صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۸ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

قوم گرایی افراطی و زوال سلامت اجتماعی در افغانستان

-

قوم گرایی افراطی و زوال سلامت اجتماعی در افغانستان

در کشور افغانستان، به عنوان یکی ازکهنترین کشورهای جهان، یکی ازمهمترین مکانیسمهای ایجاد تعلق بین گروهی، قوم مداری بوده است.افتخار به یک نیای خاص از وند گرفته تا یک گیاه و حیوان خاص، برای افراد مفری بوده است که در سپهر تاریخ، توتمی ونیاکانی بیابند و در لوای آن با حسی آکنده از کهن الگوهای قومی برای خود قدمت و قدرتی ایجاد کنند. یکی از معیارهای کیستی و ابراز هویت، انتساب به یک قوم و گروه خاص بوده است. قومیت به فرد همان قدر که جبر و استیصال می دهد (چون فرد در تعیین آن کمترین نقش ممکن را دارد)، به همان میزان نیز میتواند قدرت عمل و نیرو ببخشد. نیروی دو لبه است.
اما، بحث بر سر این است که ماندن و تاکید افراطی بر گذشته  چگونه میتواند، اکنون را بدرد و آینده را به دست تصادف بسپارد  قوم مداری افراطی به سرعت دو خط موازی بین «ما و دیگران» ایجاد میکند که هیچگاه با هم تلاقی نمیکنند و از هم آگاهی پیدا نمیکنند. معنای ظاهر این دو به دو صورت خود را نشان می دهد. ابتدا، قدرتمند جلوه دادن خویش و در ادامه حذف دیگری. نتیجه نگاه حذفی و منفی بر یک اجتماع است که تعهدات و پیوندهای متقابل اجتماعی که سر رشتة سلامت اجتماعی هستند را از هم میگسلد  این چنین است که قوم مداری سلامت اجتماعی و حتی روانی را  کاهش می دهد. سلامت اجتماعی زمانی معنایی واقعی خود را پیدا  میکند که میدان عمل آن بیرون از خود و در کنش ارتباطی عاری از اجبار گسترش یابد.
در اینجا، سرمایه اجتماعی درون گروهی که اوج آن در زمان کنشهای سیاسی از جمله انتخابات درون کشوری (شوراهای ولسوالی- شورای ملی وانتخابات ریاست جمهوری ) مشاهده میشود، اساسا بعدی  منفی پیدا میکند و پتانسیل توانمندساز خود را از دست میدهد.
تاکید افراطی بر قوم مداری در سطح ولایت و کشور رهاوردی جزء «بالکانیزه کردن» و «محدودیت رابطهایی» نداشته است. این بالکانیزه و تکهتکه شدن و محدودیت رابطهایی جامعه، سلامتی اجتماعی را به خصوص در ابعاد شکوفایی، انسجام و انطباق اجتماع به حاشیه
و تعلیق برده است. نظام معنایی افراد را در گذشتة منجمد و محصور کرده و آنها را به شکل چوب گوگردهای، درون قوطی گوگرد زندانی می کند. این افراد مثل زندانیهایی هستند که به یکجا و همبند بودن سلول خویش میبالند. خرده فرهنگهای جزیرهایی مملو از فعل و انفعالهای تکراری که فقط جسمی آزاد دارند و روح،  ذهن و تفکر آنها اسیر تفکر ماقال و همبندهای خود است. رفتار و سلامت اجتماعی با رفتاری ضد رفتار همتبار و قوم خویش تعریف و تحدید میشود. رفتار تابع ذائقههای غریزی گروه خودی است.