صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نقش کمرنگ دانشجویان در جامعه

-

نقش کمرنگ دانشجویان در جامعه

در تمام دنیا، انتظار مردم از طیف دانشگاهی و به ویژه دانشجویان بسیار زیاد است. چون دانشگاهیان و دانشجویان طبقهی روشن و نخبهی جامعه است. دانشآموختگان، دانشجویان و نسل تحصیلکرده است که وضع و حال موجود جوامع را بهتر و دقیقتر درک میکنند و در مقابل وضعیت و واقعیت موجود و عینی، واکنش و موضعگیری مناسب نشان میدهند. به دلیل اینکه فهم این نخبگان از زندگی، جامعه، سیاست، اقتصاد، هنر و تمام ابعاد زندگی، آگاهانهتر و عمیقتر است.
بنابراین دانشجویان، دانشگاهیان و نخبگان تحصیلکرده مسئولیت و رسالت بیشتری نسبت به مردم عوام دارند. این طیف باید پویا و باصلابت و درعینحال تأثیرگذار و مفید در جامعه حضور داشته باشند. اگر گروه دانشگاهی تأثیر در جامعه و مناسبات زندگی روزمره جامعه نداشته باشند و تحول و دگرگونی در وضع نابسامان و آشفته اجتماع نیاورد، وجود و فعالیت دانشگاه برای قرنها هم، چندان راه گشا و به درد بخور نیست. نهاد دانشگاه و میوههای آن که دانشجویان است، باید درد اجتماع را درمان کند، نه اینکه دانشگاه نردبانی باشد برای رسیدن به پایگاه و جایگاه. اگر دانشجو به غیر از رسیدن به پول، چوکی و حیثیت اجتماعی، اندیشهی دیگری نداشته باشد، با چنان دانشگاه و چنین دانشجو وضع و حال جامعه بد و بدتر خواهد شد؛ چون در این صورت رسالت اجتماعی و انگیزهی یاری با دیگران کاملاً از ذهن و ضمیر نسل نخبه  پاک میشود.
قدرت دانشجویان و جایگاه شان در کشورهای دیگر بسیار چشمگیر است. رویدادهای بزرگی اصلاحی که در جوامع مختلف اتفاق افتاده و در تاریخ ثبتشده، بیشترشان توسط دانشجویان و نیروی دانشگاهی انجامشده. دانشجویان بودهاند که در مقاطع مختلف زمان، در متن تاریخ آمدند و با نابسامانیها، بیدادگریها و کج رویها نبرد کردند، تا سرنوشت نامیمون و دشوار جامعهی شان را دگرگون سازند. از انقلاب کبیر فرانسه گرفته تا تحولات اخیر کشورهای عرب بیشترشان به دست دانشجویان و دانشگاهیان رقم خوردهاند.
دانشجویان و دانشگاهیان در جامعهی ما، وضعش ناجورتر از آن است که تصور میکنیم. طیفی که نه تأثیرگذار است، نه تحول آور و نه هم متعهد و مبارز و قدرتمند. دانشجویان جامعهی ما گذشته از اینکه جایگاه و پایگاهی ندارند که هیچ، افسوسمندانه باید گفت که به شدت قربانیاند. دانشجویان در زمینههای گوناگون به صورت خواسته و ناخواسته، خودآگاه و ناخودآگاه قربانی میشوند. این زمینهها را در یک نگاهی کلی میتوان به گونهی ذیل برشمرد:
1 ـ سیاست: سیاست بزرگترین ضربه به نهاد دانشگاه و دانشجویان وارد نموده است. این ضربه از عزل و نسب وزیر گرفته تا استخدام استادان دانشگاه و در نهایت به  بردگی گرفتن دانشجویان میانجامد. در اینجا به بخشهای دیگر نمیپردازم، فقط و فقط سخنم دربارهی دانشجویان است. دانشجویان و دانشآموختگان ما امروز بیشتر و بیشتر در سیاست به بردگی گرفته میشود. این سخنم شاید تند و بیپرده باشد؛ اما واقعیت است. در بردگی مدرن تنها نام«برده» را برداشته و جای آن چیزی دیگری میگذارد. مثلاً «طرفدار»، «هوادار»، «فدائی»، «حامی» و چند تا نام واژههای دیگر؛ اما مفهوم و کارکرد همهی این نامهای رنگ و روغن شده، در نهایت بردگی است.
نمیخواهم احساساتی و سطحی با این مسئله برخورد کنیم و به غیرت ما بر بخورد؛ فقط کافیست که بیهیچ پیشزمینهی به فعالیت دانشجویان در عرصهی سیاست نظر اندازیم. تعداد زیاد دانشجویان دنبال علم، تخصص و مسلک را رها کردهاند و به دنبال رهبران سیاسی درحرکتاند. روزها زمان شان را در دربارهای اینوآن رهبر، در دفتر اینوآن حزب و در جلسه بازیهای سیاسی سپری میکنند. از همه بدتر اینکه کارشان از بام تا شام این است که یکی را مدح و ستایش میکنند؛ به نام رهبر و یا به نام هر چیزی دیگری؛ اما جریانهای دیگر سیاسی و رهبران دیگر را فحش و ناسزا میگویند. طرفداران رهبران دیگر نیز هم همین کار را میکنند. درنتیجه کار دانشجویان بهجای اتحاد و همدیگر پذیری، جدال و کشمکش و لفاظی است. دانشجویان دست به یخن همدیگر میشوند، به هم دیگر بد و بیراه میگویند به دلیل اینکه این دانشجو هوادار آن رهبر سیاسی است و آن دانشجو هوادار رهبر سیاسی دیگر.
