صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

تأثیر بازیگران منطقه ای در روند صلح افغانستان

-

تأثیر بازیگران منطقه ای در روند صلح افغانستان

افغانستان از چهارده دهه پیش درگیر خشونتها و جنگ داخلی بوده است که گاهی دچار شدت و گاهی افت شده است. تعداد زیادی از کشور های آفریقایی پسا استعمار و آمریکای لاتین تجربه جنگ داخلی داشتهاند اما برخی ویژگیهایی در خشونتها و منازعات در افغانستان وجود دارد که آن را از بسیاری خشونتها در سایر نقاط جهان متمایز مینماید. این خشونتها و منازعات در افغانستان از چند عامل اساسی متأثر بوده است؛ ژئوپلیتیک منطقهای افغانستان، مناسبات جنگ سرد و بعداً نظم نوین جهانی، اسلامگرایی - رادیکالیسم دینی و ناسیونالیسم قومی-افغانی. در این نوشته به نقش ژئوپلیتیک منطقهای افغانستان در منازعات و خشونتها و بعداً در فرایند صلح در این کشور پرداخته میشود:
افغانستان به لحاظ ژئوپلیتیکی نقش حلقه ارتباط میان ژئوپلیتیک آسیای جنوبی، خاورمیانه و آسیای مرکزی را بازی مینماید. در اوج جنگ سرد، شوروی برای نفوذ به آسیای جنوبی و اقیانوس هند، برقراری نظام کمونیستی را در افغانستان مناسبترین گزینه میدانست و برای همین امر در 1979 به افغانستان لشکرکشی نمود. از طرف دیگر آمریکاییها در جریان جنگ سرد بر این بودند که اگر شوروی در افغانستان پایگاه خود را محکم نماید آنگاه نفوذ جهان سرمایهداری در جنوب آسیا و مسأله انرژی خاورمیانه به خطر میافتد. برای همین امر آمریکاییها  تلاش نمود تا با همکاری بازیگران منطقهای مانند عربستان سعودی و پاکستان از بنیادگرایان اسلامی در افغانستان حمایت نمایند. افغانستان ازجمله کشورهایی کوهستانی در جهان است و این مسأله در جنگهای چریکی مجاهدین با دولت کمونیستی افغانستان (شوروی) اهمیت خود را ثابت نموده است. آمریکا به لطف موقعیت ژئوپلیتیکی پاکستان توانست کمکهای نظامی و مالی خود را به مجاهدین گسیل دارد و این مرز طولانی افغانستان با پاکستان یکی از اساسیترین مشکلات شوروی در افغانستان بود. با توجه به موقعیت ژئوپلیتیکی افغانستان، پکن نیز در صف حامیان مجاهدین قرار گرفت و از طریق پاکستان به نیروهای مجاهدین کمک مینمود. موقعیت جغرافیایی افغانستان، پیروزی شوروی را در جنگ سریع ناممکن ساخت و از طرف دیگر بحران اقتصادی شوروی به آنها اجازه نبرد بیشتر را در افغانستان نداد.
بعد از سقوط دولت کمونیستی افغانستان در دهه 1990 مهمترین بازیگران منطقهای که در افغانستان ایفای نقش نمودند عربستان سعودی، پاکستان و ایران بودند. تشکیل دولت فراگیر در دهه 1990 در افغانستان به شکست انجامید که مهمترین دلایل آن عدم دانش کافی مجاهدین در حکومتداری و نداشتن اختیار لازم از جانب بازیگران منطقهای بود. پاکستان و عربستان سعودی در جنوب و شرق کشور از گروه های جهادی حمایت مینمودند و ایران از گروههای جهادی در مرکز و شمال افغانستان حمایت می کردند. پاکستان با توجه به موقعیت ژئوپلیتیکی خود در افغانستان مهمترین بازیگر خارجی در دهه 1990 بود. بعد از سقوط مجاهدین گروه تروریستی طالبان به قدرت رسید که