صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

طرح مصالحه ملی باطالبان؛ خروج ازبحران فعلی یا دور باطل گفتمان صلح؟

-

 طرح مصالحه ملی باطالبان؛  خروج ازبحران فعلی یا دور باطل گفتمان صلح؟

به طورکلی مسئله جنگ در افغانستان تبدیل به یک پدیده تاریخی رنج آورمردم افغانستان شده است وازاین رهگذر جنگ و خون ریزی و تباهی، ویرانیها، مهاجرتها، ازبین رفتن نیروی انسانی ومنابع طبیعی، در بسترزمان شکل گرفته است و تداوم این جنگ هم بازمان پیش می رود. این سریال ناتمام جنگ در جغرافیای افغانستان به قدمت تاریخ شکل گیری جغرافیای بنام افغانستان درگذر و بستر زمانی و مکانی تحولات سیاسی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، در متن و کانون تحولات حساس منطقه و جهان مورد توجه قرار گرفته است. سرزمین افغانستان از جهات مختلف آبستن حوادث و پیامدهای ناگواری را در منطقه و جهان به دنبال داشته اند و این امر به دلیل استراتژیک بودن جغرافیای افغانستان بوده اند و بستر ساز لازم برای رقابت و منازعه بین قدرتهای بزرگ منطقه وجهان را درپی داشته اند. پیامد ها، خسارتها، تباهیها، عقب ماندگیها و کشته شدن نیروی عظیم انسانی معلول همین منازعات ناتمام و رقابتها و جنگ های نیابتی در کشورافغانستان بوده اند، زیرا شدید ترین حملات تروریستی و مرگبار روز های اخیر افغانستان و گرفتن جان صدها تن شهروند افغانستان پای مقامهای بلند پایه امنیتی افغانستان را در پاکستان که مرکزتربیتی و کانونی گروههای تروریستی مانند: طالبان، داعش و شبکه القاعده و حقانی هستند کشاند و پاکستان هم اعتراف کردند. این مطلب بیان گر این است که عمق فاجعه انسانی تاکجاست؟ که حتی پاکستان را هم مجبور به اعتراف و عقب نشینیی نموده اند، البته بافشار مضاعف ایالات متحده امریکا در سیاست حمایتی پاکستان از گروههای تروریستی و اعلام استراتژی جدید دونالد ترامپ در خصوص مبارزه با گروههای تروریستی و دهشت افگن و تقویت اندیشه بنیادگرایی افراطی که در خاک پاکستان تجهیز و آماده می شد و بعد در خاک افغانستان منتقل می شدند و فجایع انسانی هولناکی را هرروز خلق می کردند. چرخیش نسبتا خوب در سیاست دوگانه و صادق نبودن پاکستان نسبت به کشور، حکومت و مردم افغانستان به چشم می خورند گرچند باید منتظر ماند که تاچه اندازه پاکستان درگفتارها و سیاستهای خویش صادق هستند. از طرف دیگر موضع جدی و قاطع رییس جمهور افغانستان نسبت به سیاست حمایتی پاکستان از گروههای تروریستی و تفکر افراط گرایی مایه امید واری است. رییس جمهور درسخنان اخیرخود موضع و سیاست خویش در قبال پاکستان را این گونه بیان داشت: «سیاست ما نسبت به پاکستان صادقانه بوده اند واز در دوستی باپاکستان در امرمبارزه و مهارکردن، گروههایی تروریستی وارد شدیم ولی متاسفانه سیاست پاکستان درامر مبارزه و مهارگروههایی تروریستی