رهبران هم وقتیکه چنین بردگان شیفته و دستودلباز را میبینند، با آغوش باز به حضور میپذیرند و به عنوان گاردهای فرهنگی جان فدا به خدمت میگیرند. حتی برای شان کار و زمینهی شغلی فراهم میکنند. اما دانشجویانی که با این روند به نان و نوا میرسند، یک عمر برده، یک عمر مداح و یک عمر سرسپرده زندگی میکنند؛ چون رهبر به نان و نوا رسانده و باید مطیع و فرمانبردار رهبر باشند و اگرنه، نان و چوکی را پس میگیرد.
2ـ قومیت: در درون دانشگاهای ما هنوز بُت قومیت نشکسته است. نگاهها و برخوردها هنوز هم قومی است. دانشجویان نیز برخوردهای شان تا سرحد زیادی قومی است. جمع و جماعتها، نهادهای دانشجویی، گروههای دانشجویی و فعالیتهای دانشجویان هنوز هم با بستهبندیهای «پشتون»، «تاجک»، «هزاره» و «ازبیک» در دانشگاهها بسیار پررنگ است. در این گیرودار و بازار داغ تبار گرایی، بخشی بزرگی از دانشجویان تخصص و دانش را فراموش کرده و به دنبال جریان سازیهای تباری میروند و همهی هم وغم شان ساختن گروه و دستهی تباریاند تا در مقابل اینوآن تبار دیگر قدرتمند ظهور کنند و غالب شوند. تقلای بیهودهی که جز اصطکاک و تقابل نتیجهی دیگری ندارد.
3ـ مذهب: پیشاپیش باید عرض کنم که سخنم بر سر این نیست که مذهب، خوب است و یا بد؛ سخنم بر سر این است که دانشجویان به نام مذهب قربانی میشوند. به این هم کاری ندارم که مذهب حق و ناحق کدام است. مسئله این است که دانشجویان انرژی و استعداد بالقوهی شان را صرف خطکشیهای مذهبی میکنند. برای اینکه نشان دهند که این مذهب نسبت به آن مذهب برتر است. این ایدئولوژی نسبت به آن ایدئولوژی برحق است. چیزی که در این جدال ایدئولوژیک فراموش میشود، همدیگر پذیری و احترام به دیگراندیشی است. فکر میکنم این جدال و کشمکش مذهبی و حق و ناحق راه به جای نمیبرد؛ اولویت این است که دانشجویان به همدیگر و باورهای همدیگر احترام بگذارند و یکدیگر را با گوناگونی مذهب و تبار و زبان بپذیرند.
4ـ زبان: برخورد و تفکیک زبانی هم به شدت در بین دانشجویان و دانشگاههای کشور جریان دارد. این مسئله نیز استعدادهای ما را معطوف به خودش نموده و از رشد و بالندگی ما در بخش دانش و توانایی جلوگیری میکند. قصهی مفت و بیپایان «پارسی وان» و «پشتوزبان» سرطانی است که مغزهای دانشجویان را تخدیر کرده و آنان را از پیشرفت علمی باز میدارد. باوجود زبانهای مختلف؛ جامعه، زندگی، سرزمین و سرنوشت مشترک داریم؛ بنابراین باید مرز زبانی را شکست.
در فرجام میخواهم این را بگویم که دانشگاه، دانشجویان و دانشگاهیان جامعه ی ما فرسودهاند. به همین دلیل در کام سیاست، رهبر، تبار، زبان و مذهب سقوط میکنند. این مسایل باعث شده است که دانشجویان تکه تکه شوند و دست به یخن همدیگر ببرند و باهم به مقابله و مجادله بپردازند. در حالی که دانشگاه و دانشجو باید حامی همدلی، هوادار انسانیت، طرفدار همدیگر پذیری، اتحاد و حقیقت پرستی باشد. در ذهن و ضمیر دانشجو باید دانش و تخصص به همراه مهارت و تعهد حاصل آید، نه بردگی و سرسپردگی. اگر این مرزبندیها نبود، دانشجویان قطعاً قدرت و جایگاه بلندتری در جامعه داشت. دانشجو و دانشگاه ما باید مثل همه دانشگاه و دانشجویان دنیا یک نهاد قدرتمند و تأثیر گذار باشد؛ بنابراین ما نیازمندیم که از این خط   کشیهای دست و پاگیر عبور کنیم تا بیش از این فرسوده و بیتأثیر نباشیم. باشد تا قدرت از دست رفته و نقش رنگ باخته ی مان را بازیابیم.

دیدگاه شما