صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

دلهره‌ی زنده ماندن با روحیه‌ی درهم‌شکسته

-

 دلهره‌ی زنده ماندن با روحیه‌ی درهم‌شکسته

کمتر روزی را میتوان پیدا کرد که سرخط اخبار رسانههای ما را جنگ، انتحاری، کشتن، خون و خشونت تشکیل ندهد. کشتن و نابودی چنان بر زندگی ما سایه انداخته است که تقریباً ذهن و حافظهی جمعی ما تحت تأثیر این واقعیت هولناک و تباهکننده قرارگرفته است. امروزِ ما نسبت به دیروزِ ما نگرانکنندهتر گردیده است. اگر دیروز شاهد حملههای انتحاری و انفجاری بر ارگانهای دولتی به ویژه ارگانهای نظامی بودیم، امروز این حملهها دقیقاً قلب شهروندان و تمام ارگانهای دولت و ملت را نشانه گرفته است. منطق آنها، منطق کشتن و خون ریختن است. منطق گرفتن حق حیات آدمها. انگار خون و خشونت تنها کاری است که میتواند آنان را راضی سازد. امروز به مسجد، به مردم عادی، به شفاخانه، به مکتب، به مراکز آموزشی، به اجتماعهای مدنی، به دانشگاه، به خبرنگاران، به مراکز رأیدهی و سرانجام به تمام مکانها و آدمها حمله میکنند. این وضعیت تأسفبار امنیت موجود است.
در وضعیت آشفتهی امروز، مرگ هجوم میآورد و فضای موجود زندگی شهروندان چنان تنگ و خفقانآور شده است که دغدغهی زندگی کردن کمکم از بین میرود. امیدها، آرزوها و برنامههای زندگی ما، روزانه با پارچههای ماین و نارنجک به هوا دود میشود. در شهر که پررنگترین مسئله مطرح در بین اجتماع و رسانهها، جنگ و کشتن و خشونت باشد، اوضاع ذهن و روان آن شهروندان نیز سخت ناآرام و دلشوره آور است.
اولین پیامد این فضای وحشتناک خوشونتبار، یأس همهگیر و روحیه درهمشکستهی اجتماع است. فضای وحشت و دهشت که ایجادشده به صورت بسیار عمیق در روحیهی تمام شهروندان تأثیر گذاشته است. با هرکسی که روبرو میشویم و صحبت میکنیم با ناامیدی ونگرانی از زندگی امروز و فردایش حرف میزند. تاجر، کارمند، بیکار، استاد، دانشجو و گروههای مختلف اجتماعی با این وضعیت کشت و کشتار عمیقاً تکان خورده است. روحیههای درهمشکستهی شهروندان را در این روزها به روشنی میتوان مشاهده کرد.
شور و نشاط زندگی دیروز ما نسبت به امروز ما بیشتر بود. دیروز باوجودی اینکه امکانات زندگی و رفاهی مردم خیلی اندک بود، اما شوق زندگی و شور زندگی کردن بیشتر در روحیهی اجتماع موج میزد. امروز باآنکه امکانات زندگی نسبت به دیروز کمی بهتر شده و رو به بهبود است؛ اما از آنطرف شوق زندگی رو به افول و کم شدن است. اجتماع در یک حالت معلق به سر میبرد. مردم نمیدانند که لحظهی بعد، فردا و پسفردا چه بر سر شان خواهد آمد. همینکه از خانه بیرون میشود، مطمئن نیست که دوباره به خانه برمیگردد و یا اینکه با دود و باروت انتحاری به سمت هوا میرود. این حالت معلق، شور فعالیت و برنامهریزی را از مردم گرفته است. آن نیروی متحرک درونی که ما را وادار به فعالیت و کار میکند، با برهم خوردن اوضاع امنیتی روزبهروز تضعیفشده میرود. نگرانی این است که مبادا به جایی برسد که دیگر هیچ امیدی برای حرکتی در درون ما نماند.
به دلیل همین حالت معلق و نامعلوم، مردم آیندهی شان را تاریک و ناخوش میبینند. آیندهی که نشانههای از خوب بودنش دیده نمیشود یا بسیار اندک است، اما نشانههای تاریک و سیاه بودنش بیشتر به چشم میخورد. وقتیکه مسیر پیش رو و دورنمایی زندگی، تاریک و درهموبرهم به نظر برسد، با چه امید و با چه انگیزهی به طرف این دورنمای ناروشن و نگرانکننده باید رفت؟ چه چیز و چه کسی میتواند امید و نیروی خلق کند که جسارت غلبه بر این آیندهی تاریک در ذهن و ضمیر شهروندان جان بگیرد و دوباره به سمتوسوی شورونشاط زندگی برود؟
