صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۱ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

آیا جنگ چهارم خلیج فارس در راه است؟

-

آیا جنگ چهارم خلیج فارس در راه است؟

ایران شاهی پهلوی که یک زمان هم پیمان قابل اعتماد ایالات متحده بود و به نحوی به عنوان پولیس آن در منطقه نقش بازی میکرد، بعد از فروپاشی آن با انقلاب سال ۵۸ به رهبری آیت الله خمینی روابط آن با امریکا به تیره گی روز افزون گرایید. آنچنان که با گذشت زمان ناملایمات در روابط طرفین در این اواخر پیشینه نداشته است. اما با این همه در این روز ها دیده میشود که در اوج تنش ها میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا بر سر مساله هسته ای شدن جمهوری اسلامی هر دو طرف به جای استفاده از گزینه رویا رویی نظامی دوباره به گزینه حاضر شدن به میز مذاکره چراغ سبز نشان داده اند. برعکس تصور خیلی ها که این اوج تنش ها را مختوم به جنگ میدانستند چراغ گزینه نظامی کم فروغ شد و محاسبات بسیاری ها اشتباه از آب درامد. اینکه چرا با درنظر داشت عملکرد ها و مانور های طرفین در این اواخر وقوع در گیری نظامی محتوم به نظر میرسید؛ اما در عمل خواهان مذاکره شدند نیاز به واکاوی دارد. این زمینه سازی ها برای مذاکره واقعا برای فروکش کردن تنش ها است یا اینکه پیش لرزه های یک جنگ تمام عیار می باشد؟ بنا ٔ در این نوشته تلاش شده است تا تحلیلی از وضعیت هر دو طرف صورت گیرد.
برای اینکه یک تصویر قابل قبول از شرایط کنونی ایران ایجاد بتوانیم وضعیت آن را به حالت مقایسوی با همتای آن با عین برنامه هسته ای که همانا کره شمالی باشد به تحلیل میگیریم. جمهوری اسلامی ایران با این تصور که خیلی زود قادر به دست یابی به توان هسته ای خواهد شد و با منیاتوریزه کردن کلاهک های آن بر هر موشک دور برد و میان برد سوار خواهد کرد شروع به فعالیت های آن میکند. برای رسیدن به این هدف ایران مسیر کره شمالی را الگو قرار داد و به تلاش هایش ادامه داد حال آن که شرایط امپراطوری کیم جونگ ایل و سپس پسرش کیم جونگ اون با حکومت ولایت فقیه تفاوت های بسیار دارد. اول اینکه نظام کره شمالی در مقیاس به جمهوری ایران به تمام معنا توتالیتر است طوری که رهبر آن توانست تمام بنیه های اقصادی را برای رسیدن به این هدف بدون این که هیچ صدای اعتراضی بلند شود اختصاص دهد. مردمش در گوشه و کنار کشور از شدت فقر هلاک می شدند؛ ولی از آزمایشگاه های آن موشک های بالستیک دور برد با کلاهک هسته ای سر بلند میکرد. اما در ایران برای شورای مصلحت خلق شرایط آن چنان مساعد نیست که بتواند تمام داشته ها را هزینه ساخت کلاهک های هسته ای بکند؛ چون اعتراض ملتش را به طور کامل سرکوب نمی تواند. دوم این که ایران به نسبت کره شمالی جغرافیای سیاسی خیلی گسترده تر دارد. دامنه مداخلات سیاسی ایران از عراق و سوریه تا به یمن، بحرین و فلسطین را شامل می شود که مسلما مصارف گزاف را بابت حفظ این جغرافیا باید متقبل شود و قسمت اعظم پتانسیل آن خارج از مرز های سنتی آن به مصرف می رسد. در حالیکه بر عکس این، تمام نگرانی دیکتاتوری کره شمالی در جریان دنبال کردن هدف رسیدن به قابلیت هسته ای در داخل مرز های اصلی آن خلاصه می شد. در کنار این مهمترین مساله که باید بدان پرداخته شود ایدئولوژی ایران است. جهموری اسلامی با ایدئولوژی که دارد نمی تواند با رهبر لیبرال دموکراسی کنار بیاید؛ چون نفس ایدیولوژی ها این است که باید فراتر از مرز های خود رو به گسترش باشد. به همین دلیل همدیگر را نفی می کنند و بر نابودی همدیگر بخاطر مسلط شدن بر جهان تلاش می ورزند. ایدئولوژی اسلامی ایران که در دوران جنگ سرد رقیب سوسیالیزم بود و مخالف لیبرالیسم پس حالا نمی تواند با ارزش های لیبرال دموکراسی امریکا توافق کند. چون با این کار ختم عمر ایدئولوژی را که خود بر گسترش آن تلاش دارد پذیرفته است. پس می باید مداوم در تلاش تثبیت موقعیتش در منطقه و جهان باشد که این مسلمن هزینه سرسام آوری را متوجه اقتصاد لرزان ایران میکندريا؛ آن هم در این چنین شرایط با تحریم ها که بر چرخ اقتصاد آن بیش از حد سنگینی