صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

چیستی و چرایی اقتصاد اسلامی

-

چیستی و چرایی اقتصاد اسلامی

مقدمه
اندیشمندان مسلمان به دلائل مختلفی ضرورت بررسی این مقوله را به طور آکادمیک پیشنهاد می کنند. تاریخ گواه است خلافت های اسلامی در گذشته توانستند در مناطق شرقی و غربی قلمرو خود ساحه تمدنی را به وجود بیاورند که در مقایسه با تمدن های آن روز درخور توجه بود. به باور تاریخ نویسان غربی رواج مبادلات بین مسلمین و اروپائیان از یک سو و در گرفتن جنگ های صلیبی از سوی دیگر، زمینه تبادل نظرات را بین این دو حوزه تمدنی به وجود آورد و اروپائیان با یادگیری دانش مسلمین توانستند بستر رنسانس را در غرب رقم بزنند. بنابراین اقتصاد اسلامی می تواند به عنوان مظهر تمدنی اسلام مطرح شود و به حل مشکلات اقتصادی موجود در جوامع مسلمان نشین بپردازد.
اقتصاد اسلامی و دنیای معاصر
استقلال کشورهای مسلمان نظیر پاکستان در 1947 و اندونزی در 1945 و تونس و الجزائر و... سیاستمداران اسلامی را بر این داشت تا به طراحی سیستمی متناسب با فرهنگ و ارزش های مردم خود بپردازند. همچنین گسترش اندیشه های مارکس در شرق و به تبع آن در کشورهای اسلامی سبب شد، برخی از علمای دین با تمسک به آموزه های اسلامی در صدد ارائه بدیلی قابل قبول بربیایند؛ زیرا نظام سرمایه داری در آن زمان زمین گیر از بحران های اقتصادی و مبتنی بر سیستم مالی ربوی از نوعی شکنندگی و تزلزل خبر می داد. افزون بر این، برخی از جنبش های اصلاحی اسلامی با طرح اندیشه های نو به دنبال ایجاد رنسانس اسلامی بودند. بی گمان دین اسلام در بدو ظهور خود راجع به رفتارهای اقتصادی پیروان خود ساکت نبوده و دستورهایی از پیشوایان دین در متون اصلی به چشم می خورد.
موانع رشد دانش اقتصاد اسلامی
اقتصاد اسلامی در دنیای معاصر از مشکلات عدیده ای رنج می برد ولی می توان فاکتورهای مهمی را در این میان بر شمرد:
1- فقدان زبان مشترک: پس از تجزیه کشورهای اسلامی، زبان مشترک علمی که در حقیقت در گذشته زبان عربی بود از بین رفت. از این رو آثاری که در این باره به رشته تالیف در می آمد به زبان های محلی نظیر اردو، فارسی، عربی و ترکی بود. این امر سبب شده است دانش اقتصاد اسلامی نتواند در قالب مجموعه ای منسجم از مسائل علمی ظاهر شود.
2- عدم ارتباط محققین با همدیگر: در پیوند با مشکل قبل، به خاطر تشتت و تفرقه کشورهای اسلامی نظریه پردازان بی خبر از یافته های دیگران به کار خود ادامه می دادند. وقتی صاحب نظران نتوانند با بحث و گفتگو و رویکرد انتقادی به تبیین مسائل بپردازند، چنین فرایندی کلی گویی، استدلال های بی بنیه، فرقه گرایی و سطحی نگری را نتیجه می شود.
3- نداشتن تحصیلات دینی و دانشگاهی توامان: با مطالعه تاریخ علم اقتصاد اسلامی متوجه می شویم که اولین نظریه پردازان در این جریان، عالمان دینی بودند که تحصیلات منظم آکادمیک نداشتند. در حقیقت اگر دانش اقتصاد اسلامی یک رویکرد انتقادی نسبت به سرمایه داری و سوسیالیسم است، موفقیت آن در گرو فهم درست اندیشه های این دو مکتب می باشد. از طرفی، دانشگاهیان مسلمانی که با دغدغه دینی در جستجوی اقتصاد اسلامی بودند، به خاطر عدم آگاهی لازم از دین اسلام اسیر دام التقاط شدند و به زعم خود با طرح سوسیالیسم اسلامی یا عقلانیت سرمایه داری در صدد برقراری آشتی و سازگاری برآمدند.
4-             کمیت محور بودن اقتصاد متعارف: شاید یکی از انتقادهای جدی به دانش اقتصاد اسلامی عدم توانایی آن در استفاده از معادلات جبری و الگوهای هندسی به منظور تبیین نظریاتش باشد. امروزه کاربرد ریاضی و هندسه در تحلیل های اقتصادی به حدی رائج است که اعتبار تحلیل های توصیفی را به حاشیه رانده است.
