صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

فرقه‌گرایی مذهبی در خاور میانه رو به زوال است؟

-

 فرقه‌گرایی مذهبی در خاور میانه رو به زوال است؟

احساس و تمایل فرقهای / سیکتاریستی که بیشتر به خاور میانه ربط داده میشود، پدیدۀ متأخر است. سلسله تحولات سیاسی و مذهبی که در سال 1979 میلادی کلید خورد، تنفر فرقهای را خلق و سوخت آن را فراهم کرد و رنگ و بوی مذهبی نیز به آن بخشید. پیامدهای آن فاجعهبار بود. این فرقهگرایی شکافهای اجتماعی عمیقی را بوجود آورد و طی یک دورۀ زمانی ممتد هزاران نفر قربانی گرفت.
اما حدود 40 پس از رشد ناگهانی فرقهگرایی، اکنون احتمالاً شاهد فروکش کردن این جریان خواهیم بود. در حال حاضر فرقهگرایی مذهبی به احتمال قوی در پایینترین حد خود قرار دارد و فروکش کردن عوامل اصلیِ که موجب رشد و تشدید فرقهگرایی شد، حاکی از آن است که روند تضعیف فرقهگرایی احتمالاً ادامه خواهد یافت.
در سال 1979، دورنمایی دینی و ژیئوپلوتیکی در منطقۀ خاورمیانه دچار تحول عمیق شد. در ماه فبروری آن سال، سلسله پادشاهی پهلوی از سوی یک روحانی شیعه به نام آیتالله خمینی ساقط شد. کمی بعد در ماه جولای همان سال، صدام حسین رسماً رئیس جمهور عراق شد و بعد از پاکسازی حزب بعث قدرت خود را تحکیم کرد. در ماه نوامبر، تندروان مذهبی مسجد اعظم مکه را که مقدسترین مکان مسلمانان است، در کنترول خود گرفت و رهبر خود به نام جهیمان العطیبي را مهدی- منجی مسلمین- و تنها رهبر مشروع اعلام کرد. در ماه دسامبر، شوروی به افغانستان حمله کرد که حمایت عربستان سعودی، پاکستان و مصر از مجاهدین افغانستان را در پی داشت تا آنها اشغال گران را از این کشور اسلامی بیرون کنند.
در کل از هیچ کدام از این حوادث در اوایل تعبیر فرقهگرایی نشد. به‌‍‍‍‍‌گونه مثال، اخوان المسلمین مصر به آیتالله خمینی، روحانی شیعه، تبریک گفت و از تأسیس یک جمهوری اسلامی توسط اوالهام گرفت. جهاد افغانستان نیز بر مبارزه با دشمنی متمرکز بود که از نظر مسلمانان سراسر منطقه، دشمنی بود ناخداباور که برای ریشه کن کردن اسلام بر آن کشور حمله کرده بود. اما این وضعیت عمدتاً از سوی یک تئوریسین و دو رژیم عربی قدرتمند دستخوش تغییر شد.
تئوریسین مذکور معلم سوری بود به نام محمد سرور که در اوایل دهۀ 1980 به عربستان سعودی مهاجرت کرد. او که از اعضای ارشد اخوان المسلمین بود، از سازمان مذکور ناامید و سرخورده شد و تحت تأثیر جریان بنیادگرای سلفی که در عربستان سعودی رسمیت داشت قرار گرفت. سرور شاید بانفوذترین تئوریسین دینی بعد از سید قطب بود، کسی که اکثراً از او به عنوان پدر جهادگرایی نوین یاد میشود. میراث سرور، یعنی تلفیق آموزههای اسلام سیاسی با آموزههای سلفی، بخشی از یک جنبش بزرگتری بود که منجر به تولد پدیدهای شد به نام جهادگرایی سلفی. دو سال بعد از انقلاب ایران، او با نام مستعار کتابی با عنوان نوبت مجوسیها رسیده است نوشت که اشارهای است به پارسیان قدیم پیروِ مذهب زرتشت. ادعای اصلی کتاب مذکور این بود که شیعیان بهطور عموم و شیعیان ایران بهطور خاص، در توطئهای برای زنده کردن امپراطوری قدیمی که توسط فاتحان مسلمان در قرن هفدهم نابود شد، دست دارند.