میکند. از جانب دیگر جمهوری اسلامی رقبای منطقه ای سرسخت مثل اسرائیل و آل سعود دارد که حتی دنبال حذف کامل حکومت ولایت فقیه از نقشه جغرافیا هستند. به همین دلیل بر سر منازعه هسته ای شدن ایران دست عوامل بیرونی بیشتر از پیش برای درگیری نظامی کار میکند. در این صورت کارگزاران سیاست ایران در کنار اینکه به این حقیقت پی برده اند که به این سادگی به قابلیت های هسته ای دست پیدا نمی کند این را هم در نظر دارند که با وقوع درگیری نظامی صرف با ایالات متحده امریکا طرف نخواهد بود؛ بلکه دشمن های اصلی آن این فرصت پیش آمده را از دست نمی دهند و با تبانی با ایالات متحده برای نابودی جمهوری اسلامی از هیچ تلاش دریغ نمی کنند.
همچنان جانب دیگر این قضیه که ایالات متحده امریکا است در محاسباتش منافع اقتصادی را بسیار در نظر دارد آن هم در نظم نوین که اقتصاد بهترین ابزار برای وارد شدن به معادلات سیاسی منطقه ای و جهانی است تا با اتکا به آن نقش بایسته چه به عنوان بازیگر جهانی و یا منطقه ای ایفا گردد. با وقوع درگیری نظامی گرچند گراف فروش تسلیحات به کشور های رقیب منطقه ای ایران موقتی سیر صعودی میتواند داشته باشد. اما در واپسین روز های ختم جنگ خیال دولت های رقیب راحت شده و دیگر نیاز به خرید تسلیحات به روز و باج دهی به ایالات متحده نمی بینند. اینجا است که ایالات متحده منافع درازمدت اقتصادی خود را که دهه های متواتر تلاش بر حفظ آن داشته به راحتی از دست خواهد داد. در کنار این امریکا به عنوان ابر قدرت جهان نیاز به سوژه برای نقش بازی کردن در جهان است. بعد از حادثه یازدهم سپتامبر بوش پسر محور های شرارت (عراق دوران صدام حسین، ایران و کره شمالی) و تروریسم بین المللی که مصداق اساسی در آن زمان القاعده بود را به عنوان اهداف اساسی ایالات متحده برای مبارزه با آن در نظم نوین تعریف کرد تا بتواند در پوشش آن حضور خود را در جهان حفظ کند.
زمانی که عراق از هم پاشید، القاعده با آن شهرت و وحشت که به راه انداخته بود محو روزگار شد و کره شمالی به توافق تن داد، تنها بازیگر واقعی مخالف سیاست های ایالات متحده تا این دم جمهوری اسلامی باقی مانده است. بنا خود امریکا نمی خواهد تنها مخالف حقیقی باقی مانده خود را از صحنه حذف کند چون به حضور آن بخاطر نقش بازی کردن در معادلات سیاسی جهان حد اقل تا زمان معرفی اهداف جدید برای مبارزه نیاز دارد. گذشته از اینها ایالات متحده تجربه تلخ عراق و افغانستان را به سادگی فراموش نخواهد کرد؛ البته نه بخاطر تلفات و یا هزینه آن بلکه بخاطر ناکام شدن در دولت سازی پس از براندازی حکومت های آن. ایالات متحده با استفاده از ضعف فدراتیف روسیه دهه اول قرن بیست و یک و چین غرق در شادی های ناشی از رشد بی سابقه اقتصادی جواز شورای امنیت سازمان ملل را برای حمله به عراق و افغانستان راحت به دست آورد. اما این دو کشور با گذشت تقریبا دو دهه پس از برچیده شدن بساط حکومت قبلی شان هنوز در تقلای رهایی از صدمات وارده از برهم خوردن نظام شان هستند. برای ابر قدرت مثل ایالات متحده در براندازی ها صرف نمایش تسلیحات جدید و مانور های نظامی مهم نیست؛ بلکه وقار بین المللی آن برای دوباره برپا کردن نظام هم سو با سیاست جامعه جهانی بسیار حیاتی می باشد. پس با توجه به تبعات یک جنگ تمام عیار امریکا نمی خواهد که جمهوری اسلامی سومین کشور باشد که در مخمصه دولت سازی آن پس از ختم جنگ گیر بماند. بنا با در نظرداشت دلایل ارایه شده نه جمهوری اسلامی در پی رویارویی نظامی است و نه ایالات متحده امریکا. چون ایران به این باور رسیده است که به راحتی به قابلیت هسته ای دست پیدا نخواهد کرد و همچنان به سادگی از رویای رسیدن به این هدف دست هم بر نمی دارد. از جانب دیگر با درگیری نظامی نابودی آن محتوم است. ایالات متحده از یک طرف منافع دراز مدت اقتصادی خود را از دست میدهد و از طرف دیگر تنها بازیگر رقیب واقعی خود را از دست خواهد داد. پس با توجه به منافع حیاتی طرفین معقولترین سناریو این می تواند باشد که هردو بدون متوسل شدن به گزینه درگیری نظامی تن به توافق دهند و به میز مذاکره حاضر شوند.

دیدگاه شما