ماهر هستند.
این در حالی است که فضای سیاسی حاکم بر کابل به بنبست رسیده است. حکومت وحدت ملی، برخلاف نامش، از نبود وحدت رنج میبرد و دچار چند دستگی عمیق شده است.
هر پیشرفتی که ایالات متحده در طول شانزده سال گذشته داشته، بدون تردید ناقص و ناکامل است. به نظر برخی از امریکاییها، تلاشهای این کشور در ایجاد یک تهداب لرزان موفق بوده که بعد از این میتوان بر آن افزود و باید هم چنین کرد. به نظر عدهای دیگر، وضعیت این کشور نشاندهنده هدر رفتن جان و مال امریکا است. اما به نظر شهروندان عادی افغانستان، جنگ امریکا در این کشور منجر به یک بلاتکلیفی و سردرگمی ترسناک در مورد آیندۀ افغانستان شده است.

چه باید کرد؟
ولادمیر لینین در سال 1902 رسالهای را تحت عنوان «چه باید کرد» منتشر کرد که اکنون زبانزد همه است. وی در آن رساله استراتیژی را پیریزی کرد که بعداً منجر به تصاحب موفقانۀ انقلاب 1917 روسیه توسط بولشویکها شد. لینین در آن اثر گفته بود که طبقه کارگر روسیه قبل از این که برای تقاضای تغییر در روسیه تزاری به شعور سیاسی کافی دست یابند، نیازمند رهبری کادرهای متعهد و از خودگذشته هستند. این برداشت او ارزیابی دقیق از واقعیت آن زمان بود. اکنون، دقیقاً همین ارزیابی برای افغانستان لازم است.
برای ایالات متحده درافغانستان سه گزینۀ اساسی وجود دارد:1) کاهش حضور و حمایت، 2) حفظ مسیر و سطح فعلی حمایتها.  3) گسترش حضور و افزایش حمایت. درباره مزایای هر یک از این سه گزینه، میتوان بحثها و مناظرههای بیپایان داشت، اما خالی از لطف نخواهد بود که بحث را با یادآوری این مطلب آغاز کنیم که اهداف ایالات متحده امریکا در افغانستان چه بودند و چه هستند. همان طوری که اوباما در سخنرانی سال 2009 خود در ویست پاینت درباره افغانستان گفت، «ما باید به القاعده اجازه ندهیم که پناهگاه امن داشته باشد. ما باید طالبان را از نقطۀ اوج بیندازیم و نگذاریم که توانایی براندازی حکومت افغانستان را کسب کنند. و ما باید ظرفیت و قابلیت نیروهای امنیتی و حکومت افغانستان را تقویت کنیم تا آنها بتوانند رهبری مسوولیت برای آیندۀ افغانستان را به عهده گیرند.»
اگر هنوز هم این اهداف تغییر نیافته یا اهدافی مشابه جایگزین آنها شدهاند، پذیرفتن گزینۀ کاهش حضور و حمایت از افغانستان دشوار میشود. هرچند که حکومت داکتر نجیبالله در کابل بعد از خروج شوروی و قبل از سقوط به دست نیروهای مجاهدین سه سال دوام کرد، اما تداوم جنگ برای چنین مدت طولانی هزینۀ قابل توجه و درگیریهایی درون گروهی در میان گروههای مجاهدین در پی داشت. بسیاری از ناظران به این باورند که در صورت عدم حفظ سطح فعلی حمایتها و کمکهای امریکا، حکومت غنی در مدت زمان بسیار کمتر از زمان حکومت نجیب سقوط خواهد کرد.