طالبان، داعش و القاعده و شبکه حقانی در حد یک تفاهم نامه ای روی کاغذ بوده اند، اما این بار ما انتظار تفاهم نامه کاغذی پاکستان را قبول نداریم ومنتظر اقدام عملی و عاجل از سویی سیاست و حکومت پاکستان هستیم.» به طورکلی کم کم به این نتیجه می رسیم که گفتگوی صلح و طرح مصالحه ملی باگروهی طالبان عملا به بن بست رسیده است، گرچه در اظهارات مسئولان شورای عالی صلح و تقسیم بندی طالبان به طالبان صلح طلب و خشونت طلب امیدواری هایی نسبت به  مذاکرات صلح دیده می شود. اما باید صادقانه اعتراف کرد گفتگوی صلح با طالبان یک امر موهوم و خیالی و خود فریبی بیش نیست، چرا؟ چون هیچ گونه آثار عملی و ملموس از این گفتگو ها به دست نیامده است. بلکه متاسفانه نتیجه عکس داده است، زیرا بامنطق سخن گفتن زمان معنی دارد، که طرف مقابل شما ایمان و باور با منطق گفتگوها را داشته باشد در صورت که گروهی طالبان و دیگر گروههایی تروریستی و افراطی اصلا حاضر نیستند حرف شما و سخن شمارا بشنود، درحالیکه حکومت وشورایی عالی صلح وجامعه جهانی بودجه میلیارد دلاری هزینه می کند تا مخالفان خود را متقاعد به گفتگو کنند اگر چنین اتفاقی هم بی افتد بازهم عقیم است. چرا؟ که هربار و دوره ای شورایی عالی صلح ازروند صلح با طالبان گزارش داده اند فجایع انسانی بیشتر را شاهد بوده ایم این نشان می دهد، که ما باید تغییر راهبردی بدهیم تا قربانیان کم تری در جامعه خویش تحویل داده باشیم و بازار گرم فاتحه و تشیع شهدای خویش و پیام تسلیت و محکوم کردن به شدید ترین لحن را ازجامعه، مردم وحکومت خویش برچینیم و مهر تمام بر دردها و آلام مردم خویش گذاشته باشیم. بیان دقیق تر، به هرمیزان که حکومت، جامعه جهانی، شورایی عالی صلح و مردم افغانستان در برابر گروههای تروریستی طالبان و داعش و گروههای دیگر کوتاه آمدند و باب گفتگو را باز گذاشته اند، شدید ترین و مرگبار ترین حملات را در پی داشته اند، این گویا ترین و رساترین پیام است و زنگ خطر است که در انتظار فجایع انسانی دیگر باشید. آیا درچنین وضعیت و فضای اصولا امکان گفتگو به وجود می آید؟  در شرایط که دیگر امید مردم و شهروندان افغانستان از نیرویهای امنیتی ودفاعی وحامیان بین المللی افغانستان دارد قطع می شوند، آیا سخن گفتن از طرح صلح وگفتمان مصالحه ملی با طالبان بیانگر چیست؟ این پرسشها وصدها تا پرسش دیگر را در پی دارند که امکان گفتگو با طالبان وجود ندارد. بنظر می رسد که زمان آن فرا رسیده اند که حکومت، جامعه جهانی، شورایی عالی صلح و مردم افغانستان در سیاست خویش در قبال گروههای تروریستی و مخوف این سرزمین چاره عملی و سیاست کاربردی بی سنجند تا بیش ازاین شاهد فجایع انسانی دیگر نباشیم، نیرو انسانی و منابع طبیعی و میلیارد ها دلار باد آورده جامعه جهانی را به کام جهل و تعصب ندهیم و صرف گفتمان واهی و خیالی صلح نکنیم.
