صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

دولت‌آبادی، تاریخ نگار کم‌تر شناخته شده

-

دولت‌آبادی، تاریخ نگار کم‌تر شناخته شده

بزرگترین سرمایۀ یک ملت نخبگان، دانشمندان و فرهیختگان آن است. در هر سرزمینی نخبگان، موتور توسعه و رشد جامعهاند. بنابراین، توسعۀ همهجانبه، ارتباط مستقیم با نخبگان دارد. مفاخران یک سرزمین از سرمایههای جامعه و از سرآمدان هر جامعهاند که معرفی آنان به نسل جوان موجب ایجاد انگیزۀ علمی و تلاش و كوشش مضاعف در آنان میشود. بزرگداشت و تکریم از مشاهیر و مفاخر بومی و همچنین الگوسازی برای نسل جوان خاصه از وظایف دولتها و نهادهای علمی است که باید به آن توجه صورت گیرد. بهرهگیری از علم و دانش مفاخر و بزرگان علمی برای تبدیل علم به ثروت، کلید پیشرفت و توسعۀ کشورها به شمار میرود؛ زیرا پیشرفت و توسعۀ علمی هر کشور مدیون اندیشمندان و فرهیختگان آن کشور است و نقش نخبگان در بنای بلند فرهنگ کشورها مشهود است که در افغانستان نیز چنین باید باشد. این افراد راه و رسم رسیدن به توسعه و زندگی در کمال را در یک ملت رقم میزنند. آنان در واقع پیشقراولان پیشرفت و بودن یک جامعه محسوب میشوند. تکریم نخبگان و در نتیجه پاسداشت زحمات و ارجنهادن به این قشر فرهیخته لازم است.
استاد مرحوم دولتآبادی یکی از بزرگان منحصر بهفرد افغانستان است که بزرگان بسیاری در تاریخنگاری و ثبت وقایع این کشور مدیون ایشان است. ایشان کتابهای ارزندهای در جامعۀ ما به جای گذاشته است. ازاینرو، مراسم تکریم مفاخری چون ایشان اگرچند چیزی به ارزش والای او اضافه نمیکند؛ اما میتواند به منزلۀ قدردانی و مباهات افغانستان به بزرگی چون ایشان و الگوسازی از ایشان برای امروز و فردای کشور باشد. بنابراین، بر پایی مراسم نکوداشت از مقام علمی و پژوهشی دولتآبادی فرصت مغتنمی است تا نخبگان و صاحبان استعدادهای برتر کشور، به ویژه جوانان علاقهمند و فرهیخته به بازخوانی افکار و اندیشههای آن مرد بزرگ آشنا شوند و آن را بازیابند.
از دولتآبادی آثار علمی فراوانی باقی ماندهاند که به همت صاحبنظران و دلسوزان به فرهنگ افغانستان به زیور طبع آراسته شده‌‌اند. شناسایی مفاخری چون دولتآبادی و الگوسازی علمی او برای نسل جوان باتوجه به اینکه اکنون در بین نسل جوان جامعه، شناخت کاملی از نخبگان و بزرگان کشور وجود ندارد، برگزاری همایشی دربارۀ ایشان نقش مهمی در ایجاد ارتباط و الگوسازی برای این نسل دارد؛ اما این بزرگداشت نباید تنها به تجلیل از ایشان منتهی شود؛ بلکه باید به زمینهای برای مطالعه و تحقیق در زندگی، آثار و معرفی هرچه بیشتر ایشان به جامعه و نسل جوان تبدیل شود که این امر علاوه بر قدردانی از علم، اندیشۀ او، سبب میشود که جوانان و دیگر افراد جامعه بتوانند از ایشان الگو بگیرند و در زندگی خود استفاده کنند؛ اما به راستی دولتآبادی که بود و چه کرد. باید گفت که ایشان تاریخنگاری را با روزنامهنویسی آزموده بود و تاریخ را به زندگی طبقات میانی جامعه آورد و با روایتی ساده و شیوا از تاریخ، علاوه بر دست آزیدن به شیوۀ شخصی، از مردمانی نوشت که کمتر از آنان نوشته شده بود. ایشان، علاوه بر صداقتش در نقل تاریخ و مبارزه با استبداد، جهل و استحمار، تلاش کرد راه نفوذ بین مردم را به درستی پیدا کند که اکنون خوانندگان آثار ایشان علاوه بر احساس رضایت، به فکر فرو میروند و این تفکر و تعقل، باعث شکلگیری اندیشۀ جدیدی در ذهن آنان میشود.