تیز سرور، حملهای بود با ماهیت اتنیکی-مذهبی علیه شیعیان و همسو با سیاستهای عربستان سعودی و عراق تحت رهبری صدام حسین. این دو کشور مقتدر عربی از موج انقلابی که میتوانست بخشی از مردمان این کشورها را تحریک و تهیج کند، هراس داشتند. بخش قابل توجهی از جمعیت عربستان سعودی شیعه است که در منطقه نفت خیز شرق این کشور بصورت متراکم ساکن است و عراق کشوری است با اکثریت شیعی. افزون بر این، عربستان سعودی با جنبش مذهبی در حال رشد سنیهای داخل آن کشور به نام «الصحوه»، به معنای بیداری یا رنسانس اسلامی، مواجه بود. سرور و پیروانش بخش قابل توجهی از جنبش الصحوه بودند. کتاب او به منبع کلیدی برای تبلیغ این مفکوره تبدیل شد که انقلاب ایران برای سنیها خطر عقیدتی-مذهبی است، چیزی شبیه اسب تروآ (اسبی چوبی که یونانیها در جنگ تروآ/تروی برای ورود به شهر تروی از آن استفاده کردند) برای زنده کردن امپراطوری فارس. این مفکوره بهصورت نیمهرسمی از سوی دیگر کشورها از جمله عربستان سعودی و عراق مورد حمایت قرار گرفت. محمد سرور دو سال قبل از مرگش در مصاحبهای اعتراف کرد که کشورهای مذکور از کتاب او استفاده کردند، هر چند که عربستان سعودی خود با ایدههای طرح شده از سوی او در آن کتاب مشکل داشت؛ زیرا، او خواستار ترد مفهوم دینی پیروی کورکورانه از حاکمان شده بود. سرور در مقدمۀ کتاب خود به عدم پذیرش فرقهگرایی از سوی عموم در آن زمان اشاره کرده بود. او تصریح کرده بود که چگونه عبادت کنندگان جوان با توضیح او از خطر شیعه مخالفت خواهند کرد. همچنین او شِکوه و گلایه کرده بود که چندین ناشر در کشورهای چون لبنان و مصر نوشتۀ او را بعد از یک نگاه اولیه و کلی دور انداختند. به هر حال در نهایت، کتاب خوانندگان زیادی پیدا کرد. کتابهای از این دست معمولاً به شکل غیرمجاز توزیع میشوند اما سرور نوشته بود که علیرغم این او توانسته بود بیش از 100 هزار نسخه از کتابش را به فروش برساند. فروش کتاب به این تعداد با هر معیار عربی که در نظر بگیریم، بسیار زیاد است. کتاب مذکور به یکی از کتابهای مهم و واجب المطالعه برای جهادگرایان تبدیل شد. برای مثال، بر بنیاد گزارشها، ابو مصعب الزرقاوی، بنیانگذار دولت اسلامی یکی از خوانندگان مشتاق و پر و پا قرص این کتاب بوده است.
با گذشت زمان، این مفکورههای فرقهای جذابیت پیدا کردند. در افغانستان، به شیعیان به چشم خاری در داخل مجاهدین دیده میشد. جنگ ایران و عراق کل منطقه را دو قطبی ساخت و تنش بین شیعه و سنی را تشدید کرد، هر چند که این جنگ، جنگ اتنکی بین اعراب و فارسها نیز به حساب میآمد. کتاب محمد سرور چارچوبی فراهم کرد که ابعاد فرقهای و اتنیکی آن جنگ را یک جا ساخت. شخصیتهای چون محمد سرور با اشاره به میراث سلسله صفویها در قرن شانزدهم که در تبدیل شدن ایران به یک کشور شیعی نقش داشت، خط مستقیمی بین شیعه و توطئهها برای تجزیه و شاخه شاخه کردن اسلام از درون از زمان ظهور این دین تا به حال کشیدند. آنها ادعا کردند که قاتل عمر بن خطاب، خلیفۀ دوم مسلمانان، یک فارسی تحقیر شده بود که با وانمود کردن به پذیرش اسلام برای کشتن خلیفه به مدینه آمده بود.
سرور تنها کسی نبود که به این روایت فرقهای شکل داد، اما در جنبش سلفی جهادگرایی که یکی از مهمترین جنبشهای سیاسی و مذهبی در تاریخ متأخر منطقه است، ایدئولوژی پرداز مطرحی بود. جنبشی که او بنیانگذارش بود و در منطقه به سروریزم یا سُرورگرایی مسما است، در خط افراطگرایی خشونتآمیزی گروههایی چون القاعده در حرکت نیست، اما نفوذ و تأثیرگذاری فکری این جنبش بسیار گسترده و وسیع بوده است. ریاض و بغداد در ترویج افکار سیکتاریستی محمد سرور نقش حیاتی داشتند. عوامل دیگری نیز موجب تقویت این افکار شدند: سیاست خارجی عربستان سعودی از سال 1979 به این سو بر محور صدور سلفیزم حاکم بر آن کشور به سراسر جهان متمرکز بوده است؛ ظهور مبلغین دینی و شبکههای ماهوارهای سلفی و اسلامگرا در دهۀ 1990 و 2000 در سراسر منطقه به احساسات فرقهای-مذهبی افزودند. این شبکهها مناظرههای شورانگیز و تحریک کننده بین شیعیان و سنیها به راه انداختند و روحانیون مذهبی زیادی از طریق چنین برنامهها در بین مردم عام محبوبیت کسب کردند.