ایضاح مفاهیم:
بازشناسی جنگ در افغانستان، طرح گفتمان صلح با طالبان، موانع صلح با طالبان، نقش حکومت در تامین امنیت و ثبات در افغانستان؛
یکم: باز شناسی جنگ در افغانستان؛
در اینکه جنگ و منازعه برای بقا وحیات جمعی انسانها در طول تاریخ اندیشه بشری بوده اند، شکی نیست و گاهی اوقات جنگ و منازعه برای تامین منافع در استمرار زندگی جمعی، حیات سیاسی و اجتماعی بلکه لازم و ضروری است. بنابر این، اگر در یک نگاه کلی به پدیده جنگ و منازعه بین دولتها و حکومتها نگاه تاریخی بی اندازیم، بازشناسی و تبار شناسی جنگ و منازعه در بین کشورهای مختلف جهان به خوبی روشن و آشکار می گردد و کشور افغانستان هم ازاین قاعده مستثنی نیست. افغانستان در میان سال های 1933و1978م، از ثبات نسبی برخوردار بود. این ثبات، با کودتای کمونیستی و تهاجم اتحاد جماهیرشوروی سابق در هم شکسته شد و کشور دست خوش جنگ های خونین شد. داوود خان(1978م)، در اواخر دوره ریاست جمهوری خود متوجه رشد بیش از حد چپ ها در بدنه نظام شده بود. او این مسئله را به مثابه خطر علیه دولت خود می دانست. از همین رو، اقدام به روابط نزدیگ و گرم باجناح راست به خصوص ایالات متحده و کشور های متحد آن کرد. در داخل نیز، با کشته شدن یک افغان چپ گرا و تظاهرات گروه های چپ نسبت به این تیرور، داوود تصمیم به حصرخانگی برخی از سران حزب دموکراتیک خلق گرفت. در نتیجه چنین تصمیمی، تعدادی از رهبران حزب کمونیست با تجهیز و تمویل نیروهای ارتش و کمک و اکمالات قابل توجه اتحاد جماهیر شوروی، تصمیم به حذف داوود از نظام سیاسی، گرفتند در ثور همان سال بود که برخی حلقات نحله مزبور به کاخ ریاست جمهوری یورش برده و داوود را هم به همراه خانواده اش به قتل رسانده و دولت را حزب دموکراتیک خلق _جمهوری دموکراتیک افغانستان به دست گرفت. لازم است تا پیش از پرداختن به جنگ های داخلی و آثار و پیامد های آن، به یک تصور اشتباه در مورد جنگ در افغانستان و ورود و میانجی گری ابر قدرت های جهانی در این کشور اشاره ای داشته باشیم. پاره ای از سیاست شناسان و تحلیل گران معتقدند که امروزه ایالات متحده در همان کشتی ای سواراست که اتحاد جماهیر شوروی درسال های 1980م، سکان دار آن بود. مردم افغانستان، شوروی را در« گورستان استثمار» دفن کردند و محتمل است که ایالات متحده نیز با چنین سر نوشتی روبه رو شود. بدون تردید، من منکر احتمال چنین وقوعی نیستم. اما نقش سیاست شوروی در افغانستان و ایالات متحده از زیر بنا باهم متفاوت است. ایالات متحده یک ابر قدرت سیاسی است] نه ابر قدرت استثمار. ایالات متحده امریکا به دنبال اشغال وتسلط بر کشوری دیگرنیست. ایالات متحده به دنبال تامین منافع ملی و ایدئولوژی سیاسی خود و هم چنین اهداف بلند مدت خود در کشورهای ذی نفع است. ایالات متحده برای مبارزه با تروریسم و نابودی لانه های آن وارد خاک افغانستان و کشورهای منطقه، به کمک دولت های حاکم در آن، شتافته است
دوم: طرح گفتمان صلح با طالبان؛
