صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۳۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

چگونه می توان بحران افغانستان را حل کرد؟

-

چگونه می توان بحران افغانستان را حل کرد؟

بیش از دو دهه از زمان اولین سفر من به افغانستان گذشته است: در ماه مه سال 1997میلادی، من سفری به شهر مزارشریف، شمال افغانستان داشتم که بعد با شکستن آتش بس و حمله ناگهانی طالبان به مزار شریف، مجبور شدم به ازبکستان برگردم. سه سال بعد، دوباره به مزار آمدم و این بار افغانستان را کاملا متفاوت یافتم. طالبان 90 درصد قلمرو کشور را در کنترل خود داشتند و من مهمان شان بودم. در آن زمان، اداره بیل کلینتون، رییس جمهور وقت آمریکا با طالبان در گفتگو بود و لیلی هلمز، همسر ریچارد هلمز، رییس سابق سازمان اطلاعاتی آمریکا ( سی آی ای) برای به رسمیت شناختن حکومت طالبان لابیگری میکرد. من از طریق گذرگاه خیبر به جلال آباد، کابل، غزنی و قندهار سفر کردم و با مردان و زنانی که در آن زمان برای سه تا پنج سال تحت حکومت طالبان زندگی کرده بودند، مصاحبه می کردم. افغان ها در کل، استقبال خود را از حکومت طالبان ابراز کردند؛ و با تمام وجود، خواستار قانون، نظم و صلح و ثبات بودند. دلیل استقبال آنها از طالبان سال ها درد و رنجی بود که از جانب گروههای وابسته به مجاهدین بر آنها تحمیل شده بود. با این حال، آنها از طالبان هم دلِ خوشی نداشتند، طالبان هم مانند گروه های قبل شرور و ظالم بودند.
ضعف طالبان در حکومتداری، فساد، ظلم و ستم این گروه از جمله دلایلی بود که امارت اسلامی آنان پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر به سرعت از هم پاشید. پس از فروپاشی رژیم طالبان، رهبران افغان در سال 2001 میلادی، با تشویق و میانجیگری آمریکا، ایران، و دیگر کشورهای خارجی در کنفرانس بن آلمان گرد هم آمدند و حامد کرزی را به عنوان رهبر دولت موقت انتخاب کردند که  در ادامه در سال ۲۰۰۴ میلادی در انتخابات به عنوان رئیس جمهور نیز انتخاب شد و برای یک دهه دیگر حکمرانی کرد.
چرا افغانستان از هم پاشید؟
استراتژی آمریکا توسط زلمی خلیل زاد، یکی از فعالان جمهوری خواه سیاست خارجی آمریکا در آن زمان تدوین شده بود و او که قبل از حملات تروریستی 11 سپتامبر با طالبان داد و ستد داشت در تلاش بود تا یک ادارۀ قوی که متمرکز بر رویکرد بالا به پایین باشد را برای تضعیف جنگسالاران افغان روی دست گیرد. در عین حال، آمریکا و متحدانش توانستند ساختارهای امنیت ملی افغانستان را بسازند. چند دهه جنگ داخلی، ارتش افغانستان را کاملا از هم پاشیده بود و ائتلاف به رهبری آمریکا مجبور بود ارتشی را از نو تشکیل دهد. در سال های اول شکل گیری آن، ارتش ملی جدید افغانستان توانایی کافی برای سرکوب جنگسالاران را بطور مستقیم نداشت؛ اما یک رئیس جمهور قدرتمند می توانست والی و وزیر مقرر کند، به جنگسالاران مشاغل با پرستیژ بالا را ببخشد و در عین حال توانایی عزل آن ها از قدرت را داشت.
در کوتاه مدت، این رویکرد مؤثر بود؛ اما جمعیت بزرگی از مردم را متزلزل کرد: افغان ها همواره تند خوی و شاکی از قدرت مرکزی بوده اند. آنها فرماندارانی می خواستند که شبیه خود شان به نظر برسند، صحبت کنند و مانند آنها عبادت کنند. در واقع، بزرگترین ناکامی استراتژی خلیل زاد، ناهماهنگی بین رویکرد پایین به بالای حکومت محلی و رویکرد پایین به بالای حکومت مرکزی کابل بود. قوم گرایی و فساد اداره حامد کرزی، در ایجاد تفرقه بین افغان های عادی خیلی تأثیرگذار بود.
مطمئنا آمریکا و ناتو نیز اشتباهاتی را مرتکب شدند. به عنوان مثال، کشورهای عضو ناتو مانند آلمان، فقط به صورت سمبولیک در افغانستان حضور داشتند؛ اما محدوديتهاي ملي آنها بر نيروهاي مستقر در این کشور بیشتر  مخرب واقع شد تا اینکه مؤثر باشند. در این میان، ترکیه هم به دنبال پاداشی سمبولیک برای نقش اش در این کشور بود؛ اما ترکیه به عوض دیموکراسی و حکومت پاک بر طبل همبستگی اسلامی میکوبید. تمام دیپلمات های آمریکایی، از وزیر امور خارجه وقت این کشور کولین پاول که بلافاصله پس از آغاز عملیات نظامی آمریکا در افغانستان خواستار گفتگو با طالبان میانه رو شد گرفته تا هیلاری کلنتون، وزیر امور خارجه این کشور همه به عوض اینکه برای پایان دادن به جنگ تلاش کنند، بر دیپلماسی تعامل با طالبان تأکید داشتند و به طور مؤثری طالبان را متقاعد کردند که آنها (طالبان) برنده این جنگ هستند و آمریکا فقط در تلاش ایجاد صلح و ثبات در این کشور است.
