صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۷ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

موانع احزاب در افغانستان

-

موانع احزاب در افغانستان

پس از سقوط طالبان در سال 2001 در افغانستان کشورما تا حدودی فضای باز سیاسی را تجربه کردند و احزاب و تشکلهای سیاسی متعددی نیز شروع به فعالیت نمودند. بر خلاف اینکه شاهد رشد کمی احزاب و تشکلهای سیاسی در این دوران هستیم، اما این رشد هرگز جنبه کیفی بر خود نگرفت و نتوانست بعنوان وسیله ای برای مشارکت مردم در روند فعالیت سیاسی ایفای نقش نماید چرا که این احزاب با انگیزه جلب مشارکت مردمی تشکیل نشده بود و بیشتر جنبه تقلیدی و صوری داشتند  پس از 2001 بزرگترین مانع سیاسی مشارکت مردمی  در امور سیاسی و اجتماعی یعنی گروه طالبان از میان برداشته شد و بسترهای مناسب فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برای حضور مردم در صحنه آماده شد.
روی هم رفته سه بلوک از نیروها و احزاب سیاسی در سالهای پس ازسقوط طالبان پدیدار شدند.
موانع احزاب درافغانستان
بهطور کلی احزاب در افغانستان در سه قالب ظاهر شدهاند
الف) احزابی که متکی به یک شخص بوده و برمحور فردیت شکل گرفته اند.
ب) احزابی که با سفارش نظام حاکم توسط کارگزاران برجسته رژیم بوجود آمده اند.
پ) احزابی که بنا بر شرایط ویژه سیاسی پدیدار شده و بعبارتی احزاب واکنشی اند.
تشکیل احزاب سیاسی از بالا به پایین (فرمایشی بودن احزاب)
در مجموع می توان مؤلفه های مهم و معنی دار فرهنگ سیاسی افغانستان و عوامل بازدارنده زندگی سیاسی و فرهنگ تحزب را در موارد ذیل دانست:
الف)عدم رواداری: فرهنگ تساهل و تسامح یک فرایند سیاسی و اجتماعی است و از عناصر بسیار اساسی پیشرفت و ترقی جوامع به حساب می آید. تساهل به تحقق قانون، تشویق و ترغیب مردم، به گفتگوی منطقی و ایجاد فضای عقلایی کمک می کند و بالعکس روحیه عدم تساهل سیاسی و انقیاد طلبی، انسان را از واقع نگری و داوری منطقی باز می دارد و او را دستخوش تحمل ناپذیری و ستیزه جویی می کند.
ب) دولت تنها منبع فرهنگ اجتماعی نباشد: حکومتها بیش از اقشار مختلف جامعه به قدرت می اندیشند و توجه می کنند اما اگر نیروها و عوامل تعدیل کننده در جامعه وجود نداشته باشد زمینه های فکری و فرهنگی جامعه چند بعدی نخواهد بود. اگر جامعه ای به ظهور جمعیت، انجمن و بنیادهای مختلف فکری، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی میدان دهد، مشارکت و احساس و توانایی مشارکت در میان مردم تقویت میشود، تشکل اجتماعی مفهوم می یابد و جامعه به طرف تولید فکر و فرهنگ و بحث وگفتگو حرکت می کند
پ) تفکر شخصی و سلیقهای:  یکی از معضلات فرهنگی که نه تنها در افغانستان بلکه در جهان اسلام سایه افکنده، شخصی اندیشیدن و سلیقه ای اندیشیدن است. هنر شنیدن، هنر درک، هنر تبادل و ارتباط، هنرفراگیری، هنر جمعی اندیشیدن و هنرهمگانی  اندیشیدن از لوازم تشکل اجتماعی است اگرشهروندان درجریان اندیشه های یکدیگر قرار نگیرند و پلهای ارتباطی برقرارنکنند، چگونه می توانند به تشکل، انسجام وسیستم برسند.
ت) سیاست گریزی: در فرهنگ ما، سیاست همواره امر حقیری بوده است بهطوریکه در بین توده ها ی مردم بی میلی، بد بینی و کناره گیری از سیاست وجود دارد لذا مشهور است که می گویند: «سیاست بی پدرومادر است»  بهطور کلی در فرهنگ سیاسی دو گرایش متفاوت مطرح شده است.
در یک جمع بندی و نگاه کلی باید گفت که عدم قدمت طولانی و تجربه ناموفق احزاب در افغانستان موجب شده است که انباشت تفکر سیاسی و حزبی صورت نگیرد.
ضعف عملکرد احزاب: بنا به دلایلی مانند تشکیل احزاب از بالا به پایین، نبود آموزش کافی در حزب و عدم وجود کادر سیاسی مناسب، بی توجهی به گردش نخبگان و نیرو های جدید در داخل حزب موجب شده تا احزاب نتوانند حتی به هنگام تأسیس نقش مؤثری ایفا کنند. از آنجائیکه احزاب عملکرد خوبی نداشته و نتوانسته اند بعنوان یک نهاد قدرتمند و تأثیر گذار در جامعه مطرح شوند مردم نسبت به احزاب ذهنیت منفی پیدا کرده اند.
عملکرد مقطعی: اصولاً ما دو سری حزب داریم یک سری احزابی که از آنها به ماشین های انتخاباتی تعبیر میشود و در فواصل بین انتخابات آماده میشوند فقط برای زمان انتخابات که آراء را جمع آوری کنند اما حزب واقعی ماشین انتخاباتی نیست. حزب واقعی، حزبی است که در زمان انتخابات فعال است، برنامه ارائه می دهد؛ یعنی حزب واقعی، حزبی یست که دائماً فعال است. در کشور ما احزاب سیاسی کارکرد صرف انتخاباتی و آن هم فقط در زمان انتخابات برای جلب آراء  مردم دارند اما وقتی انتخابات تمام میشود هیچ رابطه دقیق و تعریف شده ای میان نمایندگان حزبی و خود حزب وجود ندارد.

دیدگاه شما