در ابتدا اشاره ای هرچند کوتاهی نسبت به موقعیت حساس و استراتژیک سرزمین و جغرافیای افغانستان داشتم، درست کشور افغانستان محل مناقشه، منازعه و جنگ های رقابتی و نیابتی کشورهای منطقه و جهان بوده اند، از بدو تاسیس تا به امروز این تنش ها و کشمکش های سیاسی برای تامین منافع ملی و مسلط شدن بررقبای اصلی خویش بوده است. از این جهت کشورهای ذی نفع همیشه برای تامین منافع خویش ازنیروها و حلقات سیاسی داخلی خود کشور افغانستان استفاده کرده اند، این مطلب سرآغازبد بختی های داخلی و بروز جنگ های داخلی درافغانستان گردید که نتیجه آن، ویرانیها، تباهیها، قتل وکشتارها ومهاجرت های بی حد و حصر در کشورهای همسایه؛ مانند: پاکستان، ایران و کشورهای اروپای گردید و خسارت جبران ناپذیری بر ملت و مردم افغانستان به بار آورده است. همه براین باوربودند، که باخروج نیروی های ارتش سرخ شوروی از افغانستان پایان جنگ خواهد بود و کشور افغانستان شاهد ثبات و امنیت خواهد شد، بلکه برعکس اتفاق افتاد و آن اینکه جنگ داخلی زمینه و فضا را برای ظهور طالبان در افغانستان مهیا کرد. در1992م باکمک م هم کاری سازمان ملل متحد، دولتی موقت، برای کنترل اوضاع کشور، تشکیل شد. تشکیل این دولت، نتیجه اختلافات و سلایق متفاوت و متضاد سران مجاهدین بود و به خاطر عدم تشکیل حکومتی با قاعده های وسیع که همه گروه ها واقوام در آن مشارکت داشته باشد جنگ های بسیار ویرانگر در کابل صورت گرفت و مردم افغانستان خسارت های زیادی را از این ناحیه متحل شد. ترس هراس از رشد بی ثباتی بیش تر در افغانستان، پاکستان را وا داشت که تا فارغ التحصیلان مدارس دینی خود طالبان را در1994م، تجهیز نموده و باتاکید بر آموزه های شریعت و ایجاد نظم و قوانین دینی در افغانستان، به این کشور بفرستد. در سال2001 گروه القاعده با حاکمیت و اقتداری منحصر به فرد شناخته شد. گرچند پشتوانه مالی آن اعراب بودند وآنان نیز اکثر شان تحصیل کردگان مدارس دینی و...مناطق خلیج بودند و برای منافع مشترک ایدئولوژی می جنگیدند، اما کمیسیونی که برای بررسی پرونده تروریستی11 سپتامبرتشکیل شده بود، طالبان را کماکان به همکاری با القاعده متهم کرد. در چنین گیر ودارها ومعادلات پیچیده طالبان وگروه های تروریستی القاعده وشبکه حقانی و حامیان آن ها در داخل وخارج از کشور به صورت پیدا و پنهان چگونه می توان طرح گفتمان مشترک صلح با گروه طالبان وهم پیمانان آن با حکومت مرکزی را طراحی و سازمان دهی کرد؟ باچنین طرح توطئه پیچیده و مغلق، افزایش حملات تروریستی و گرفتن جان صدها تن انسان بی گناه دور نمایی صلح نا امید کننده به نظر می رسد ولازم است حکومت و نهادهای که متولی پروسه صلح هستند مشکلات و چالش های که در روند مذاکرات صلح و جود دارد با مردم صادقانه مطرح کند البته طرح مشکلات و جالش های فراروی مذاکرات صلح به معنی این نیست که برطبل جنگ و خشونت بکوبیم، به باور بعضی از تحلیل گران سیاسی طرح گفتمان صلح با طالبان یک دور باطل، افسانه و توهم بیش نیست.