آنهم به لطف همکاری همهجانبه پاکستان بود. پاکستان با توجه به چالش مرزی که با هند دارد همواره حمایت از گروههای تندرو اسلامی را در افغانستان به نفع خود میداند زیرا  به قدرت رسیدن این گروهها در افغانستان خود به خودی مانع از گسترش نفوذ هند در افغانستان میشود و از طرف دیگر اسلامآباد میتواند از این گروهها درنبردهای کشمیر استفاده نماید. بعد از حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر بار دیگر بازیگران منطقه در مناسبات سیاسی افغانستان اهمیت خود را بازیافتند. فشارهای آمریکا بر پاکستان باعث گردید که آن کشور ظاهراً از حمایت طالبان و سایر گروههای تروریستی در افغانستان دست بردارد و همسویی خود را با آمریکا نشان دهد و از این ناحیه میلیونها دالر کمک دریافت نماید.
در کنفرانس بن و حوادث سیاسی پسازآن، اکثر بازیگران منطقهای در افغانستان دخیل بودند. همکاریهای اطلاعاتی روسیه و کشورهای آسیای مرکزی و حتی ایران با امریکا در افغانستان ناشی از موقعیت ژئوپلیتیکی بود که این کشورها را وادار مینمود که در نابودی طالبان و القاعده در افغانستان باهم همکاری نمایند. کنفرانس بن برخی نواقصی داشت که نتوانست ریشه جنگها را در افغانستان بخشکاند. البته آمریکا در اشتباهات دولت سازی در افغانستان و مبارزه با تروریسم نیز بیتقصیر نبود. تأخیر آمریکا در حمله به افغانستان و بعداً ورود نیروی ناکافی آمریکایی در افغانستان این فرصت را به تروریستها داد تا به پاکستان فرار نمایند در موقع مناسب دوباره به میدانهای نبرد به افغانستان برگردند. بعد از سال 2004 دوباره تروریستها در افغانستان مخصوصاً در جنوب کشور خود را تقویت نمودند. مهمترین عامل که پاکستان را به حمایت از طالبان وامیداشت میتوانست این مسأله باشد که با شکلگیری دولت جدید در افغانستان، هند مهمترین رقیب منطقهای پاکستان در افغانستان بهصورت گسترده نفوذ نموده است و یکی از کمککنندههای مهم در راستای دولت سازی و توسعه در افغانستان به شمار میرود.
ایران در اوایل بر این بود که نابودی طالبان در افغانستان میتواند به نفع آن کشور باشد اما سیاستهای بعدی آمریکا در دوره بوش در قبال ایران باعث تجدیدنظر در سیاست خارجی ایران در قبال افغانستان گردید. روسیه پس از حادثه یازدهم سپتامبر، در حوزه اطلاعاتی و لوژستیک با آمریکا همکاری نمود اما انقلابات رنگی در حیات خلوت آن کشور، باعث تجدیدنظر در سیاستهای روسیه در قبال افغانستان گردید. بهار عربی و ظهور گروههای جدید تروریستی مخصوصاً داعش در خاورمیانه و بعداً افغانستان باعث گردید که روسیه و ایران در قبال طالبان از خود نرمش نشان دهد. هرچند طالبان با ایران و روسیه به لحاظ ایدئولوژیکی دشمن پنداشته میشوند اما گروه تروریستی داعش دشمن مشترک همه اینها بود و هستند و این امر این بازیگران را به هم نزدیک نمود. ازآنجاییکه هدف داعش برقراری خلافت اسلامی در تمامی سرزمینهای اسلامی مانند خاورمیانه، خراسان و قفقاز اسلامی بود، روسیه از این ناحیه حساسیت داشت زیرا جمهوری داغستان، اینگوش، چچن از مناطق حساسی بود که داعش میتوانست در آن ایجاد خطر