صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

عمل‌گرایی؛ ویژگی‌ای که در ما نیست

-

عمل‌گرایی؛  ویژگی‌ای که در ما نیست

وقتی دور و برم جویهای خون جاری میشوند، وقتی همخون و همتبارانم یا در خونشان غوطه میخورند یا زیر آوار له میشوند؛ وقتی از مکتب گرفته تا ورزشگاه، از مسجد گرفته تا دانشگاه و از چهارراهی گرفته تا انتهای خیابان از خون همرگ و همریشهام رنگین میشوند؛ وقتی میبینم گلهای سرسبد هزارهام به جرم هزاره بودن و صلحخواه بودن و دانشطلب بودن و انسان بودنشان پرپر میشوند؛ وقتی مادران و پدرانم را میبینم که هر روز در این شهر در سوگ جگرگوشههایشان مینشینند و گریستن و سیاهپوشیدن را پناهشان بر میگزینند؛ وقتی عزیزان دیگرم را میبینم که در اندوه از دستدادگانشان میسوزند و می تپند، من نیز حال بهتری از مادران در غم نشسته و پدران کمرشکسته و خواهران و برادران ماتمزدهام ندارم. من نیز با هر شهیدی میمیرم و با هر دلسوخته و تپندهای میسوزم و میتپم. وجودم سراسر درد است و سراپا دریغ و آه؛ درد و دریغ و آهی که زندهزنده نیرویم را تحلیل میبرند و نابودم میکنند. قلبم، باورم، امیدم، آرزو و سرانجام هستیام میسوزند و ذرهذره شده، به زمین و هوا پراکنده میشوند. من هم همگام با مادران و خواهرانم گریستهام و یکجا با پدران و برادرانم دلشکستهام؛ اما کمتر این گریستن و دلشکستگیام را عریان کردهام و کمتر مانند عزیزان دیگرم بیچارگی و بیپناهی مردم ستمدیده و غمزدهام را فریاد کشیدهام. کمتر مردمانم را در صفحهی مجازی مسلح کردهام و کمتر راهکارهای بیاساس و ناسنجیده دادهام؛ زیرا حداقل این را میدانم که اظهار دلشکستگی و بیان گریستن و فریاد استغاثهام دشمنانمان را نه تنها که خوشتر و کمربستهتر میکنند، بلکه نیرو نیز میبخشند که حملات از این دست آنها بیشتر شوند. میدانم که مسلح کردن هزارهها در صفحهی فیسبوک و ارائهی راهحلها و راهکارها برای آنها هیچ سودی در پی ندارد و هیچ توفیری هم نه به حال آنهایی که از میان ما رفتهاند میکند و نه به حال آنهایی که اکنون نفس میکشند و معلوم نیست که چه سرنوشتی در انتظار آنها است؛ بنابراین، هیچ یکمان را محکوم نکردهام و سنگ توهین و تهمت به سینهی هیچ یکی از بزرگان و نابزرگانمان نزدهام؛ زیرا میدانم که هر یکی از آنها اگر بیشتر از هر یکی از «ما»ی که داد و فریاد میزنیم، اندوه مردمشان را حس نکنند و در سوگ آنها سوگمند نباشند، حداقل به اندازهی تکتکی از ما درد قومی دارند و اکنون نیز غمبارند. میدانم که آنها نیز از این بابت میسوزند و درد میکشند. تقابل ما با رهبرانمان و ایجاد فاصله و بیاتفاقی میان هزارهها یکی از آرزوهایی دشمنان قسمخورده و سیاهدلمان هست که با انگ بدنامی و معامله و نمیدانم چه و چه... به بزرگان خویش بازهم آنها (عاملان این حادثهها) را یک گام به هدفشان نزدیکتر کردهایم یا هم آنها را به بخشی از اهدافشان رساندهایم. از اینکه ما دست به گریبان همدیگر باشیم، بر ما خواهند خندید و سراسمگیمان را تماشا خواهند کرد.
خودم نیز مانند خیلیهایی که خودشان را دلسوزتر و دردمندتر جلوه میدهند، بارها و بارها از خودم پرسیدهام که چرا رهبرانمان کاری نمیکنند و گامی برنمیدارند که مردمشان کمتر کشته شوند و مادران و خواهران و پدران و برادرانشان کمتر بر گلیم غم بنشینند و ضجه و ناله سر دهند. خود من هم پر از یک عالم سؤال بیجوابم و پر از یک دنیا ابهام ناگشوده استم. خود نتوانستهام برایشان پاسخی مقنعی دریابم. حدس و گمانهایی زدهام که بازهم قانع نشدهام. گاهی با خود گفتهام اینکه آنها سکوت میکنند ـ که شاید نکنند ـ اینکه تلاشهایشان را ما نمیبینیم؛ اینکه حس میکنیم آنها فقط ناظر کشته شدن هزارههایند، شاید بیانصافی باشد و پیشداوری و ناخبری از وضعیت آنها. ممکن آنها برای اینکه کاری نمیکنند یا ما نمیتوانیم کارشان را ببینیم یا هم کار محسوسی نمیکنند، یک عالم دلیل داشته باشند و یک دنیا جواب. ممکن آنها هم در فشار آوردن روی حکومت مبنی بر تأمین امنیت و مهار این حوادث و تأمین امنیت مردم ناتوان باشند. کی میداند شاید آنها درگیریهایی داشته باشند که ما حتا از آنها کمترین چیزی هم نمیدانیم. اینکه تحلیلگران دنیای مجازی فیسبوک راحت و آسان دولت را در همکاری با تروریستان متهم میکنند، اینکه کسانی ادعا میکنند که سیاستورزانی بلندرتبه و صاحب صلاحیتی در دولت افغانستان