صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

دوست من، شریف فایض

-

دوست من، شریف فایض

سال 1999 میلادی بود که جلد دوم "افغانستان در مسیر تاریخ"، نوشته شاد روان میرغلام محمد غبار به همت پسر ارشد وی منتشر شد. ترجمه ی انگلیسی آن نیز در 2001 به اهتمام حشمت خلیل غبار، توسط داکتر شریف فایض چاپ شد. حشمت خلیل غبار چند جلد فارسی و انگلیسی از جلد دوم را برای من به آکسفورد فرستاد.
واکنش تنگ نظرانه در برابر جلد دوم "افغانستان در مسیر تاریخ"، کمتر از واکنش حاکمیت در برابر جلد اول نبود. در ملاقاتی که بین پروفیسور سید سعدالدین هاشمی، پویای فاریابی و این جانب رخ داد، قرار شد کنفرانسی به مناسبت چاپ جلد دوم "افغانستان در مسیر تاریخ" در لندن دایر شود. این کنفرانس با همکاری پروفیسور ریچارد تپر، سرانجام در مدرسه ی مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن برگزار شد. مهمانان فراوانی از اروپا، آمریکا و کانادا تشریف آوردند و افزون بر سخنرانان داخلی بریتانیا، کسانی چون داکتررسول رحیم از آلمان، اعظم رهنورد زریاب از فرانسه، پروفیسور ویکتور کورگون از روسیه و داکتر شریف فایض از آمریکا حضور یافته بودند. من با داکتر شریف فایض برای نخستین بار در این کنفرانس از نزدیک آشنا شدم: متواضع، مؤدب و آرام، در عین حال از لحاظ فکری متین و جا افتاده. ارتباطات تلفنی ما از این زمان برقرار شد.
با فرو ریختن برج های دوگانه نیویورک در 11 سپتمبر 2001 اوضاع جهان به طور کلی و اوضاع افغانستان به خصوص دچار تحولات گسترده ای شد، و باز نام افغانستان عنوان اصلی روزنامه های غربی شد و داستان کنفرانس بن اوج این تحولات بود.
یکی از شب های که من در دانشگاه بودم، داکتر فایض به تلفن منزل زنگ زده بود و با خانمم، لیلا جزایری، مفصل صحبت کرده بود و گفته بود که در پایان کنفرانس بن، ایشان را به عنوان وزیر تحصیلات عالی در دوره موقت پیشنهاد کرده اند. او از من خواسته بود که فوراًبا او تماس بگیرم و نظر و پیشنهادات هایم را به او فکس کنم (آن روزها هنوز انترنت چندان جا نیفتاده بود). همان شب چند صفحه ای را با عجله سیاه کردم و به ایشان فکس نمودم و تلفنی هم صحبت کردم. نخستین سخن او این بود که او در صورتی این وظیفه را می پذیرد که من به او تعهد همکاری بدهم. بعدها فهمیدم که چنین خواست و تعهدی را با دیگران هم در میان گذاشته بود و ظاهراً فقظ داکتر ظاهر وهاب زودتر، و من دیرتر به تعهد همکاری با او عمل کردیم. این را هر از گاهی با گلایه از دیگران، یادآوری می کرد.
اولین بار در سال 2002 به کابل آمدم، چندبار به دیدن داکتر فایض به وزارت تحصیلات رفتم و او همچنان به قولی که به او داده بودم، پافشاری می کرد. باری، از جون 2003 به کابل آمدم و به عنوان مشاور آموزشی و سپس مشاور ارشد او به کار پرداختم و تا سال 2005 در وزارت تحصیلات با او همکار بودم، تا زمانی که در کابینه ی جدید، شادروان پروفیسور امیرشاه حسنیار جای او را گرفت و او از کار دولتی برای همیشه کنار کشید. مگر دوستی ما همچنان ادامه یافت.
اندیشه ی آموزش خصوصی از علاقه های خاص او بود و من اضافه بر کارهای دیگر، در رایزنی های خصوصی با او در این "گناه کبیره" شریک بودم؛ کاری که آن روزگار به دیده ی شک و تردید نگریسته می شد و اراکین و مسئولین وزارت، نه تنها تمایلی به آن نداشتند که مخالف سرسخت آن هم بودند. چون به نظام متمرکز دولتی خو گرفته بودند، هیچ از آن سر در نمی آوردند و به شایعه پراکنی و اتهام و کارشکنی و چه و چه ها دست می زدند.
اما داکتر فایض بسیار آرام و استوار به کار خودش ادامه می داد. نخستین دفتر دانشگاه آمریکایی افغانستان در طبقه ی همکف وزارت تحصیلات عالی به راه افتاد و شخصی به نام فرانک (؟) اولین مسئول آن بود. او پس از چندی با دار و ندار اندک آن دفتر فرار کرد.
