صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

چرا افغانستان به صلح پایدار نمی‌رسد

-

چرا افغانستان به صلح پایدار نمی‌رسد

صلح امری اجتنابناپذیری است که همواره کشورهای جنگ زده برای بقا و ترقی ذاتی خویش در جستجوی آن بوده است. کم و پیش چهار دهه میشود که در افغانستان جنگ ادامه دارد و با قویشدن قدرت روز افزون طالب، داعش و سائر گروههای ضد دولتی دامنه آن گسترده تر شده می رود. اتباع افغانستان هممانند اتباع لبیا، سوریه، لبنان و ...... از شرق تا غرب و از جنوب تا شمال خواهان صلح پایدار بوده و هستند؛ زیرا اعتراضات، گردههمائیها و حمایتهای اخیر از صلح سرتاسری در نقاط مختلف افغانستان مصداق آن است. ولی،جنگ افغانستان و نرسیدن به صلحپایدار بیشتر ربط می گیرد به گرهخوردن سیاستخارجی کشورهای منطقهای و سیاست هژمونیک ابرقدرتها که تا چیاندازه در سیاستهای داخلی افغانستان دخالت دارند و از این گروهها بخاطر منافع خویش حمایت می کنند. حال سوال اساسی این است که چرا افغانستان به صلح پایدار نمیرسد؟
پژوهش فعلی سعی خواهد نمود تا حد امکان پاسخلازم را در اینزمینه ارائهکند.
جنگ افغانستان و نرسیدن به صلحپایدار از سه پدیده سرچشمه می گیرد:
1. پدیده تعادل قدرتهای اسیا/اروپا  توسط امریکا برای مهار قدرتهای نوظهور اسیایی و اروپایی.
2. پدیده رشد غیرمترقبه قدرت نظامی پاکستان خصوصاَ در دوران جنگ سرد.
3. پدیده اختلافات سیاسی و استراتژیک سیاسیون
پدیده اول: بیش از پنجصدسال می شود که صلح در کشورهای مختلف جهان بهاساس مقوله تعادلقدرت بین دولتها/ملتها تامین گردیدهاست. شاید بخاطر چنین قدامت ایننظریه بوده که امروزه یکی از معتبرترین و مفید ترین تیوریهای روابط بینالملل به حساب میآید. ساده تر اگر بگویم این تیوری حکم می کند درصورتی که قدرت یک کشور توسط کشورهای دیگر بیلانسنگردد این کشور به احتمال اغلب کشورهای دیگر را مجبور به قبولاندن خواست هایش خواهد کرد و یا هم جنگی در کار است تا بیلانس قدرت را دوباره ایجاد کند. افغانستان با موقعیت سوقالجیشی و خارقالعادهای که دارد همواره در خور ابرقدرتها قرار داشته و از اینناحیه برای بیلانس قدرت رقبایمنطقهای و جهانی استفاده صورت گرفته است و می گیرد. مثلا، در اوایل قرن نزدهم بعد از تسلط بریتانیای کبیر بر شبه قارههند و تمایل امپراطوری روستزاری به توسعه پایههای امپراطوری به جنوب و رسیدن به آبهای گرم، افغانستان به عنوان نقطه حائل میان دو امپراطواری قرار گرفت. افغانستان بار دیگر نقطه استراتژیک برای جنگهای نیابتی میان دو بلاک بزرگ «اتحاد جماهیر شوروی(شرق) - ایالات متحده آمریکا(غرب)» در اوج جنگسرد قرارگرفت.
در عصر جدید
امریکا بر اساس تیوری تعادل قدرت دنبال ایجاد تعادل بین کشورهای پر قدرت اسیا و اروپا است.  بزرگترین هدف امریکاییها برای نیمه اول قرن بیست و یکم این است که هیچ کشوری در سطح اسیا و اروپا قدرت یکه تاز نگردد چون در آن صورت تبدیل خواهد شد به همتای جدی امریکا در سطح بینالمللی.  بناَ ایجاد تعادل قدرت بین اتحادیه اروپا - چین و روسیه محور اصلی منافع سیاسی غرب را در این خطه تشکیل می دهد.
اما چرا افغانستان؟
- به خاطری که افغانستان چهار فاکتور مهار کننده برای کشورهای بزرگ اسیایی و اروپایی را دارد، که هر کدام کوشش خواهد کرد تا انها را علیه کشورهای دیگر استفاده کنند.
1. بنیاد گرایی اسلامی
2. کشت و قاچاق تریاک
3. دهلیز انرژی
4. کتله عظیم نسل جوان که بسیار ارزان نیروی جنگی به وجود می اورد.
پدیده دوم: به قول  “Steve Coll »در کتاب جنگ اشباح، در دوران جنگ سرد با حمایت مالی ایالات متحده آمریکا قدرت نظامی پاکستان به صورت غیرمترقبه رشد میکند و دست درازی پاکستان به خاگ و سیاست افغانستان، استفاده از خاک افغانستان علیه هندوستان و حمایت از تروریسم بینالمللی مصداق این امر است. در رشد غیرمترقبه قدرت نظامی پاکستان دو واقعیت انکار ناپذیر وجود دارد، یکی این که قدرت پاکستان در مدت کوتاه از بین نخواهد رفت و ناچارخواهیم بود تا چند دهه دیگر آن را منحیث یک واقعیت جدی تلقی نماییم، دوم اینکه الی قدرتمند شدن افغانستان به سطح پاکستان شاهد دست درازی ها و جنگ افروزی های پاکستان خواهیم بود.
پدیده سوم: مهم ترین وظیفه نخبه گان سیاسی یک کشور این است که وضعیت تعادل قدرت بین کشورها را پیوسته به صورت سیستماتیک و دقیق مطالعه نموده و قبل از اینکه عدم تعادل قدرت جنگ را به کشور شان به ارمغان بیاورد، جهت ایجاد تعادل مجدد به قدرت کشور شان بیافزایند.  زمانی که نخبه گان سیاسی کشور مصروف زد و بند های داخلی خود می شوند امکان آن میسر می گردد که از رشد نا متعادل قدرت کشورهای همسایه غافل مانده و در نهایت از بروز جنگ و بی ثباتی در کشور خود جلوگیری نتوانند. شاید به همین دلیل است که دولت ها شورشیان داخلی خود را با شدت بسیار زیاد سرکوب می کنند یا به مذاکره دعوت می کنند چون می دانند که زمینه مداخله برای کشورهای قدرتمند به سرعت مساعد می گردد.