هستند که از درون نظام با آنها همکاری میکنند تا آنها بر اهدافشان دست یابند و بتوانند خود را در مهمترین و پرازدحامترین جاهای هزارهنشین بترقانند و هزارهها نابود کنند، اینکه آنها (کسانی در درون نظام) پشت پرده با دشمنان مردم هزاره دست دوستی دادهاند در تطبیق پلانهای شوم و ویرانگر آنها کمک میکنند و از این خاطر هم در جلوگیری از وقوع چنین فجایعی گامی برنداشتهاند و تلاشی نکردهاند، همه و همه حدسوگمانهایی بیش نیستند. البته همانگونه که تأیید اینگونه تحلیلها دشوار است، رد این حرفوحدیثها نیز به دشواری تأیید آنها است. نمیتوان به قطعیت گفت که دولت نهتنها با آنها همکاری نمیکنند، بلکه در جلوگیری از آنها هم شب و روز آرام نمینشینند. در این شهر درندشت و بیدروپیکر صدها انتحاری اگر هم وارد شوند، بازهم پیدا کردنشان کار چندان آسانی نیست؛ زیرا کم نیستند مردمان عوامی که به راحتی به آنها پناه میدهند و خوابگاه و محل اختفا مهیا میکنند. در چنین جامعهای دست یافتن به چنین تروریستانی که قصد انفجار و انتحار دارند بازهم کار چندان آسانی نیست؛ در این صورت ضعف و ناتوانی دولت را در مهار کردن چنین حوادثی نباید همکاری و همدستی انگاشت و نباید فاصلهی مردم هزاره را از دولت بیشتر از آنچه که هست، دورتر و بیشتر کرد. همانگونه که گفتم، اینها همه حدس و گمانهای مناند که خود نیز به صحتوسقم آنها شک دارم و در تشخیص راست از دروغ، درست از نادرست ناتوانم.
با تمام این تردیدها؛ اما اینکه در صفحهی مجازی راهکار نمیدهم و گریه و ضجه نمیکنم؛ مردم را به حرف مسلح نمیکنم؛ اینکه در شریک کردن عکس در خون غلطیدههای هزارهتبارم سهم نمیگیرم و سکوت میکنم، نه به معنای بیاحساسی است و نه به معنای ملاحظه و طرفداری از دولت، بلکه چنین کارها را نادرست و بیهوده میدانم. حس میکنم وقتی پشت هیچیکی از اینها عملی در کار نیست، پس همهی اینها وقت تلف کردنهای بیهودهایاند که هیچیک برای مردم نه امنیت میشود و نه تسلی درد و اندوه. فکر میکنم وقتی راهکارها و راهحلها فقط در فضای مجازی دستبهست میشوند، سپس در همین فضا نیز باقی میمانند و هیچگاهی صورت عملی پیدا نمیکنند و حتا در راستای عملی شدن آنها تلاش هم نمیشود، به بیارزشی و بیهودگی آنها بیشتر پی میبرم. عملاً خودم میبینم که هیچ دو نفری گردی هم ننشسته، فایده و ضرر راهکارهایی را که ارائه میکنند، نمیسنجند و فرداهای آنها را سبک و سنگین نمیکنند؛ میبینم که هیچ دو نفری حاضر نیستند که به خاطر نجات مردم، فیسبوکهایشان را ببندند و در منسجم کردن مردم و در گرفتن تصمیم مشترک و عاقلانه تلاش کنند؛ پس همهی اینها لاف زدنهای بهدردنخورند که نه تنها دردی را مرهم نمیگذارند، بلکه دشمنانمان را نیز از سستعنصری بیارادگیمان آگاهتر کرده، نقطهضعفهایمان را آفتابیتر میکنیم. بدتر و نفرتآورتر از این، اینکه همهی این قیلوقالها پس از شکستن کوزه بلند میشوند و فقط برای چند روز بر سر زبانهایند و یک هفته بعد از هر حادثهای همه چیز سر جای اول برمیگردند و در ذهن هیچ یکی از این آدمها هیچ خطری نیست و هیچ پیشگیری وجود ندارد؛ بنابراین، ترجیح میدهم سکوت کنم و حرفی نزنم. اگر هم قرار است حرفی زده شود و تصمیمی گرفته شود، نه در فیسبوک که در دنیای حقیقی با ارادهی قاطع و کمربسته زده شود. اگر هم قرار است راهکار و راهحلی داده شود، نه در فضای مجازی که در جمعی از آدمهای بااراده و مصمم، آگاه و هوشیار و دلسوز و سنجشگر داده شود تا تمام ابعاد آن بررسی و سود و زیان، امکان عملی کردن و تطبیق آن سبک و سنگین شوند. این هم پایان کار نیست، بلکه همین آدمها اولاً خود در عملی کردن آنها کمر همت بسته کنند و در گام دوم مردم را نیز بسیج کرده، در هماهنگ کردن دیگران نیز شب و روز تلاش کنند. به این شکل، خواهیم توانست که ره به جایی ببریم و از قلعوقمع شدن مردم ستمدیده و بیدستوپایمان جلوگیری خواهیم کرد یا هم این قربانیها را به حداقل خواهیم رساند. در آرزوی لحظهای که جارزنان و سبکسران شعار ده فضای مجازی خود را از دنیای مجازی بیرون کنند و دوباره به دنیای حقیقی برگردند که همهی حادثههای ناگوار، همهی هزارهستیزیها و هزارهکشیها در این دنیا اتفاق میافتند. جوی خون و تکههای دورافتادهی بدنهای تکهتکه شدهی همتبارانمان را در این دنیا میتوان مشاهده کرد و دردها را میتوان در این دنیا بیشتر و خوبتر حس کرد.

دیدگاه شما