دانشگاه آمریکایی افغانستان تنها با پایداری و پا فشاری فایض جان گرفت، در آغاز در کارته سه حویلی را اجاره کرده بودند و بعدها به سرک شورا و سپس به محل سابق مرکز آمریکایی (American Center) در سرک دارالامان نقل مکان کرد. در سال 2006 بود که روزی به من زنگ زد تا به دیدنش به دانشگاه آمریکایی افغانستان بروم، در طبقه ی دوم ساختمانی که بعدها به "ساختمان بیات" معروف شد؛ دفتری ساده با دو سه مبل سرخ رنگ، یک میز کار، کمپیوتر و یک قفسه کتاب داشت. گفت که نام مرا نیز در فهرست نخستین هیئت امنای دانشگاه آمریکایی افغانستان درج کرده است، و به همین گونه نام های دیگران را که خارجی و داخلی بودند. نام داکتر افضل انور را نیز نخستین بار از او شنیدم و در منزل فایض او را دیدم. بسیار شاد، امیدوار و پر از نیرو بود. گفت که از سال آینده باید درس هم بدهی. از 2007 تا 2010 که بیش از سه سال و نیم در دانشگاه آمریکایی افغانستان تدریس میکردم، هفته ای یکی دو بار با هم در دفتر کارش می دیدیم و باز چای و گپ و طرح هایی برای آینده.
داکتر شریف فایض را  بی هیچ تردیدی می توان معمار آموزش جدید تحصیلات عالی در افغانستان دانست. او علاوه بر نوآوری هایی مانند: معرفی تحصیلات خصوصی، معرفی تکنالوژی معلوماتی، پلان استراتیژیک 5 ساله اول، قانون جدید تحصیلات عالی، افتتاح بزرگترین خوابگاه (لیلیه) دخترانه در دانشگاه کابل و پیگیری و تشویق زنان در رهبری وزارت تحصیلات عالی، نظام جدید کانکور سراسری، لوایح و طرزالعمل های فراوان، درارتقای دانشگاه های جدید همچون دانشگاه علوم طبی کابل، دانشگاه تعلیم و تربیه، دانشگاه پلی تخنیک، و ایجاد و اعمار دانشگاه بامیان، دانشگاه جدید هرات، دانشگاه جدید بلخ، و رشته ها و دپارتمنت ها و مؤسسات عالی نیز نقش تعیین کننده داشت. طرح کنفرانس دانشگاه های افغانستان، طرح اصلاحات اداری در تحصیلات عالی (بسیار پیش از آن که ریاست اصلاحات اداری رسما ایجاد شود)، طرح انجمن دانشجویان در دانشگاه کابل، طرح عضویت افغانستان در منشور بلونیا، طرح اعتبار دهی مؤسسات تحصیلات عالی ، طرح کمونیتی کالج (Community College) ، طرح اتحاد دانشگاه ها و مؤسسات تحصیلا عالی خصوصی، طرح استقلال دانشگاه های افغانستان و طرح تمویل خودکفایی دانشگاه ها (که یا ناشکفته پرپر شدند و یا به طور بسیار ناشیانه به راه افتادند). او نه تنها به تحصیلات عالی افغانستان جان تازه بخشید که راه آینده را نیز نمایاند.
او انسان خاکی و شاعر مشرب بود، ساده زندگی می کرد و اهل تجمل نبود. به هرکسی که به او روی می آورد از کمک دریغ نمی کرد؛ حتی پس از آن که از وزارت تحصیلات عالی رفته بود. ظاهری آرام داشت ولی وقتی جدی می شد پروای هیچ کس را نداشت. شهامت اخلاقی بلند داشت واهل رفاقت بود و از رفقایش سخت حمایت می کرد. او در دفاع از شادروان اکبر پوپل رییس دانشگاه کابل با رییس جمهور کرزی در افتاد. بسیار بردبار بود؛ حتی زمانی که از سوی دوستانش  به او ناروایی می شد. افق دیدش بسیار دورها را می دید و از تنگ نظری و نزدیک بینی همکارانش شگفت زده می شد. بیشتر یک رفیق و دوست بود تا وزیر. به سادگی در اتاق دوستانش را می زد، وارد می شد و به سادگی چای می خواست و از کارشان می پرسید.
پاک بود و به صلاحیت های مالی اش به دید امانت می دید. آن روزها معاش وزیران اندک بود و مخارج او و خانواده اش را در آمریکا کفاف نمی کرد. شب ها در خانه از فارسی به انگلیسی و برعکس ترجمه می کرد و از این طریق نیازهای خودش را سر و سامان می داد. هرچند محافظه کار بود، ولی اهل تعصب نبود و اندیشه ای آزاد داشت. چندان با چپ گرایی و چپی ها میانه ی خوبی نداشت. درشیوه ی جا به جایی اش از وزارت، از حامد کرزی گلایه داشت، اما از این که دیگر وزیر تحصیلات عالی نیست، بسیار خوش بود. وقتی نخستین بار پس از دوران وزارت با داکتر مولایی به دیدار او رفتیم؛ با خوشی بسیار ما را پذیرفت. داشت برف های راهرو را پارو می کرد و با خنده گفت: "آزادی بی حد خوب است. به تنهایی بیرون می روم، در خیابان ها قدم می زنم، خرید می کنم، با مردم آزادانه معاشرت می کنم و لذت می برم. وزارت مرا از همه ی این ها محروم ساخته بود".
او پس از وزارت، با همه ی ناملایمات و سختی ها ساخت، در کابل ماند و به آمریکا بر نگشت.  یادش بخیرفایض؛ در کابل تنها زیست و تنها رفت و یادمانی جاودانه از خود به یادگار گذاشت.

دیدگاه شما