ایشان در تاریخنگاری روش روایی روایات مختلف دربارۀ یک حادثه و واقعۀ تاریخی با درج اسناد را برگزیده بود و با روش روایی تاریخنگاری ایشان روایات مختلف را ضبط میکرد و بدون آنکه در آن دخل و تصرفی داشته باشد، روایاتی متناسب با موضوع مورد بحث را گرد میآورد و تلاش میورزید در تاریخنگاری علاوه بر روایت، بررسی و تحلیل عقلانی را در نظر داشته باشد. به دیگر سخن، دولتآبادی در تاریخنگاری شیوۀ ترکیبی در تاریخنگاری را برگزیده بود و شیوۀ ترکیبی ایشان تلفیقی از روزشمار تاریخی که یک یا دو جملهای به صورت روزانه به گزارش وقایع و ثبت حوادث اقدام میشود که اهمیت بسیار زیادی برای محققان تاریخی دارد و روزشمار تفصیلی که تاریخنگاری نقلی است که به نگارش و شرح کلیۀ حوادث مرتبط با آن حادثه یا روز واقعه به صورت مبسوط پرداخته میشود و خاطرهنگاری تاریخی که به دو صورت شفاهی و مکتوب انجام میشود که این دو شیوه صرفاً به بیان و ثبت خاطرات شیرین از حوادث و وقایع نمیپردازد؛ حوادث تلخ و شیرین، شکستها و کامیابیها را در کنار هم قرار میدهند و ثبت میکند و همینطور از مدلهای تاریخنگاری تحقیقی، اسنادی، فرهنگنامهای، که پس از خامنگاری، ویرایش، تدوین و تلفیق میشدند و سرانجام تاریخی شکل میگرفت که امروزی و نو بود و باعث میشد که مردم با گذشتۀشان رابطۀ آگانه داشته باشد. تاریخی که احتیاج مبرمی به این نفس تازه داشت؛ نفس تازهای که تأکیدش بر «آگاهی مردمی»، «فرهنگ مردمی و بومی»، «جنبشها و حرکتهای مردمی از طبقات پایین و غیرحاکم»، «اقتصاد اخلاقی»، «اعتراض سیاسی» و «جزئیات تجربی» بود. اینها همان مفاهیمیاند که مردم در تاریکی به دنبالش میگشتند تا مگر بتوانند تحولات آشفتهای را که در سرزمینشان رخ داده بودند، توضیح دهند و دریابند. تاریخ پیروزی و شکست انسانهایی که در برابر حاکمانی از طبقۀ حاکم میایستادند. حاکمانی که پروژۀ انسانیتزدایی را در افغانستان دنبال میکردند. حاکمانی که هیچ شکلی از ظلم برای آنها بیگانه نبوده است. قحطی، شلاق، بردهداری و همۀ اشکال آن برای انسانیتزدایی آنها را در دسترس داشتند. دولتآبادی در این گونۀ تاریخنگاری به جای آنکه به سیاق مکاتب قدیم، ظهور و سقوط سلسلهها و دودمانها را ترسیم کند، از «پایین» به تاریخ نظر میانداخت او به جای شرح جزئیات از بالا به پایین، به عمق اندرونی جامعه نظر داشت. به ویژه پایینترین لایههای آن که بعدها فرودستان خوانده شدند و به جای آن که با تاریخ اجتماعی به مثابه پوشش و عادات نخبگان روبهرو شود، آن را ستیزههای مردمان عادی با ستمگران خواند و آن را همچون جنبشی پویا تحلیل میکرد که مدام در حرکت است و حرارت و غرشهای رعدآسای بسیار دارد. جنبشی همراه با مقاومت و رویدادهایی که طبقات را به هم میریخت و فرودستان را فرادستان میساخت و او میخواست تاریخ این فرودستان را که بر فرادستان میتاخت، بنویسد. به دیگر سخن او تاریخ اجتماعی افغانستان و مردم آن را مینوشت که نوشته نشده بود و یا کمتر به آن توجه شده بود.