بنابراین، فرقهگرایی در عصر معاصر ریشۀ نژادی و ژیئوپولتیک دارد. ممکن است که فرقهگرایی در گذشته نیز وجود داشته بوده، اما شخصیتهای چون محمد سرور بودند که نخست آن را چون یک ایدئولوژی تبین و ترسیم کردند و بعد از 1979 رژیمهای منطقهای آن را به سلاحی برای خود تبدیل کردند. منطقۀ خاور میانه دچار سلسله بحرانهایی بیوقفه شد: جنگ ایران-عراق در حدود یک دهه ادامه یافت؛ سقوط رژیم صدام در سال 2003 جنگها و درگیریها بین شیعیان وسنیهای آن کشور را در پی داشت که آغاز کنندۀ آن گروههای مسلح خشونتگرا از هر دو طرف بودند؛ بمبگذاری در مسجد عسکری شیعیان در سال 2006 توسط القاعده عراق را به جنگ داخلی سوق داد و شکاف بین شیعه و سنی را در منطقه تشدید کرد؛ بهار عربی موج دیگری ایجاد کرد، بویژه در کشورهای چون سوریه، بحرین و یمن. در حالی که قبل از سال 2011، ایران در وانمود کردن رویکرد خود به عنوان یک رویکرد فرافرقهایی و فرامذهبی در منطقه موفق بود، اما بعد از آن به شدت بر نیروهای فرقهای در مبارزهاش علیه حضور داعش در سوریه و تهدید داعش در عراق تکیه کرد. عامل دیگر، ظهور داعش با رویکرد دو قطبی سازی شدید فرقهای جامعه در سال 2013 بود. احساسات و تمایلات فرقهای در طول این بازههای زمانی تشدید شد و در اوج خود باقی ماند.
اما اکنون وضعیت چنان نیست. منطقه در پیمانۀ وسیعتر شاهد تغییراتی است که در حال معکوس کردن روند مذکور بوده و عواملی را که زمانی موجب افزایش خشونتهای اتنیکی و فرقهای شده بود، از بین میبرد. چهار تحول بیانگر این است که تغییر در راه است.
عراق از سال 2003 به این سو برای اولین بارانتخابات فرافرقهای یا غیرفرقهای خود را در ماه می سال جاری برگزار کرد. بر خلاف انتخابات گذشته، گفتمانهای مذهبی-فرقهای در بین مردم در این انتخابات بگونۀ قابل توجه غایب بود. اکثر بلوکهای سیاسی شعارهای فرامذهبی و فرافرقهای سر میدادند.  بیشتر رقابت، رقابت بین شیعی برای تشکیل حکومت و تسلط بر صحنه سیاسی بود. همچنین سیاسیون و صاحبنظران قبل از انتخابات اکثراً بر ضرورت عبور از فرقهگرایی و انتقام جویی جهت تحکیم ثبات در کشور تأکید میکردند. این تغییر را میتوان بهعنوان نشانهای از یک واقعیت جدید نیز تفسیر کرد: در پی عملیات تحت رهبری امریکا بر ضد داعش، سنیهای عراق ضربه دیدهاند و شهرهایشان نابود شدهاند. این واقعیت میتواند به این معنا باشد که اکثریت شیعی در عراق که اکنون بیشتر از هر زمانی دیگر بر آن کشور تسلط دارند، بیش از حد اعتماد به نفس دارند و خود را مصئون احساس میکنند، زیرا مخالفین سنی دیگر قادر نیستد که بهعنوان تخریب کنندگان سیاسی عمل کنند.
اما علیرغم این وضعیت، تمایل شیعیان به انتقام گرفتن از سنیها که در روزهای نخست ظهور داعش به گستردگی اظهار میشد، بعد از پیروزی علیه داعش از سوی رهبران سیاسی و مذهبی عراق تحدید و تضعیف شد. چرخۀ انتقام جویی به هم خورد- حد اقل برای فعلاً. به این دو سخن از سیاسیون در بغداد توجه کنید: در سال 2013، نخست وزیر سابق عراق نوری المالکی کمپاین خود را در قالب الفاظ فرقهای و مذهبی کمپاینی علیه افراطگرایان در مناطق سنی توصیف کرد؛ او گفت که این نبرد، نبردی است بین پیروان حسین، نواسۀ پیامبر خدا، و پیروان یزید، دومین حاکم سلسلۀ اومویها. این گفتهها مخالفتی زیادی در پی نداشت، و بسیاری آن را متوجه داعش دانستند. بر خلاف این، وقتی یکی از اعضای پارلمان عراق در ماه گذشته علیه شخصیتهای تاریخی صحبت کرد، سریعاً از سوی همکارانش در فضای مجازی مورد عتاب شدید قرار گرفت.
