صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

اتمام مأموریت ناتمام در افغانستان! (چگونه در طولانی‌ترین جنگ امریکا باید رزمید؟) قسمت سوم

-

اتمام مأموریت ناتمام در افغانستان! (چگونه در طولانی‌ترین جنگ امریکا باید رزمید؟) قسمت سوم

چه باید کرد؟
الف) آماج قرار دادن طالبان (قبلاً تشریح شد...)
ب) تعقیب دشمن
در افغانستان یک ضرب المثل است که میگوید «وقتی آب از سرچشمه گل آلود است، تمیز کردن آب پایین دست فایده ندارد؛ باید از سرچشمه اقدام کرد.» این ضربالمثل در مورد جنگ امریکا در افغانستان نیز صدق می کند. وقتی دشمن در پاکستان از پناهگاه های امن برخوردار است، جنگ امریکا در افغانستان دستاوردی نخواهد داشت. بنابراین، امریکا باید تمرکز و عملیات های خود را در آن کشور متمرکز کند.
به لحاظ سیاسی، تمیز کردن سرچشمه برای هر دو کشور دشوار بوده است. تهاجم نظامی امریکا در سال های 17-1916 در میکسیکو به هدف نابودسازی پانچو ویلا، رهبر جنگ های چریکی در آن کشور و همچنین حمله بر پناهگاه های جنگجویان شمال ویتنام در کامبودیا و لائوس در جریان جنگ ویتنام بسیار بحث برانگیز بود. نیروهای بریتانیایی از طرف کشور مالزیا در دو سوی مرز در اندونزیا در سال های دهه 1960 عملیات کردند؛ اتحاد شوروی در سال های دهه 1980 تهدید کرد که بر پناهگاه های مجاهدین در خاک پاکستان حمله خواهد کرد؛ و نیروهای ویژه امریکایی در جریان جنگ عراق از پی جنگجویان القاعده وارد سوریه شدند. هر کدام از موارد بالا با پیچیدگی های بسیار گسترده و عمیق مواجه شدند. با این همه، اشتباه است که از عملیات در خاک پاکستان صرف نظر کنیم. امروز طالبان همانند مجاهدین دهه 1980، در سه مرکز اصلی در خاک پاکستان سازمان یافته و فعالیت می کنند: ایالت بلوچستان، منطقه وزیرستان و ایالت خیبر پختونخواه. طالبان از همۀ این مراکز در آن سوی مرز در داخل افغانستان بدون کدام هراس و تهدید، حملات را راه اندازی می-کنند. گروه هایی از اعضای شبکه حقانی که برای راه اندازی حملات علیه مراکز مهم فرستاده میشوند، حتی توانستند که با استفاده از اسناد قانونی از مرز تورخم در گذرگاه خیبر وارد افغانستان  شوند. این افراد که بطور خاص در پاکستان گزینش شده و آموزش می بینند، حملات مرگبار را با پلانگذاری بسیار دقیق و تمرین شده علیه سفارتخانه های خارجی، ادارات دولتی افغانستان، و تاسیسات نظامی امریکا و ناتو در افغانستان راه اندازی می کنند.
یک استراتیژی کاملاً دفاعی علیه این تهدیدات هرگز کافی نخواهد بود. لازم است که عملیات تهاجمی بسیار متمرکز در داخل افغانستان و در صورت ضرورت در داخل پاکستان نیز راه اندازی شود. قابل ذکر است که امریکا از زمان آغاز جنگ در افغانستان این گونه عملیات ها را در داخل پاکستان راه اندازه کرده است، اما می-تواند این عملیات ها را بیشتر بسازد. امریکا به منظور به حد اکثر رساندن مؤثریت چنین عملیات هها، باید یک کارگروه مشترک را با افغانستان ایجاد کند تا زمینۀ همکاری نهادهای استخباراتی، نهادهای تطبیق کنندۀ قانون، و نهادهای نظامی دو کشور فراهم گردد. (واشنگتن باید ساختارهای سازمانی خودش را که مانع هماهنگی و تشریک معلومات استخباراتی در مورد تهدیدات افغانستان می شود، نیز از بین ببرد.) بهترین حالت این است که پاکستان با خوشحالی در این تلاش های مشترک شرکت خواهد کرد، اما اگر این کشور چنین همکاری بی سابقه را از خود نشان نداد، نیروهای امریکایی باید بدون در نظرداشت این عدم همکاری از سوی پاکستانی ها به عملیات های خود در آن کشور ادامه دهند.