نماید و به همین ترتیب قدرت گیری داعش در آسیای مرکزی برای روسیه ناخوشایند است. داعش دشمن سرسخت ایران به شمار میرود که هم به لحاظ اعتقادی و هم به لحاظ قومی-نژادی در تقابل قرار دارند. قدرت گیری داعش در افغانستان میتواند زمینههای اجتماعی و قدرت گیری طالبان را محدود نماید زیرا جوانان افراطی افغانستان عناصر مهم برای سربازگیری داعش در افغانستان محسوب میشود و جوانان میانهرو میتواند جذب دولت افغانستان شود پس در این میان مهمترین ضرر متوجه طالبان میشود. با توجه به دلایل ذکرشده میتوان گفت میان طالبان، ایران و روسیه نسبتی برقرار میشود که میتواند از روی ناچاری این بازیگران را وادار به همکاری نماید. طالبان در زمان حکومتشان از طرف ایران و روسیه بهعنوان تروریست قلمداد میشدند اما ظهور داعش روال بازی را تغییر داد. دشمن مشترک باعث گردید که طالبان بهعنوان تروریستهای خوب پنداشته شوند زیرا با تروریستهای بد یعنی داعش دشمنی دارند و داعش با ایران و روسیه نیز دشمن هستند.
بعد از 2014 معادلات صلح در افغانستان با پیچیدگی بیشتر روبرو شد. بعد از 2014 طالبان در افغانستان قدرت بیشتر کسب نمودند و حتی ورود حزب اسلامی به فرایند صلح در افغانستان، به وضعیت امنیتی کشور کمک ننمود. وقتی طالبان با دوربینهای دید در شب مجهز هستند یا وقتی ملا اختر منصور به ایران سفر مینماید، این موضوع آشکارتر میگردد که میان طالبان با روسیه و ایران مناسبات همکاری جویانه برقرارشده است. برگزاری نشست صلح مسکو که در آن نمایندگان طالبان حضور داشتند نشان از این موضوع دارد که روسیه خواهان به رسمیت شناخته شدن طالبان بهعنوان یک بازیگر سیاسی و مشروع است.
در اینجا وظیفه دولت افغانستان مخصوصاً وزارت خارجه کشور چیست؟ در این برهه از زمان افغانستان نیازمند یک دیپلماسی فعال و پویا است که بتواند به بازیگران بینالمللی قناعت دهد که قدرت گیری طالبان و تمامی گروهای تروریستی به نفع هیچ کشوری نیست. به هراندازه که دولت مرکزی افغانستان مقتدر باشد، به نفع همه کشورها مخصوصاً منطقه خواهد بود. ضعیف بودن دولت مرکزی در افغانستان میتواند ورشکستگی دولت را تشدید نماید و این موضوع میتواند خطر جدید برای تمام جهان باشد زیرا دولتهای ورشکسته بستر مناسب برای رشد گروههای تروریستی محسوب میشود و امنیت بینالملل از این ناحیه آسیبپذیر است. دولت مقتدر در افغانستان میتواند مانع از تجارت مواد مخدر هلمند به کشورهای همسایه شود و این مسأله کمک مهم برای همسایگان افغانستان محسوب میشود. دولت مقتدر در افغانستان میتواند در راستای برقراری امنیت در کشور موفق باشد، برقراری امنیت موجب سرمایهگذاری خارجی در کشور خواهد شد که این امر میتواند جلو مهاجرت هزاران نفر را بگیرد و آسیبپذیری همسایگان از این ناحیه کمتر میشود. این مهم بر عهده دستگاه دیپلماسی کشور است که بازیگران منطقهای را نسبت به قدرت گیری گروههای تروریستی مانند طالبان قانع بسازند که این گروهها به نفع هیچ کشوری نیست چنانکه حمایت غرب از بنیادگرایی اسلامی در دوران جنگ سرد، تبدیل به چالش مهم امنیتی جهان گردید.

دیدگاه شما