در مورد گزینۀ افزایش حضور و حمایت امریکا در افغانستان این سوال مطرح است که چرا ایالات متحده مانند سال 2009 گزینه افزایش نیروها را مد نظر گرفته نتوانست؟ استراتیژی افزایش نیروها در سال 2009، هر چند که به دلیل جدول زمانی بلندپروازانه و کوتاهی در اجرای یک رویکرد که همه ارکانهای دولت در آن دخیل باشند خالی از نقص و ایراد نبود، اما اگر واشنگتن صبر و تعهد را پیشه میکرد میتوانست به موفقیت دست یابد. اما پیش بردن عملیات ضد شورش برای یک مدت طولانی که به لحاظ روانی پذیرش آن برای انسان امریکایی آسان نیست، بعد از تجربه عراق  کار دشوار بود. امروز جلب حمایت عمومی و سیاسی برای افزایش تعداد نیروهای امریکایی و تجدید تعهد برای سالهای زیاد، بیش از پیش غیرمحتمل است. بنابراین، پیشنهاد چنین استراتیژی غیرواقع بینانه بود، مگر این که شرایط عینی در افغانستان دچار تغییر و تحول شدید میشد. افزون بر این، افغانها در مجموع به این درک رسیدهاند که حضور پررنگ و گستردۀ امریکا در افغانستان به لحاظ سیاسی دوام نخواهد کرد و در نتیجه به نگرانی آنها درباره شرایط بعد از خروج امریکا از افغانستان افزوده میشود.
با این حساب، تنها گزینۀ قابل اجراء همین گزینۀ فعلی است. بر اساس استراتیژی فعلی، واشنگتن باید از بلندپروازی در اهداف خود در افغانستان بکاهد و هدفش این باشد که یک رابطه بلندمدت همراه با حضور نظامی محدود را در یک کشور مواجه با مشکل اما در عین حال فعال، حفظ کند. سیاستگذاران امریکایی در حالی که از برخی از اهداف بلندپروازانۀ سابق خود صرف نظر میکنند، باید این را نیز روشن بسازند که امریکا بدون تردید به اهداف اصلی خود متعهد است؛ یعنی امریکا هنوز هم میخواهد که ثبات را در منطقه را تحکیم کند، به رشد و توسعه اقتصادی متوسط اما ثابت و یکنواخت کمک کند، و سکویی را برای جمع آوری معلومات و راهاندازی عملیات ضد تروریستی حفظ کند. هر چند که این استراتیژی نیز هزینهای را در پی خواهد داشت، اما فواید و نتایج آن- حفظ شدن و سرپا ماندن یک حکومت غیرطالبانی- ارزش چنین هزینهای را دارد.
منتقدین شاید بگویند که تداوم رویکرد فعلی به معنای جنون و دیوانگی است؛ زیرا عین عمل را بارها تکرار میکنیم، اما نتیجۀ متفاوت را توقع داریم. ولی واقعیت موجود در افغانستان؛ همانند هر چیز دیگر در این کشور، پیچیدهتر از آن است که تصور می کنیم. ایالات متحده گزینۀ بهتر از رویکرد فعلی در قبال افغانستان در دست ندارد. در حقیقت، رویکرد فعلی چندان بد هم نیست. خوبی استراتیژی فعلی این است که  فرصت و زمینهای برای بهتر شدن وضعیت وجود دارد- فرصت برای: مبارزه با طالبان در افغانستان، معامله با آنها و متحدینشان در پاکستان و ایجاد یک دولت مسوولیتپذیر تر در کابل.

الف) آماج قرار دادن طالبان
تداوم تلاشها برای نابودسازی طالبان در افغانستان دشوارتر از گفتن آن است، اما شاید برای حفظ بقای افغانستان به عنوان یک ملت و کشور ضروری باشد. هیچ گروهی مخالف در افغانستان به اندازۀ طالبان در ایجاد یک جنبش در این کشور موفق نبوده است. طالبان با معرفی کردن خود به عنوان یک جایگزین مشروع تر برای رژیم فعلی کابل، دولت و نظام این کشور را تهدید می کند و به گروه داعش و سایر گروه های هراس افگن فراکشوری همچنان پناهگاه امن فراهم می سازد.