کابل توانمند
آخرین عنصر استراتیژی امریکا در افغانستان باید این باشد که حکومت افغانستان را در تداوم پروسه اصلاحات متقاعد کند. در صورت عدم موجودیت یک برنامه و تلاش مؤثر و مشترک جهت کاهش فساد و افزایش مؤثریت نهادهای کلیدی، کسب مشروعیت در نزد مردم افغانستان دشوار خواهد بود. واشنگتن در طول 16 سال گذشته، میلیاردها دالر را برای آموزش و تجهیز نیروهای افغان و اعمار زیربناهای این کشور مصرف کرده  است، اما هنوز هم فقط چند نهاد انگشت شمار دولت بطور مؤثر فعالیت کرده و خدمات ارائه میکنند. عدۀ انگشت شمار نهادها که بطور مناسب کار می کنند، موفقیت نسبی خود را مدیون سرمایه گذاری در رشد و توسعۀ رهبری هستند.
پیشبرد اصلاحات در حکومت افغانستان نیازمند هماهنگی مستمر با خود افغان ها است و ممکن است به تلاش های بیشتر ضرورت باشد. تقویت نهادهای افغانستان به عوض پروژه های کوتاه مدت زیربنایی یا دیگر انواع آن، نیازمند تلاش های دراز مدت در زمینۀ منابع انسانی و تغییر رفتار مقامات نهادهای افغانستان می باشد. به همین اساس، امریکا باید بطور نزدیک با افغانستان در راستای گزینش، آموزش، تمرین و حمایت از رهبران مناسب، کار کند. توظیف کردن عدۀ زیادی از متخصصان غیرنظامی غیرعملی است. ایجاد و اعزام چنین گروهی از متخصصان در گذشته دشوار بوده، و مردم امریکا علاقه چندانی به چنین تلاشی ندارند. اما امریکا می تواند برای یک شبکۀ کوچک تری از مشاوران ملکی امریکایی و بین المللی که برای مدت طولانی تر در افغانستان کار کنند، حمایت مردم را جلب کند. ایجاد و پیشبرد تغییر و تحول در هر جامعه ای دشوار است، اما محیط پیچیدۀ افغانستان جایی نیست که افراد تازه کار یا غیرمتعهد بتوانند در آن کار مؤثر کنند. به منظور افزایش چانس موفقیت درازمدت در افغانستان، امریکا باید یک کادری از حرفه ایهای متعهد و از خود گذر را در نهادهای مختلف که درک عمیقی از زبان، فرهنگ و واقعیت های سیاسی افغانستان دارند و به لطف یک استراتیژی هماهنگ با یکدیگر در ارتباط هستند، ایجاد کند.

تداوم تلاش
آدم وسوسه می شود که به هرگونه تلاش بیشتر در افغانستان به عنوان نمونۀ عالی حماقت یا لجاجت نگاه کند. در کشوری که گفته می شود گورستان امپراطوریها بوده،  ممکن است شکست در این  کشور اجتناب ناپذیر به نظر آید. اما چنین بدنینی این واقعیت را نادیده می گیردکه اکثر افغان ها مخالف رژیم طالبان اند و تنها عدۀ معدودی از بازگشت طالبان به قدرت سود خواهند برد. افزون بر این، امریکا و متحدانش تا حد زیادی از معرفی شدن به عنوان استعمارگران در افغانستانِ بعد از یازده سپتامبر،  خودداری کرده اند. قابل یادآوری است که افغان ها ناراحتی و نگرانی خود را – از  خشمگین شدن از تلفات ملکی گرفته تا مایوس شدن از عدم پیشرفت و ترقی اقتصادی- اظهار کرده اند، اما بیشتر آن ها آرزومند تلاش کردن به شیوۀ بهتر هستند تا ترک کشور.
ممکن است عدۀ دیگر از افرادِ دارای تردید بگویند که حتی یک تلاش محدود می تواند به ناکامی بیانجامد و اگر چنین شود، واشنگتن مجبور خواهد شد که با بی میلی تعهدات و تلاش های خود را برای یک دولت تحت الحمایه افزایش دهد. ترسیم چنین چشم اندازی برای افغانستان،  افزایش تدریجی و نهایتاً غیر موفق تلاش-های نظامی در ویتنام را در ذهن زنده می کند. از واقعیت که نگذریم، حفظ تلاش محدود ریسک دارد. اما در صورتی که واشنگتن اهدافش را بطور دقیق شناسایی کند، این ریسک قابل مدیریت بوده و با در نظر داشت گزینه های جایگزین، این ریسک ارزش پذیرش را دارد.
به همان اندازه که اعلان «ختم بازی» و ترک مخمصه ممکن است خوشایند باشد، تصویر افغانستان پسا امریکا ناخوشایند است. با وجودی که حضور غرب در جهان اسلام با نارضایتی های وسیع همراه بوده و است، اما پا پسکشیدن و خروج کامل هم این روایت و باور را تقویت می کند که امریکا برای جهان غیرمسیحی اهمیتی قائل نیست. بدون اینکه «تئوری دومینو»ی دوران جنگ سرد زنده گردد، می توان گفت که احتمال بازگشت افغانستان به یک کشور آرام که محیط رومان کاروان، اثر جیمز میشنر در سال 1963 بود، بعد از خروج امریکا از این کشور وجود ندارد. آنچه که بیشتر محتمل است، بازگشت یک رژیم مستبد و ایدئولوژیکی است که از گروه های بینلمللی تروریستی حمایت می کند. از میان مجموعه ای از گزینه های ناخوشایند، بهترین گزینه این است که پالیسی فعلی را ادامه دهیم. ممکن است ایالات متحده این پالیسی را تعقیب کند و توان آن  را هم دارد.

دیدگاه شما