سوم: موانع صلح با طالبان در افغانستان؛
به صورت کلی، اصل طرح ایده صلح و عدم خشونت و خونریزی، راه حل مناسب پیداکردن برای جنگ و منازعه در ذات خود یک امر نیک و مبارک است. اما بستر سازی و فضای مناسب گفتگو در اولویت است، تا زمان که فرهنگ خشونت طلبی، غلبه کردن منطق احساسات و عواطف بر منطق عقلانیت، منطق حق و باطل در جامعه وجود داشته باشد، طرح گفتمان صلح اساسا شکل نمی گیرد، چرا؟ چون زبان مشترک که برای ایجاد تفاهم و انتقال و مفاهمه است وجود ندارد، پس بنابراین، گفتگو در فضای خالی یک طرفه و یک جانبه معنی ندارد. مهم ترین موانعی که برسرراه صلح وجود دارند عبارت اند از: 1.فقدان و نبود زبان مشترک میان طالبان و حکومت افغانستان درباب صلح؛ 2. ایجاد تنش ها و کشمکش های سیاسی میان رهبران حکومت وحدت ملی؛ 3. فقدان اراده لازم برای حل منازعه میان طالبان و حکومت مرکزی؛ 4. حمایت بعضی کشورهااز طالبان در برابر حکومت مرکزی؛5. رقابت ایالات متحده امریکا و روسیه در مسائل داخلی افغانستان، یعنی به هر میزان که ایالات متحده امریکا فشار بر طالبان وارد کند، دقیقا نقطه مقابل امریکا روسیه تمام قد از طالبان و هم پیمانان طالبان حمایت مالی و تسلیحاتی و اگرلازم ببیند کمک نظامی را دراختیار طالبان قرار می دهد؛ 6. تنش ها و رقابت هاو چند دستگی درونی میان گروه طالبان برسررهبری طالبان؛ 7.منطق خشونت طلبی، منطق حق محوری، منطق باطل دانستن حکومت مرکزی و... . همه این موارد و موارد های دیگر که وجود دارند به عنوان سد راه و موانع تحقق صلح عمل می کنند در نتیجه گفتمان صلح یک طرفه منفعل و عقیم می ماند و صلح به وجود نمی آید.
چهارم: نقش حکومت درتآمین امنیت و ثبات افغانستان؛
بدون تردید نقش حکومت ها در تامین امنیت شهروندان، حقوق طبیعی شهروندان، حقوق شهروندی، ایجاد نظام آموزش سالم دریک جامعه انکار ناپذیر است. فلسفه وجودی حکومت ها تامین منافع همه شهروندان به صورت یکسان، برابر و عادلانه می باشند. آنچه که از اهمیت بیش تر و بالاتر از همه نقش های کلیدی حکومت در قبال شهروندان خویش وجود دارد، ایجام نظم و تامین امنیت شهروندان یک حکومت و جامعه می باشد و تا زمان این بستر، زمینه و فضا در یک جامعه برای شهروندان به وجود نیاید، سخن گفتن ازحقوق شهروندی و عدالت معنی محصلی ندارد. حکومت ها موطف اند که تمام امکانات رفاهی شهروندان خویش را به نحو احسن انجام دهد و این چیزی نیست که حکومت ها چشم و بسته و ساده انگارانه از کنار قضا بگذرد و بادیده ای اغماض به مسائل شهروندان خویش داشته باشد. اما آیا فقط و تنها حکومت در قبال شهروندان خویش مسوول هستند و وظایف دارند؟ یا اینکه شهروندان هم دربرابر حکومت منتخب خویش و ظایف ومسولیت های دارند، که باید انجام بدهد؟ به عبارت دقیق تر؛ وظایف و مسولیت های مردم در قبال حکومت برآمده ازخرد جمعی هم سنگ و هم پای حکومت هستند، یعنی رابطه متقابل؛ و ظایف متقابل؛ مسولیت های مشترک و اعتماد متقابل حکومت و مردم هستند که زیست جمعی و حیات سیاسی و اجتماعی یک جامعه انسانی را بقا و استمرار می بخشند. رابطه حکومت و مردم یک رابطه یک طرفه  و گسسته نیست بلکه یک رابطه دوطرفه و پویا است. بنا براین؛ نقش مردم در تحکیم وحدت و همدلی در کنار حکومت در حل بسیاری ازمناعات کمک می کند واز بروز خیلی ازبحرانها جلوگیری بلکه مهار می کنند. 

دیدگاه شما