ایالات متحده باید به؛ تحت فشار گذاشتن طالبان از طریق حملات متداوم علیه سران، کمپهای آموزش، و سایر تأسیسات آنها، ادامه دهد. اما واشنگتن باید به خارج از افغانستان هم نگاه داشته باشد و تلاش کند که فشار بینالمللی را بر این گروه افزایش دهد. صدور قطعنامه از سوی سازمان ملل متحد علیه طالبان به عنوان یک گروه تروریستی جهانی، یک حرکت هرچند پرچالش اما تاثیرگذار خواهد بود، زیرا این حرکت مشروعیت آن ها را شدیداً تضعیف کرده و دسترسی شان را به حمایت های خارجی کم خواهد کرد. برای این که تلاش ها در سطح بینالمللی نتیجه ای داشته باشد، باید فشارهای دیپلوماتیک بر کشورهای حامی و پناهدهندۀ طالبان، مخصوصاً کشورهای عربی حوزه خلیج زیاد کند، زیرا طالبان تا به امروز در این کشورها  حضور آزادانه داشته، کمک جمع آوری میکنند و کار و بار خود را پیش می برند.
بر پاکستان نیز باید فشار وارد کرد، هرچند که این تاکتیک دشواری  و تا حد زیادی ناکارآمدی اش را ثابت ساخته است. با وجود این که پاکستانیها علیه برخی از گروه ها اقدام کردهاند، اما سران طالبان، شبکه حقانی و سایر گروه های تروریستی از این حملات در امان بوده و در شهرهای بزرگ پاکستان مانند پیشاور، کویته و حتی اسلام آباد پایتخت آن کشور، همچنان بطور آزادانه فعالیت میکنند. خوب میشد اگر ایالات متحده بدون تجدید نظر در رابطه اش با پاکستان می توانست امنیت افغانستان را تامین کند، اما تجربه نشان می دهد که چنین کاری امکان پذیر نیست.
ناامیدانه باید گفت که فشار وارد کردن بر پاکستان جهت وادار ساختن آن کشور به روی دست گرفتن اقدامات مؤثر علیه پناهگاه های طالبان، آن طوری که برخی آرزو می کنند، خیلی کارساز نیست. فشار بر این کشور را می توان در قالب کاهش کمک های نظامی اعمال کرد، اما اهرم فشار امریکا نسبتاً محدود است و خطر قطع خط تدارکاتی امریکا از طریق پاکستان و همچنین دشواری بیشتر در روابط از قبل تیرۀ دو کشور را در پی خواهد داشت.
رسیدن به یک راه حل سیاسی با طالبان رجحان دارد و این امکان نیز وجود دارد که از طریق فشارهای نظامی این گروه را پای میز مذاکره کشاند. اما اشتباه است اگر حساسیت طالبان را به چنین تلاش ها دست کم بگیریم. تا زمانی که این گروه به هرگونه موفقیت احتمالی حتی در مدت زمانی طولانی، باورمند باشد، احتمالاً به جنگ خود ادامه خواهد داد؛ که در این صورت رسیدن به صلح دشوار به نظر می رسد. قابل یادآوری است که تلاش های شورای عالی صلح افغانستان با کشته شدن رئیس این شورا، برهان الدین ربانی، با بن بست مواجه شد. و حملات متداوم طالبان علیه اهداف مهم در افغانستان که منجر به تلفات ملکی زیاد میشود، مذاکره را در وضعیت و شرایط فعلی غیرممکن می سازد.
بهترین گزینه برای امریکا این است که فشار بی امان را بر طالبان وارد سازد و در عین زمان ظرفیت و قابلیت دولت افغانستان را تقویت کند تا افغان ها بتوانند در نهایت مسوولیت حفظ حاکمیت سیاسی و تمامیت ارضی این کشور و پیشگیری از تبدیل شدن مجدد آن به پناهگاهی برای گروه های تروریستی را بطور کامل به عهده گیرند.
ادامه دارد

دیدگاه شما