‏ تاریخ اجتماعیای که مطالعۀ جامعهشناسانۀ انسان در بستر تاریخ است. تاریخ اجتماعی از آنگونه که بسترهایی چون فرهنگ، سیاست، مردم و اقتصاد را نیز در خود نهفته دارد و در آن به رفتارها و شیوههای زندگی و انگیزهها و خواستهای مردمان عادی مورد توجه قرار میگرفت و تأکید بر نقش شهروندان عادی دارد و مطالعۀ نقش رهبران را کمرنگتر میسازد. این شیوۀ تاریخینگاری است که توانسته است بسیاری از نقطههای تاریک را در تاریخنگاری معاصر جوامع مختلف روشن سازد که در افغانستان کمتر به آن توجه شده بود. به دیگر سخن، در این شیوه از تاریخنگاری دیگر ارادۀ قهرمانان و مردان بزرگ بهعنوان یگانه راهکار برای تبیین رویدادهای تاریخی ملاک نیست؛ بلکه به علل و عوامل دخیل همچون عوامل اقتصادی، اجتماعی، محیطی، فرهنگی و مردمی از نوع عادی آن نیز توجه نشان داده میشود. آن هم در تاریخنگاری افغانستان که از گذشته تا به امروز تاریخنگاری آن صرفاً تاریخ سیاسی از نوع شاه و شاهزادگان بوده است. در این نوع تاریخنگاری دولتآبادی باور داشت که تاریخ عرصۀ اراده، تفکر و اندیشه است و این انسان است که تاریخ را میسازد و انسان حاکم بر سرنوشت خویش است. ازاینرو بود که ایشان تاریخ را به معنای مجموعۀ فرهنگ و تمدن انسانی میدانست و به آن اهمیت میداد نه تاریخ چند پادشاه مجهول و مفلوک که سنت تاریخنگاری کهن و دولتی از آنان به عنوان اعلیحضرتا باید مینوشت. بنابراین، آنچه دولتآبادی نوشته است زندگی روزانۀ مردم، تاریخ فرهنگی، قومشناسی، مردمنگاری و تاریخاجتماعی مردم افغانستان است که توجهی به زندگی روزانه، رفتارهای مردمان عادی و معمولی جامعه داشت که باتأسف در تاریخنگاری افغانستان، نگاه کمتری به آن شده است؛ زیرا نوع نگاه مورخان افغانستانی بیشتر سیاسی است تا اجتماعی و دولتآبادی این نگاه را دیگرگونه میخواست و نوشت؛ ازآن رو که ایشان تاریخنگاری افغانستان را جریانات سیاسی و تحولات مختلف که سبب تغییر مکرر رهبران سیاسی و نظامات سیاسی میشد، میدانست و این سبب میشد که ایشان تاریخنگاری افغانستان را ناقص بخواند؛ چراکه هیچگاه به زندگانی اکثریت جامعه در آن پرداخته نشده بود و تنها از یک منظر خاص، حوادث چند سدۀ اخیر افغانستان و پیش از آن به نوشته در آمده بود. در این شیوۀ تاریخنگاری احساس میشد که جز شاهان و رهبران سیاسی کسان دیگری در این سرزمین زیست نمیکردهاند.
اکنون که او در میان ما نیست و در پی یادوارۀ آن یار سفر کردهایم، توانایی ذاتی در آفرینش تاریخ مردمی، چیرگی بر شیوانگاری، باور به تکامل جامعۀ انسانی، پیگیری و پشتکار او برای گردآوری و نوشتن، برتری اخلاقی و پاکیزگی تن و روان، عدالت پژوهی و دوری جستن از تبعیضهای تنگنظرانه، دقت، وسواس و صداقت در نوشتن، تسلیمناپذیری در برابر ستم، استدلال منطقی برای شناخت واقعیتها دوری از کاستیهای اخلاقی، خردمندی و خردورزی او را میستاییم و او را که انسان و بزرگتر از زمانۀ خود بود، گرامی میداریم و یادش را مانا مینگاریم.

دیدگاه شما