با این حال، بزرگترین اشتباه، جدول زمانی باراک اوباما، رئیس جمهور پیشین آمریکا، بود. در واقع، او با اعلام برنامۀ خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در سال 2009 که قرار بود تا دو سال آینده آغاز شود، طالبان را متقاعد کرد که آنها نسبت به آمریکا در افغانستان حضور طولانی تری خواهند داشت. با اینکه  تعداد کمی از نیروهای آمریکایی در نهایت در این کشور باقی ماندند، اما هیچ تعهدی از سوی آمریکا مبنی بر پیروزی تا پایان دوره ریاست جمهوری اوباما و حتا در طول سالهای اداره دونالد ترامپ، رئیس جمهور فعلی آمریکا وجود نداشته است.
راه حل واقعی بحران در افغانستان چیست؟
آیا با تعویض و آمدن یک جنرال یا فرمانده جدید می توان بحران افغانستان را حل کرد؟ متأسفانه، نخیر. حداقل بدون یک  تغییر بزرگ در استراتژی و تعهد به پیروزی چنین چیزی امکان ندارد. در واشنگتن دی سی، یک باور غلط وجود دارد و آن این است که هر دولت می تواند با یک تابولا رسا (لوح نانوشته) آغاز کند. تحلیلگران نظامی بازی های جنگی را طرح می کنند و برنامه های جدیدی را روی دست می گیرند و دیپلمات ها سعی می کنند با شرکای جدید ارتباط برقرار کنند تا این فرمول سحر آمیز را پیدا کنند. تقریبا هر پالیسی سازی که علاقه مند به افغانستان و پیروزی طالبان است، در جستجوی پول بیشتری در این کشور است.
اما، آنچه در این تحلیل به آن اشاره نشده، مفهوم گذر زمان و واقعیت های جمعیت شناختی است. 50 درصد از نفوس کنونی افغانستان پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر و سقوط رژیم طالبان متولد شده اند در حالی که افغانهای قبل از 11 سپتامبر، طالبان را مفسد می پنداشتند؛ اما امروز این دولت، نیروهای امنیتی و ارتش افغانستان است که فاسد پنداشته می شوند. در بعضی موارد، زمانی که دولت افغانستان، شرکای ناتو یا سازمان های بین المللی جاده های جدید را می سازند، موارد غصب زمین بیش از صد در صد افزایش می یابد و این بدین معنی است که یک زمین چندین بار، معمولا توسط افراد فساد پیشه یا افرادی که با مقامات دولتی و نظامی در ارتباط اند، غصب می شود که این خود باعث می شود که زمین داران و روستاییان برای حل مشکل خود به طالبان مراجعه کنند؛ البته این بدین معنی نیست که طالبان در حکومتداری موفقتر از سالهای  1996 تا 2001 میلادی، زمانی که حکومت را در دست داشتند، عمل می کنند؛ بلکه این صرفا برای احیای اعتبار و آبروی از دست رفته شان است.
بنابراین، این امر برای ایالات متحده و کسانی که مخالف استبداد طالبان اند و نسبت به طالبان و ارتباط آنها با پاکستان و حملات تروریستی بدگمان اند، چیست؟ با در نظر داشت اینکه زمانی مقامات آمریکایی در مورد فساد کارآمد و فساد ناکارآمد صحبت کردند، بسیار مهم است که بدانیم دیپلمات ها و سازمان های کمک کننده، فرمول  اشتباهی را بکار می بردند. جالب است بدانید که مقامات خارجی نسبت به خود افغانها بیشتر در برابر فساد از خود صبر و شکیبایی نشان داده اند. نه تنها دولت افغانستان باید خود را از چنگ فساد بیرون بکشد، بلکه باید یک جلسه دادگاه با حضور همه قضات برگزار شود که بتواند نشان دهد که طالبان چقدر فاسد بودند و هستند و اینکه چقدر آنها مدیون پنجابی های پاکستانی اند. زمانی که افغانها به این موضوع پی ببرند که طالبان فاسدتر و سوء استفاده گرتر اند نسبت به آنهایی که در کابل از پول و قدرت شان سوء استفاده می کنند، به آنها پشت خواهند کرد. قدرت نرم هرگز کافی نیست. حتی اگر طالبان مانند جنگسالاران اسلامگرای گلبدین حکمتیار، رهبر جامعه ستیز حزب اسلامی افغانستان متفرق بودند، باز هم پاکستان به هر قیمتی هم که شده متعهد به حفاظت از پیروزی طالبان خواهد بود. هیچ جایگزینی برای پیروزی نظامی در برابر طالبان وجود ندارد.
آمریکا در سالهای اول پس از وقوع حملات 11 سپتامبر فرصت بی نظیری برای پیروزی در افغانستان داشت اما این فرصت را با کاربرد یک استراتژی ضعیف و دیپلماسی ساده لوحانه از دست داد. از آن زمان تا کنون، دولت آمریکا توجه اندکی به پیروزی در افغانستان داشته است و ایجاد تغییرات سطحی را در اولویت قرار داده و هیچ تلاش واقعی را در راستای حل مشکلات سیستماتیک و بنیادی افغانستان انجام نداده است. با اینکه جنرال «آستین اسکات میلر» به عنوان فرمانده جدید نیروهای ناتو جانشین جنرال «جان نیکولسن» شده؛ اما نشانه ای از تمایل واشنگتن و یا متحدانش وجود ندارد که برای 50 درصد از افغان های که پس از جنگ داخلی مجاهدین و سرکوب طالبان متولد شده اند، نشان دهند که افغانستان جدید بدیل بهتری برای آنان پیشنهاد خواهد کرد.

نویسنده: مایکل روبین - منبع: واشنگتن اگزمینر - ترجمه: سید امید هاشمی

دیدگاه شما