صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

ضرورت عبور از ذهنیت‌های قـومی در کنش‌های سیاسی

-

 ضرورت عبور از ذهنیت‌های قـومی در کنش‌های سیاسی

در تاریخ سیاسی افغانستان، عنصر قومیت از متغیرهای اصلی ساختار قدرت سیاسی در این کشور بوده است. قانون اساسی این کشور نیز، شماری از اقوام را به رسمیت شناخته و در دولت یک وزارتخانه برای رسیدگی به امور اقوام و قبایل وجود دارد. در زندگی روزمرۀ مردم افغانستان نیز، قومیت نقش برجسته و تعیین کننده دارد. با آن که تعدد اقوام و گروه های اجتماعی بعنوان سرمایه ملی، اگرباهم تعامل داشته باشند، عامل پایداری و ثبات افغانستان خواهد شد. اما هنوز هم راه رسیدن به قدرت سیاسی در افغانستان، از دل اقوام میگذرد و قومیت تعیینکننده بسیاری از رفتارهای سیاسی است. یکی ازعامل عمده تعارض اقوام در صحنه سیاسی افغانستان، سوء استفاده سیاسی از باورها و تعلقات قومی و تباری در  این کشور است.
سوء استفاده سیاسی از آدرسهای قومی، فرصت های کلان تفاهم و تعامل سیاسی را در افغانستان کمرنگ کرده است. در حالیکه انتظار اینست که نخبگان سیاسی و قومی در افغانستان بعنوان استوانههای وحدت و یگانگی برای استحکام ثبات این کشور عمل نمایند. در سالیان اخیر انگیزه های قومی بسیار پررنگ در سپهر سیاست افغانستان  ظاهر شده و بحران های مضاعف را در این سرزمین پدید آورده است.
به طور کلی بحث قومی شدن سیاست و نقش نخبگان سیاسی در قومی شدن سیاست افغانستان به "نظریه رقابت نخبگان قومی" مرتبط میگردد. نظریه رقابت نخبگان قومی، با رویکردی ابزارگرا به پدیده قومیت می نگرد و با تأکید فراوان بر نقش رهبران قومی در انگیزش و پیدایش قومیت، آن را پدیده ای زودگذر معرفی مینماید که نخبگان قومی با تکیه بر آن، به دنبال کسب منافع سیاسی و اقتصادی شخصی شان است. این تئوری بیان میکند که رهبران قومی، به خاطر منافع شخصی، نوعی خودآگاهی قومی را در بین اعضای قوم خود تزریق می نمایند.
مطابق نظریه رقابت نخبگان قومی، نخبگان قومی موجود در ساختار قدرت، برای حفظ موقعیت خود ممکن است تحت تأثیر تعلقات قومی قرار بگیرند و به سمت انحصار قومی پیش برود. از دیگر جانب هرنوع  تصمیم گیری حکومت مرکزی نیز میتواند به راحتی از جانب نخبگان قومی رقیب، باعث برانگیختن احساسات قومی و بسیج آنها علیه حکومت گردد.
رقابت نخبگان قومی در فضای سیاسی افغانستان، سال های طولانی به همین شیوه جریان یافته است. هم اکنون نیز، نقش نخبگان قومی در برانگیزش احساسات قومی در افغانستان خیلی فعال و قدرتمند می باشد. این امرمؤید این واقعیت است که افغانستان دارای بستری مساعد برای پرورش ناسیونالیسم قومی و سوء استفاده نخبگان قومی در رقابت های قومی و سیاسی بر علیه همدیگر میباشد. این وضعیت برخاسته از ساختار اجتماعی و سیاسی است که در این کشور وجود دارد. ذهنیت قومی در افغانستان ریشه در تعاملات تاریخی این کشور دارد. حکومت ها نیز پیوسته این تعلقات را تقویت کرده و از آن سود برده است. این سیاست ناسالم باعث شده که حکومت ها پیوسته یک قوم را توسط قوم دیگر سرکوب کند. در زمان عبدالرحمن خان دقیقا همین سیاست به شدت تقویت شد و تا هنوز نتیجه تلخ آن دامنگیر روابط اقوام در افغانستان شده است. همین ساختار تاریخی باعث شده است که در ساختار دولت های کنونی نیز تبعیض قومی به صورت آشکار خود را نمایان سازد. تاهنوز هم تبعیض قومی در ادارات حکومتی افغانستان باعث ناامیدی های فراوان می گردد. پس از 2001 حکومت های جدید و جامعه جهانی تلاش کرد که براساس توافقات بن حضور متوازن اقوام را در ساختار حکومت رعایت کند ولی تاکنون آن گونه که باید این آرزو جنبه عملی به خود نگرفته است. با این هم وضعیت نسبی اکنون برای حضور اقوام متفاوت در ادارات و فرصت های سیاسی و حکومتی جرقه امید را برای فردای روشن تر و عاری از تبعیضات قومی نوید می بخشد.
