صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

چهارشنبه ۵ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

همه جا قصه، قصـه‌ صلح بود

-

 همه جا قصه، قصـه‌ صلح بود

سفرم به مسکو، پایتخت روسیه یکی از کشورهای قدرتمند دنیا همزمان بود با نشست صلح میان سیاسیون افغانستان و گروه طالبان. شماری از خبرنگاران از کشورهای افغانستان، تاجیکستان، قرغزستان و... از سوی خبرگزاری روسیه امروز که یک بخش آن خبرگزاری «اسپوتنیک» است، به مناسبت سیومین  سال روز خروج نیروهای شوروی از افغانستان در یک « تور رسانهیی» در مسکو دعوت شده بودند.
طبق آجندای سفر، ما از موزیم جنگی نیروهای شوروی سابق در افغانستان، دفتر کاری خبرگزاری« روسیه امروز»  دیدار کردیم و با رییس کمیته روابط خارجی مجلس سنای این کشور ملاقات داشتیم.
در همه این نشستها و دیدارها، محور گفتگوها افغانستان بود. سی سالگی خروج نیروهای شوروی سابق از افغانستان، حضور نیروهای امریکایی و فعالیت گروه طالبان و داعش از موضوعات مورد بحث این دیدارها بود.
در هنگام بازدید از موزیمی که وسایل باقی مانده جنگی  نیروهای شوروی در افغانستان در آنجا نگهداری میشود،  جنرال باریس گرموف آخرین فرمانده نیروهای شوروی در افغانستان حرف جالبی در مورد حضور نیروهای امریکایی در افغانستان داشت. او گفت:«امریکاییها برای مدت طولانی آنجا(افغانستان) خواهند ماند. زیرا افغانستان برای آنان یک مکان استراتژیک بسیار مهم است. مثل یک کشتی هواپیمابر... همه چیز زیر دست شان است. در شرق چین و هند، در شمال آسیای میانه و روسیه، در غرب ایران و عراق و آسیای میانه که از قندهار تا دوبی در طیارهٔ نظامی بیست دقیقه راه است.»
حضور در سفرهای رسمی به عنوان نماینده یک کشور همیشه دشوار است به خصوص موقعی که نماینده یک کشور جنگ زده و ویران مثل افغانستان، باشید. در چنین سفرهای مجبور هستی که از وضعیت ناهنجار کشور جنگ زده ات با هرشرکت کنندهای علاقمند افغانستان  حرف بزنی و از جنگ و ویرانیهایش بگویی.
این بار من به کشوری سفر داشتم که میزبان یک جمع بزرگ از مذاکره کنند گان صلح، بود. دو گروه درگیر جنگ از یک کشور فقیری به نام افغانستان.
جنگ بر سر قدرت، منافع شخصی کشورها و گروهها در افغانستان، تاثیرات بسیار مخرب بر ذهن و روان هر شهروند این کشور گذاشته است. در این سفر من نگاه تحقیر آمیز آدمها را به عنوان یک شهروند عادی افغانستان با دل و جان حس کردم. افغانهایی که لاف از غیرت میزنند چقدر به صورت ناخودآگاه با یک نوع سیاست تضرع، از این کشور به آن کشور دنبال مصالحه میگردند در حالی که بدون در نظرداشت بعُد خارجی جنگ، برای به میان آوردن  یک بخش بزرگ از ناهنجاریها، خود مردم افغانستان مقصر هستند.
یکی از خبرنگاران قرغزستانی از من دعوت کرد که باری به کشورش سفر کنم. او از آزادی زنان در کشورش صبحت میکرد و از بهبود وضعیت کشورش حرف میزد. نوبت که به من رسید برایش گفتم« افغانستان کشور زیبایی است. مکان های دیدنی زیادی دارد» این حرف را می گفتم اشکی دور چشمانم حلقه زد. از خودم پرسیدم که تاهنوز توانستهی  مکان های زیبایی افغانستان را ببینی؟ آیا مجال سفر به نورستان، بدخشان، جلال آباد شهر همیشه بهار را پیدا کردی که چنین تعریف و تمجید میکنی؟ فورا لحن صحبتم را تغییر دادم. گفتم کشورم زیباست؛ اما جنگ وناامنی آن را ویران کرده است.
با آن که برنامه سفری ما متفاوت از آجندای نشست صلح بود؛ اما از آنجایی که هوتل محل بود و باش ما یکی بود، دغدغههای که  تاثیر مستقیم بر زندگی ام داشت، اجازه نمیداد تا بیخیال مساله صلح باشم.
برای دختری که میراثدار روزهای تاریک تاریخ است و  در سایهی سنگین  جنگ  متولد شده باشد، صلح قصه رویایی است که شاید بارها در زندگیاش آرزو کرده ولی به آن نرسیده است.
برای دختری که سالهای دوران کودکیاش را در جنگهای  مسلحانه و خانمان سوز و جنگهای میان گروهی سپری کرده باشد، قطعأ قصهی صلح و گفتن از صلح برایش شگفت انگیز است.  برای کسی که حد اقل در  دو دههی از زندگی اش شاهد خون ریزی و کشتار بی رحمانه بوده، طبیعتأ برای آمدن صلح لحظه شماری میکند.
برداشتی که من از هیأت گفتگو کننده صلح مسکو داشتم، برداشت کاملا متفاوت بود. حدس می‌‌زدم که سیاسیون افغانستان که وارد گفتگو با نمایندگان طالبان شدند، حتمأ از یک موضع قوی که بهای سنگین خون شهدای نیروهای امنیتی و شهروندان عادی افغانستان است، بر علیه طالبان استفاده میکنند و با گزارش از شرایط وحشتناک حاکم بر جامعه افغانستان، قطعأ برگ برنده را در این نشست از آن خودشان میکنند.
اما طوری که روشن است این گونه نشد. در نشست مسکو،  نمایندگان طالبان به گونه حیرت انگیزی صحنهی دیپلوماسی را در کنترل شان در آورده بودند. گروهی که در هیجده سال گذشته بزرگترین صدمه را بر پیکرهی نیم جان افغانستان و مردمش زده است. در حالی که عباس استانکزی نماینده طالبان از یک موضع بالایی بر علیه سیاست مداران افغانستان که هر کدام خودشان را وزنه ای می پندارند، «قدرت نمایی» می کرد. شاید تنها من بودم که در آن لحظه ذهنم ناخودآگاه به سمت فهرست بلند بالایی از قربانیان جنگ هیجده ساله طالبان می رفت و از درد به خود می پیچیدم.  شاید تنها من بودم که با ذهنم کلنجار میرفتم که چگونه  تراژدیهای تلخ و غمانگیزی که حد اقل در سالهای اخیر از مردم ما قربانی گرفت در آن لحظهی از زمان، فراموش کنم.
همیشه این پرسش برایم  مطرح بوده  که  چگونه نمایندگان یک گروهی که سالهای طولانی نامش درج فهرست سیاه سازمان ملل و کشورهای قدرتمند دنیا قرار دارد و به تکرار حقوق بشر و قوانین ملی و بین المللی را نقض کرده است با چنین صلابتی از یک موضع قدرتمند حرف میزنند؟

 

دیدگاه شما