نزدیکی رهبران شیعه مانند مقتدا صدر با همسایههای سنی عراق روند زوال فرقهگرایی را تقویت میکند. این روحانی شیعه- که زمانی بخاطر افکار افراطیاش، نقش برجستهاش در جنگهای داخلی عراق در سالهای پس از 2003و حملاتش علیه سربازان امریکایی مشهور شده بود- سال گذشته از ریاض دیدن کرد. عادل الجبیر، وزیر امور خارجۀ عربستان، نیز شش ماه پیشتر از آن از بغداد دیدن کرده بود. اکنون صدر در داخل عراق به داشتن دیدگاههای سیاسی و مذهبی نسبتاً میانه رو که بر سهیم ساختن  و رفتار بهتر با سنیهای عراق تأکید میکند، مشهور شده است. این احساسات در ماه مارچ سال جاری در قالب مسابقۀ دوستانه بین عراق و عربستان در شهر جنوبی بصره در عمل تبارز یافت.
این تحولات در حالی رخ میداد که داعش در عراق و سوریه سرزمینهای تصرف کردهاش را از دست میداد. این گروه سعی کرد که با دخیل ساختن قبیلههای سنی در کشتارهای جمعی شیعیان اختلاف فرقهای-مذهبی را تعمیق کند و به این طریق شیعیان را وادار به داخل شدن در چرخۀ انتقام جویی کند. کنترول داعش بر حدود یک سوم اراضی عراق، مناطق شیعه نشین آن کشور را در سختی بیشتر قرار داد. بعد از زوال خلافت خود خواندۀ گروه داعش، توجه مردم عراق بر حکومتداری ضعیف متمرکز شد.
عامل چهارم در زوال فرقهگرایی از اهمیت بیشتر برخوردار است. تغییرات اخیر در موضع عربستان سعودی ممکن است در بستن یک منبع عمدۀ نوع جدیدی از فرقهگرایی کمک کند. از زمان ظهور ولیعهد جدید، محمد بن سلمان، عربستان سعودی جهت متفاوتی را برای خود انتخاب کرده است. بن سلمان بهگونۀ مشخص به سال 1979 بهعنوان سالی که این کشور را تغییر داد اشاره کرده و گفته که او میخواهد از سیاستهای که بعد از آن سال روی دست گرفته شدند، دوری کند. لفاظیهای او اکنون بسیاری به آن پی پردهاند، در حد لفظ و حرف باقی خواهد ماند. اما برخی از جنبههای سیاستهای او تأثیرات واقعی و مثبت بر جا خواهد گذاشت. در کنار نزدیکی و برقراری روابط نیک با روحانیون شیعه، مقامات سعودی وعده دادند که حمایتشان را از مساجد در خارج از این کشور قطع خواهند کرد و هم چنین  محدودیتها یا فشارهایی را بر روحانیون داخل آن کشور وضع کردهاند. افزون بر این، بهگونۀ قابل توجهی دیگر از فتواهای معمول اختلاف برانگیز فرقهای و سخنرانیهای تحریک کنندۀ روحانیون سعودی خبری نیست.
وضعیت سیاسی منطقه هنوز هم ناآرام و بیثبات است، و فرقهگرایی مخرب تا حدی ادامه خواهد یافت. جنگ در یمن علیه حوثیها میتواند باعث افزایش تنش سنیها با شاخهای از مذهب شیعه که به لحاظ تاریخی با اسلام سنی نزدیک است شود. اما فرقهگرایی اکنون در پایینترین سطح خود در طول 40 سال گذشته از سال 1979، سالی که خاور میانه دچار تحولات شگرف شد، قرار دارد و احتمالاً در آینده نیز در سطح پایین باقی خواهد ماند. تحولات در عربستان سعودی موجب ترویج میانهروی و اعتدال نشده است، بلکه آنها فقط از تنفر پراکنی مذهبی و فرقهای در منطقه دست برداشته اند. بنابراین اکنون، نهادها و افراد میانهرو و اعتدالگرا از بهترین فرصت برای شکل دادن به آیندۀ خاور میانه برخورداراند.

دیدگاه شما