کسی سالم است که بیشترین حمایت را از تبار خود به عمل آورد. در این جوامع تاریخ و هویت به باستانگرایی و گذشتهگرایی  فروکاسته میشود. مرجع تبار است، زیربنا تبار است، اخلاق تبار  است، من تبار است، ازدواج تبار است؛ ناموس تبار است؛ سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع با معیار گذشته و تبار ارزیابی میشوند  انتخابات و کنشهای سیاسی را فئودالیسم قومی تعریف می کند  ایجاد شغل هم تابع فئودالیسم اداری هم قوم است، این سرمایههای  اجتماعی درون گروهی بالا است، اما به دلیل اینکه در بزنگاههای حساس و سرنوشتساز این سرمایه نمیتواند شکلی برون  گروهی برای کنش و انتخابی رو به جلو به حرکت درآید، اینجاست که کارکردهای منفی سرمایه اجتماعی خود را در سلامت اجتماعی  نشان میدهد و این سرمایه نمیتواند به سرمایه شغلی، اقتصادی،  فرهنگی و علمی برای کل ولایت و کشور تبدیل شود. انطباق اجتماعی و پذیرش اجتماعی برونگروهی یا برونقومی، در سیطرة خشونت ساختاری نهفته در حوزة عمومی، روبه زوال می رود. تکیه کلامهای قومیتی، نزاعهای قومیتی- طایفهایی و غیره فقط بخشی از این واقعیت هستند. انطباق اجتماعی میگوید که ما می توانیم در جامعه کل و در ارتباط با دیگران معنایی بیابیم. پذیرش میگوید  کنشهای ما برای دیگران قابل درک است و با بیتفاوتی دیگری  روبرو نمیشویم.
در این جوامع با قوم مداری افراطی شما نمیتوانید به راحتی  بگویید که سیاست و اقتصاد دارید، چون این دو در سایة انتخاب معنا پیدا میکنند. قوم مداری افراطی برای هر چیزی جنجال و بازار سیاه تشکیل میدهد. یک حرف بی اساس یا یک کلیشة بیمعنا به راحتی آنتروپی سیستم را به بالاترین حد میکشاند و خلاقیت را  میمیراند. در این وضعیت، شما نمیتوانید من فاعلی قدرتمندی شکل بدهید. کنترل و نظارت غیر رسمی، تنبیهی با شما برخورد می کند نه ترمیمی.
غلبه کنشهای ارزشی و عاطفی قوم گرایی، بر کنش های عقلانی و معطوف به هدف، منجر به فروپاشی کنشهای ارتباطی  روان و سیال در حوزة عمومی میشود؛ جامعه را به بازی یا نبرد
مجموع صفر و برد- باخت تبدیل میکند؛ مشارکتهای اجتماعی  را صوری و فرمایشی میسازد که این خود منجر به عدم انطباق بین مشارکت عینی و ذهنی در بین افراد می شود (به این معنا که  افراد فقط برای اینکه بگویید ما هم هستم، بدون اینکه از حیث  ذهنی گرایش و میلی به حضور عینی داشته باشند). بدیهی است  در این فضای برد- باخت آنتروپی سیستم بالا است و فقط انرژی جسمی زیادی تولید میکند، بدون اینکه در پرتو سلامت و سرمایة  اجتماعی و شکوفایی برآمده از آن، اطلاعات لازم را در اختیار کنش گران قرار بدهد. «من می اندیشم، پس هستم» در کنش عقلانی،  جای خود را به «من متعلق به فلان قوم ام، پس هستم » نرماتیو و سنتی میدهد. کنش نرماتیو و از قبل تعیین شدة سنتی، افراد را یا روان رنجور می کند یا روان پریش، چون کنش گر را اسیر چیزی  می کند که خود در قبول آن نقشی نداشته است؛ ما در کنشهایمان اسیر امری تصادفی هستیم، وانگهی تصادف به هیچ کس تعلق  ندارد! اپستیمه ما همواره قوم محوری بوده است. علت اولیه کنش های ما در ساختار کشور به کندی تغییر میکند. افراط بر قوم مداری نشان می دهد که حدود و ثغور و مرزهای اندیشه و ساختار دانایی ما چقدر عمق دارد.

دیدگاه شما