ادامهی وضعیت موجود، فعالیت و زندگی را بهجاهای خطرناک میبرد. به این معنا که زندگی را به مرگ همهجانبه و تمامعیار روبرو میکند. با ادامهی این حالت، همهچیز میمیرد. اجتماع و نیروی فعال اجتماعی، اقتصاد، فرهنگ، هنر، ادبیات، رفاه، آرامش، آسایش، آزادی، عدالت و....همهچیز به کام مرگ کشیده میشود. چون در فضای مرگبار کشتن، راهی برای نفس کشیدن و فعالیت در ساحه ی گوناگون زندگی باقی نمیماند. این مرحله آن نهایت تیرهروزی و بدبختی است که در صورت ادامهی وضعیت موجود به آنجاها هم خواهیم رسید.
سایهی شوم همین ناامنی و کشتن است که بخش عظیم از شهروندان، زندگی و خانه و کاشانهی شان را گذاشته، راهی دیار مهاجرت میشوند. خارج شدن سیل عظیم شهروندان از کشور و جا گذاشتن همهی زندگی و داراییشان یک پیام روشن به ما دارد و آن اینکه دیگر در این سرزمین نمیتوان زندگی کرد. این سرزمین جایی برای زندگی نیست. برای همین است که تلاش اکثر شهروندان این است که با هر قیمتی خودش را از این کشور بیرون کنند و به یک کشور دیگری بروند. چون دیگر امیدی زندگی در این کشور برای شان باقی نمانده. فقط راه حل را در ترک وطن و خانهبهدوش شدن میدانند. آنان دقیقاً در پی نجات دادن زندگی یی است که در حال نابودی میباشد. زندگی یی که با مرگ روبرو شده است و هرلحظه بیم متلاشی شدن و از بین رفتنش میرود.
برای رفع و بهبود حالت موجود، نسخهی مشخصی را نمیتوان پیشکش کرد؛ اما این را میتوان گفت که اولویت اساسی و اصلی امروز شهروندان، امنیت است که مسئله حق حیات دقیقاً از همین مجرا میگذرد. وقتیکه امنیت نباشد، معنایش این است که کل سیستم زندگی مختل است. به همین دلیل ایجاب میکند که تمام نهادهای مسئول چه از دولتی و غیردولتی برای امنیت یک فکری جدی کنند. با این وضعیت که نمیشود به پیش رفت و توقع زندگی و زندگی کردن را داشت. تأمین امنیت و آرامش شهروندان رسالت اصلی و اساسی دولت است؛ اما معنایش این نیست که دیگران بیخیال از کنار این موضوع بگذرد و برای بهتر شدن کاری نکنند. بحران موجود امنیتی یک رسالت را بر گردن همهی ما میگذارد و آن اینکه با هر شکل ممکن، برای بهتر شدن وضعیت امنیتی تلاش کنیم. رسالت انسانی ما ایجاب میکند که همه جریانها و احزاب سیاسی، نهادهای مدنی، اجتماعی، فرهنگی و غیره بسیج شده برای بهبود امنیت شهروندان کارکنیم. امروز بیش از تقابل و همدیگر ستیزی، نیازما ایجاد یک فضای امن عمومی است و سپس بحث رقابت و فعالیت. اما بدبختانه فضای کلی سیاسی، بیشتر بحث تقارن و تقابل جریانها است، نه امنیت و آرامش شهروندان.
در فرجام میخواهم این را بگویم که مرگ و نابودی در یکقدمی ما است. امروز بیش از همهچیز به امنیت نیاز داریم تا اینکه زنده بمانیم. پساز آن است که فعالیتهای دیگر ممکن و میسر میشود. بهبود امنیت به یک بسیج دستهجمعی و ارادهی قوی مسئولان درجهیک کشور نیاز دارد، بنا براین از همه احزاب، جریانها، نهادها و مسئولان توقع میرود که زندگی شهروندان را نجات دهند. اوضاع امنیتی بحرانی است و کشتن و انتحار در حال اوج گرفتن، مرگ در میزند و از درودیوار این شهر باروت میبارد و در این میان، ما شهروندان دلهرهی زنده ماندن داریم.

دیدگاه شما