صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۳۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

هر مهاجر زخمی است جاری بر رگ‌ها

-

 هر مهاجر زخمی است جاری بر رگ‌ها

هر مهاجر زخمی است تاولزده بر رگ رگ تاریخ زندگی بشر. بشر از آغاز زندگی همواره کوچیده و کوچ، توشۀ همیشگی بشر بوده است؛ خواه نخستین کوچ و مهاجرت انسان نخستین را از افریقا بگیریم به خاورمیانه یا دیگر گونۀ مهاجرتها تا آوارگی و مهاجرت انسان کنونی.
هرگاه حکایت مهاجران و آوارگان سرزمین مادریشان را ورق بزنیم، چیزی نمیبینیم جز اندوه جدایی که از سر ناگزیری بوده است. هر مهاجر تکهای از خاطرات و بخشی از خاک میهن خود را بر گوشۀ دل و ذهنشان با خودشان این سو و آنسو میبرند و با آن زندگی میکنند. تکهای و خاطراتی که همواره حس بیگانگی را با آنها درمان میکنند.
آدمی که مهاجر شد مثال گلدانی خواهد بود که گرچه رنگ و جلا دارد و تازگی، ولی ته گلدان چیزی نیست بهجز یک مشت خاک چَغَلی که نه در آن میتوان ریشه دواند نه گلدان جایداد ریشه گرفتن دارد. آدمی که مهاجر شد، از خودش نیز تهی میشود. گویا همهچیز برایش سنگینی میکند و هرگونه برخورد حتی نام، ملیت، فرهنگ، شیوۀ زیست آنان تهمت است، افتراست و توهین و ناسزا؛ مثلاً اگر یک افغانستانی در کشور خودش باشد هرگاه کسی به وی بگوید: «افغانی!» یا «افغانستانی!» یا «افغان!» نه زخم زبان بهحساب میآید نه توهین نه هیچ چیزی دیگر. ولی اگر در کشوری آواره باشد، حتی نامی که هویت وی است، معنای خشنی برای وی خواهد داشت و رنجآور.
پس مهاجر انسانی است سراسر بغض و درد و ناامیدی و تهی بودن که در این تهی بودن از درون بیصدا میشکند و از بیرون چون شاخۀ شکستۀ درختی خم میشود؛ بنابراین آنچه انسانیت و آدمگری حکم میکند، «مدارا» و «مهربانی» با فرد مهاجر است چون به هر معنایی که در ذهن خود خطور کنیم او از سر ناگزیری تن به این گلدان بیریشگی با یک مشت خاک چَغَل تن داده است.
اگر امروزه مهاجران افغانستانی در کشورهای گوناگون اسیر خاک غربتاند، آنان نه علتالعلل جنگ و آوارگیشان است نه باعث و بانی آوارگیشان؛ بلکه از بد روزگار در این چهل سال پسین، افغانستان شده است جنگجای یا میدان جنگ کشورهای گوناگونی که برای منافعشان در افغانستان یا جنگ میکنند یا ایدئولوژی جنگ را میفرستند. پس مهاجران افغانستانی تاوانی است که کشورهای مختلف میپردازند.
واژۀ «خاک» واژۀ دلسوز و جگرسوز و جانسوز برای مهاجر دور از میهن است. «خاک وطن شدن» آرزوی آن آوارهای است که بچگیها، بازیها، همدورهایها، افتادنها و بلند شدنها و همه و همه چیز خود را در بیخ هر سنگی و کنار هر جدول خیابانی گذاشتهاند، گویا هستیشان را گذاشتهاند و از سر ناگزیری خواه آن ناگزیری هر چیزی باشد سر به بیابان زدهاند.
پس چقدر خوب است که کشورهای گوناگونی که میزبان مهاجرین هستند زخم جاری بر رگ رگ مهاجرین را درک کنند و با آنان مدارا کنند و نان خود را با آنان تقسیم کنند و اخم بر جبین نیندازند تا اندکی از درد مهاجرت بر آنان کاسته شود.
چقدر نیکو خواهد بود که کشورهای میزبان ناگزیریهای مهاجرین را درک کنند شاید گرهی از کارها باز شود و تمام مهاجرانی که در کشورهای گوناگون به سر میبرند و به هر دلیلی و از سر هر ناگزیریای کشور خود را رها کردهاند به «خاک» خود و به «زادگاه» خود و به «میهن» خود برگردند؛ خواه این ناگزیریها با کنوانسیونهای ناظر بر حقوق مهاجرین برابر باشد یا نه. بیاییم انسانیت را معنا کنیم و نان و سبزی دسترخوان خود را با مهربانی با مهمانان خود تقسیم. «مهربانی» ارمغان ارزشمندی است که انسانهای این دور و زمانه با تمام بدیهای زمانه و تلخکامیهای روزگار کنونی در کارنامۀ زندگی فردی و گروهی خود جاودانه خواهد ساخت.

دیدگاه شما