صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۳۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

چیرگی خودکامگی‌ها در منش و کنش افغانستانی‌ها

-

چیرگی خودکامگی‌ها در منش و کنش افغانستانی‌ها

جامعه، سیاست، اندیشه، حکومت و... در افغانستان بهمثابۀ موضوع مهم (important subject) بازمانده و ماندۀ اندیشههای نظامهای سیاسی و اندیشههای خودکامه (Autocratic) اجتماعی است. شما هرگاه هریک از مفاهیم بالا را در فضای باز و بدون سانسور و دموکراتیک به خوانش بگیرید و سپس از روی مطالعه با مدلهای جامعۀ باز در گسترۀ گیتی سنجش کنید، بهخوبی میبینید که تمام رفتار اجتماعی و فردی از بالا تا پایین و از پایین تا بالا در چنبرۀ خودکامگی (Dictatorship) قرار دارد.
در جامعۀ خودکامه زده یا استبدادزدۀ افغانستان همهچیز و تمام رفتار، کردار، منش، بافتار فردی و اجتماعی چه در جغرافیای کارکردهای فردی چه در جغرافیای سیاسی، فرهنگی و مذهبی بسته است و با مقراض و قیچی مرتب برش میخورند. رفتار نظامهای اداری نیز در افغانستان همینطوری است؛ طبقهبندیشده، استبدادزده، خودکامهزده، فراتر و فروتر. شما بروید در جلسات رسمی ادارات افغانستان، با اندیشه فسیلشده و طبقهبندی شدۀ نظامهای خودکامهزده روبهرو میشوید؛ مثلاً چینش چوکی های جلسات اداری، تعارفهای برآمده از اندیشههای فسیلشدۀ استبدادی تاریخی، برخوردها و منشهای طبقهبندیشده حتی دستورهای بالا و پایین و فراتر و فروتر همگی نشاندهندۀ بازماندههای اندیشههای فسیلشده و استبدادزدۀ تاریخی جامعۀ بسته و خودکامه زدۀ افغانستان است. نمونههای بسیاری در رفتار و کنش و منش ادارات از نوع سلسلهمراتبهای استبدادی بهخوبی میبینیم؛ البته موضوع «پروتکل»ها و «تشریفات»ها جداست؛ یک وقتی با بحث ما آمیخته نشود.
سیستم اداری یا کنش و منش اداری در افغانستان بهجای اینکه تخصص و داشتههای تجربی در بین باشد، بلکه سلسلهمراتب و نظام بالا و پایین مطرح است. بار بار باید منتسکیوهایی برای نوسازی اینگونه نظامهای فسیلشده روح القوانینهای بسیار بنویسند تا فراتر و فراترسازی ها خود را به روحیۀ مادۀ یکم اعلامیۀ جهانی حقوق بشر بدهند که برابر بودن انسان در کرامت یا ذاتی بودن کرامت یک اصل خدشهناپذیر است. در نظامهای اداری افغانستان بهراحتی مسئول اداره به نوکریوالش توهین میکند و دشنام میدهد یا در چینش کارمندان نگاه آمرانه حاکم است یا حتی کاسه غذای افراد در ادارات افغانستان جداست؛ در حالی که تمام آنانی که در سازمانهای دولتی یا خصوصی کار میکنند از بالاترین مقام حکومت تا «پایدو» کارگرانی هستند همانند کارگران سر چوک کوتهسنگی؛ بدون هیچ ناهمسانی.
همین اندیشۀ استبدادی و خودکامگی در رفتار اجتماعی نیز پیداست. نگاه فراتر و فروتر را شما در طبقهبندی افراد نیز میتوانید ببینید؛ مثلاً یک آدم عادی و یک ملا یا یک دهقان و یک داروغه و... را نگاه کنیم؛ طبقهبندی است. بحث احترام سنی و احترام دانش سر جای خود محفوظ، ولی همین نگاه فراتر و فروتر یا بالا و پایین یا مقدس و پست بازماندۀ ارزشهای خودکامهزدۀ تاریخی افغانستان است. از این هم که بگذریم، طبقهبندی از نظر مقام انسانی نیز در جامعۀ استبدادزدۀ افغانستان حاکم است؛ مثلاً برخی گویا نمایندۀ آن روای آسمانهاست و برخی نمایندۀ پستی؛ چون به آدمها دستور داده میشود که چه بکن چه نکن و چطور و چه کار!