علم اقتصاد اسلامی چیست؟
راجع به ماهیت علم اقتصادی بین صاحب نظران این علم اتفاق نظر وجود ندارد. البته منتقدین به علم اقتصاد اسلامی نیز تلاش کرده اند با نگاه انتقادی آن را فاقد معیارهای مطلوب یک جریان علمی مستقل بدانند. در ادامه سعی می کنیم خلاصه ای از این نظرات را بازگو کنیم:
الف) اسلامی سازی اقتصاد متعارف: برخی بر این باورند که اقتصاد اسلامی نوعی ظاهر سازی است. اقتصاددانان مسلمان تولید علم نمی کنند بلکه با اسلامی سازی نظرات موجود در علم اقتصاد در صدد توجیه رژیم های سیاسی مورد حمایت خود هستند. اضافه کردن پسوند اسلامی به کلمه اقتصاد، ماهیت چیزی را تغییر نمی دهد؛ زیرا علم اصولا از قضاوت های ارزشی تهی است. در مقابل این گروه کسانی هستند که می گویند اسلامی سازی اگر به معنای کاربردی کردن تئوری های اقتصاد، متناسب با نیازهای جامعه اسلامی باشد، می توان آن را پروژه موفقی دانست.
ب) کمی سازی آموزه های اقتصادی اسلام: یکی از خصوصیات دانش مدرن مقداری بودن آن است، به نحوی که می توان برای تشریح مسائل آن از روابط ریاضی و الگوهای هندسی استفاده کرد. از این رو اقتصاد اسلامی به معنای کمی سازی و مدل سازی محتوای اقتصادی دستورات دینی است. مثلا استخراج تابع مصرف اسلامی یا تعریف مولفه های رشد اسلامی
ج) مکتب اقتصادی: می توان گفت اقتصاد اسلامی به عنوان یک بدیل برای مکتب سرمایه داری و سوسیالیسم مطرح است. مکتب اقتصادی بیشتر به مبانی فلسفی و مباحث تئوریک پیرامون حق مالکیت، رشد و توسعه، توزیع منابع، برابری و مساوات و... توجه دارد. به عبارتی اقتصاد اسلامی اصول فکری و چارچوب نظری است، منتها اصول فکری که می تواند در طراحی یک نظام اقتصادی مفید واقع شود.
د) روش اقتصادی: عده ای اقتصاد اسلامی را یک روش می دانند تا علم. علم به معنای کشف روابط بین دو یا چند پدیده است ولی روش به سیستمی گفته می شود که به کمک آن بتوان زندگی اجتماعی را سامان داد. مثلا سرمایه داری برای تحقق اهداف اقتصادی خود بر مکانیزم بازار و قیمت ها و سوسیالیسم بر برنامه ریزی متمرکز تکیه می کند.
نتیجه گیری
با مطالعه نظرات فوق اقتصاد اسلامی می تواند علم، مکتب و روش باشد. علم است؛ زیرا در کنار استفاده از حس تجربی از سایر ابزارهای معرفتی چون عقل و وحی در تبیین روابط متغیرهای اقتصادی کمک می گیرد. به بیان دیگر اقتصاد اسلامی هم توضیح روابط واقعی متغیرهای اقتصادی است (ساموئلسونی) و هم به توان نظریات خود در پیش بینی حوادث آینده توجه دارد (فریدمنی). مکتب است؛ زیرا اصول هستی شناختی، معرفت شناختی، انسان شناختی و ارزشی متفاوتی از سرمایه داری و سوسیالیزم دارد. یعنی اختلاف اقتصاد اسلامی با دو مکتب دیگر، تفاوت بنیادین است و نمی توان به اسلامی سازی نظریات مروج در آن دو پرداخت. روش است؛ زیرا سبک زندگی اسلامی، نرم ها و فرهنگ مسلمانان منحصر به فرد است و با روش های غیر دینی نمی توان اهداف اقتصادی آن را عینیت بخشید.
در پایان باید گفت، نگاه مقداری صرف به مسائل اجتماعی اهمیت خود را در این اواخر از دست داده است و حتی به باور خود غربی ها مسائل کیفی را نمی توان در تحلیل های علمی نادیده گرفت. بدون شک اقتصاد اسلامی باید تلاش کند در تبیین نظریات خود از معادلات جبری و گراف های هندسی مدد جوید ولی محدود ساختن اعتبار علم به مسائل مذکور توجیه منطقی ندارد و به روش کیفی نیز می توان نظریه ای را اثبات کرد و از صحت استنتاجات آن دفاع نمود.

دیدگاه شما