نتیجهگیری
عامل اساسی بدبختی امروزه در جنگ افغانستان و نرسیدن به صلح پایدار دخالت و لشکرکشی ابرقدرتها بشمار میآید. این دخالتها بوده و هست که همواره اختلافات و عدم ثبات سیاسی، قومپرستی و جنگهای ائدیولوژیک و داخلی را بهمیان آورده و زمینهرا برای آفتهای جدید فراهم ساخته که در طول تاریخ شاهد آن بودیم. بدبختانه عامل دیگر درافغانستان اختلافات و عدماستقلال سیاسی، کمسوادی و بیسوادی مطلق، تبعیض نژادی و قومی، ملیت اندیشی، عدم شایسهسالاری، نداشتن اقتصاد پویا و تقسیم نابرابر اقوام در قدرت اسباب دیگری است برای بالا رفتن گراف تهدید و نرسیدن به صلحپایدار. تا زمانی که افغانستان از امکانات قابل ملاحظهای که شامل کمک های نظامی و اقتصادی از طرف جامعهجهانی مخصوصاَ ایالات متحده آمریکا دریافت می نماید هم مانند مکسیکو، سریلانکا و جاپان در جهت رشد اقتصادی و نظامی خود استفاده ننماید، نمیتواند به مشکلات موجود مبارزه کند. زیرا، قدرت اقتصادی و نظامی یک کشور است که دست کشورهای دیگر را از دامانش کوتاه می سازد و تا زمانی که قدرتمند شویم، باید با پاکستان حد اقل برای چند دهه هم اگر می شود داخل معامله یی شویم که در نهایت جنگ را فروکش نماید وگر نه؛ هرچه بیشتر بجنگنیم بیشتر نابود خواهیم شد و این درست همان رویکردی است که پاکستان می خواهد.

دیدگاه شما