همین طرز نگاه استبدادزده و خوکامهزدۀ تاریخی حتی در پوشش و نگاه افراد نیز حاکم است؛ مثلاً روابط آمر و مأمور را نگاه کنیم، نگاهی از بالا و نگاهی از پایین را میبینیم. بازهم پروتکل سر جایش محفوظ؛ ولی کرامت انسانی در هر پلک زدن در این سرزمین از بین میرود. شما در روابط «بله قربان» آمر و مأمور نیز نگاه کنید حتی در نوع پوشش که همواره بسته، خفه و سنگواره است؛ مثلاً یقهبسته و استبدادزدۀ یخن قاغ رؤسای جمهور و دیگر مسئولان را نگاه کنید، یک خرمن بحث روانشناختی استبدادزدگی در متن خود دارد.
شما هیچ مقام رسمی را در افغانستان نمیتوانید تصور کنید که با یک پطلون و یک یخن قاغ نیمه آستین در بین اداره یا مردم بیایند و راحت، آسان یا به گفتۀ انگلیسیزبانها «ریلکس» روبهرو شود؛ نه برعکس بسته، استبدادزده، خفه، خفقان، سنگواره و... برخوردها شکل میگیرند.
همین استبدادزدگی را شما در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و مکاتب نیز میبینید. پروتکل شاگرد و استاد سر جایش محفوظ، همین دستورهای خشک و بیروح و پوفیوزانه و ابلهانه یا نگاه فراتر و فروتر از نظر جایگاهها از مصادق هویدا و آشکار روحیۀ برآمده از خودکامگی، استبدادزدگی جامعه افغانستانی است.
من هیچگاه از یادم نمیرود زمانی را که در یکی از دانشگاههای خصوصی در کابل رفتم تا به دیدن رئیس دانشگاه که از آشناهای من است بروم. در سکرتریت رئیس دانشگاه نشسته بودم، دروازه دفتر رئیس باز شد. صدای رئیس آمد که به مستخدم خود گفت: «او خر!» جهان بهپیش چشمانم تاریک شد و تمام کرامت انسانی ریخت، دود شد و تباه شد. من از سکرتریت بیرون شدم دیگر در همان دانشگاه پای خود را نگذاشتم.
شما هرگاه روحیۀ استبدادزده را در جامعۀ افغانستان نگاه کنید، نگاه مردم به خدا، رهبران دینی و مقامات دینی نیز استبدادزده است. باورهای طبقهبندیشدۀ بالا و پایین، فراتر و فروتر، خوب و بد در متن زاویۀ دید دینداران و جامعۀ دینی نیز بیداد میکند. در این نوع نگاه خدا در زمین در بین توده نیست؛ بلکه در عرش و در آسمان هفتم است که بالاتر از تصور تودههاست و...
چهکار باید شود؟
نوسازی جامعه، نوسازی باورها، نوسازی ذهنهای فسیلشدۀ لایههای طبقهبندیشدۀ اندیشه، نظامهای فکری، سیستمهای سازمانی، روابط و مناسبات اجتماعی و فردی باید صورت بگیرد. دیوارها و خشتها و پخسه ها باید آوار شوند تا انسانیت و کرامت با حفظ پروتکلها از بین خرابهها جوانه بزنند.
همهکس بهاصطلاح ریلکس شوند، رها شوند. زنجیرهای استبداد شکسته شوند. در عرصههای سازمانی طبقهبندیها (با حفظ پروتکلها) از بین بروند. در لایههای باورهای دینی طبقهبندیهای پاک و نجس از بین بروند. در لایههای مراکز آموزش عالی و مکاتب نیز آزادگی، رهایی شکل بگیرد.
جامعه اگر نوزایی نشود همانند برکه گندیده خواهد شد وانگهی حاشیههای آن زیستگاه حشرات موذی خواهد گردید. بهراستی با خود بیندیشیم از چه روی خود را اینقدر مقید، بسته، استبدادزده و خودکامهزده میسازیم؟
اما این بحث که عوامل و بنیادهای خودکامگی و استبدادزگی افغانستانیها و نبود زمینههای نوسازی شدن جامعه و افراد چیست؟ بحث دراز دیگری است که به آن پرداخته نمیشود. تنها میتوانم بگویم که یکم- استبدادزدگی و خودکامگی در روح و روان جامعه، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و افراد است. دوم- ما نیاز به وارستگی، آزادگی، رهایی و رسیدن به کرامت انسانی داریم که باید بهسوی آن بشتابیم.
هرگاه از روی سنجش و مقایسه جامعههای باز و جامعههای بسته افغانستان را مقایسه کنیم، به نتایج خفت باری میرسیم. در افغانستان همواره کرامت انسانی زیر پاست. روی این جهت باید منتسکیوهایی در افغانستان پا در میدان بگذارند و فرمول رهایی انسانیت را در افغانستان بنویسند.

دیدگاه شما