مردم و حکومت افغانستان در تلاش است که با استفاده از تجارب برخی کشور های موفق در این زمینه، استفاده کند و گام های عملی تر را بسوی دولت و ملت سازی هموار و فراهم سازد.کشور های مانند هند، نمونه ی کاملی از یک جامعۀ چند هویتی و دارای اقوام متکثر می باشد که به خوبی با حفظ چندگانگی هویتی به یگانگی ملی رسیده است. به نظر می رسد که زمان اقتدارگرایی مطلق و هضم هویت های مختلف در یک هویت خاص سپری شده است و در افغانستان نیز دیگر نمی توان از این الگو پیروی کرد. بنا بر این، نخبگان سیاسی افغانستان میبایست همزمان با حفظ و به رسمیت شناختن تمام  اقوام ساکن در افغانستان، به آشتی ملی و همگرای قومی تلاش نماید.  به نظر می رسد که شهروندان افغانستان و نخبگان سیاسی و فرهنگی این کشور، ناگزیرند که برای یک زیست مسالمت آمیز و مشترک در این سرزمین، به جای قوم گرایی به مدارای قومی همت بگمارند.
پس از منازعات خونین قومی در دهه هفتاد خورشیدی،  نخبگان سیاسی و فرهنگی افغانستان سرانجام به این حقیقت رهنمون شد که جز پذیرش همدیگر دیگر راهی برای زیستن در این سرزمین ندارند. این خواستۀ تاریخی، خودش را در قانون اساسی اخیر، به یک توافق نسبی و پذیرش کلی تسجیل کرد و با یاد آوری از 14 قوم بزرگ بعنوان نمونه و نماد تکثر قومی، به وضاحت تمام  تصریح کردکه "به هر فردی از مردم افغانستان کلمه افغان اطلاق می شود."
جدا از ذکر نام اقوام در قانون اساسی، رسمیت دو مذهب، دو زبان و تأکید بر وحدت ملی و مشارکت سیاسی نشانههایی از رسمیت یافتن قدرت و حکومت براساس مشارکت قومی وگریز از انحصار گرایی است.آنچه که در قانون اساسی افغانستان توافق شده است، شاید مطلوب نباشد ولی در زمان خود و نیز هم اکنون، بهتر از آن چندان عملی نیست. این توافق مشترک که پس از سالهای جنگ و وحشت پدید آمده اند، در حقیقت حاصل خون قربانی های بیشمارند که تاریخ نیز شمار آنان را دقیق به خاطر نگرفته اند.
بنا براین، مسئولیت نخبگان سیاسی و اجتماعی امروز افغانستان اینست که این تجربه مشترک را وسعت بدهند و به مرز مطلوب برسانند. این زمینه فراهم شده نسبی را می بایست توسعه داد و از آن بهرههای مناسب برد. با شکستن این تجربه وتوافق مشترک در قانون اساسی، سپهر سیاست در افغانستان دوباره در هم فروخواهد ریخت. لذا، نخبگان سیاسی و رهبران قومی در افغانستان باید تلاش کنند تا برای آباد ساختن سازههای قدرت و اقتدارشان، دیگر ازانگیزههای تباری مایه نگذارند.
حکومت های افغانستان نیز باید به تجربه  تلخ منازعات قومی تاریخی این کشور توجه جدی داشته باشد که در صورت عدم موفقیت در تحکیم انسجام اجتماعی میان تمام شهروندان افغانستان، در دنیای امروز و فضای نیمه دموکراتیک افغانستان، پایههای قدرت موجود به راحتی متزلزل خواهد شد. واقعیت نشان میدهدکه زمانی آن گذشته است که تنها با شماری از اقوام و قبایل، بتوان پایههای قدرت را مستحکم و استوار نگهداشت. شرایط افغانستان نسبت به گذشته تغییرکرده است و حکومتها اگر نتواند خود را با اقتضائات حاضر مطابقت بدهد، مشکلات متعددی  در جامعه رونما خواهد شد.

دیدگاه شما