صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

6 جـدی و پیامدهـای مخـرب و زیانبـار آن

-

6 جـدی و پیامدهـای مخـرب و زیانبـار آن

6جدی یک روز سیاه در تاریخ سیاسی افغانستان به حساب می آید. در این روز قوای شوروی با ساز و برگ نظامی وارد افغانستان شد و حکومت ظالم و دست نشانده حفیظ الله امین را سرنگون و حکومت دست نشانده دیگری را به فرمانروایی ببرک کارمل روی کار آورد.
ابعاد فاجعهی تجاوز قشون سرخ در افغانستان چنان گسترده، فراگیر و ویرانگر بود که اکنون پس از چهل سال نیز آثار تخریبی تجاوز به صورت واضح قابل مشاهده است.
در اثر این تجاوز، افغانستان استقلال خود را از دست داد و به صورت عینی به یک کشور اشغال شده تبدیل شد. حاکمیت ملی در افغانستان مفهوم خود را از دست داد و تمامیت ارضی افغانستان توسط یک کشور خارجی نقض شد و شوروی بی مهابا کنترل سیاسی و اداری کشور را در دست گرفت.
هرچند استقلال افغانستان با کودتای هفت ثور 1357 از بین رفته بود؛ اما تجاوز شوروی در ششم جدی 1358 پروسه استقلال زدایی این کشور را تکمیل کرد و افغانستان را دربست در اختیار شوروی سابق قرار داد.
حکومت های دست نشانده و نامشروع افغانستان برخلاف اراده ملی و در ضدیت کامل با منافع افغانستان، تمام داشته های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اداری کشور را در اختیار بیگانگان قرار دادند و عزت، غرور و شهامت مردم افغانستان را نادیده گرفتند و این کشور را در اوج جنگ های سرد میان بلوک غرب و شرق، به شوروی فروختند و نظام مورد نظر اتحاد جماهیر شوروی را در این کشور پیاده کردند. حاکمیت نظام نامشروع و وابسته به بیگانه، منجر به بی ثباتی سیاسی در افغانستان شده بود. احزاب و حلقات سیاسی درون حزبی هرکدام برای به دست گرفتن قدرت و برای کسب حمایت سران شوروی باهم مسابقه می گذاشتند. هر حزب و حلقهی که از حمایت شوروی بهره مند می شدند، علیه رقبای حزبی شان دست به کودتا می زدند. به همین دلیل مردم افغانستان در سال های 1357 و 1358 سه حکومت را تجربه کردند. بی ثباتی سیاسی یکی از پیامدهای زیانبار تجاوز شوروی سابق در افغانستان بود.
پیامد ناگوار حادثه 6 جدی بر تمامی ابعاد زندگی جمعی افغان ها تأثیر منفی بجا گذاشت و زندگی مردم را از هر لحاظ با مشکلات و دشواری های سخت و توان فرسا مواجه ساخت. در این دوره مردم به طور کامل از آزادی های خود محروم شدند و مردان و زنان روشنفکر و آزاد اندیش یکی پی دیگری دستگیر، زندانی و در گورهای دسته جمعی دفن می شدند. زنان در حد یک کالای بی ارزش تنزل پیدا کرد و کرامت انسانی مردم و بخصوص زنان در اجتماع در نظر گرفته نمی شد. ایجاد فضای اختناق و خفقان، چنان بر زندگی فردی و جمعی مردم سلطه پیدا کرده بود که هیچ فرد، حتا در پستوهای خانه خود نیز احساس امنیت نمی کردند. گوش دادن به رادیوهای دیگر کشورها و راه اندازی مجله و اخبار و حتا نگهداری روزنامه های خارجی که در عرصه بین الملل با بلوک شرق همسو نبودند، جرم بزرگ و نابخشودنی به حساب می آمد.
حکومتداری در این دوره به مسخره آمیز ترین شکلش تبدیل شده بود. افراد نه بر اساس تحصیل، تجربه و شایستگی که بر مبنای تعلقش به حزب حاکم در ادارات گمارده می شدند. در سه دوره ادارات افغانستان وضعیت مشابهی را تجربه کردند؛ دوره حکومت های کمونیستی، دوره مجاهدین و دوره زمامداری طالبان. نظم و دیسپلین اداری بهم ریخته بود و سلسله مراتب اداری هرگز رعایت نمی شد و یک مأمور پایین رتبه به دلیل عضویتش در حزب حاکم، به راحتی می توانست، رییس و حتا وزیر را به برکناری و مرگ سوق دهد.
فرهنگ افغانستان رو به نابودی نهاد و نهادهای مسؤل در امور فرهنگی، وظیفه اش تنها تبلیغ و ترویج فرهنگ سوسیالیستی به سبک و سیاق شوروی بود و فراتر از این نه می اندیشند و نه اجازه داشتند که بیندیشند.
معارف افغانستان که در دوره های اخیر حکومت ظاهرشاه رونق نسبی پیدا کرده بود و در دوره داوودخان به وضعیت بسیار بهتری رسیده بود. پس از کودتای هفت ثور کاملا نابود شد و ماه و سال شاگردان به برگزاری جشن، پایکوبی و بحث های ایدئولوژیکی سپری می شد. نه معلمان و مدیران مکتب به فکر آینده شاگردان و کشور بودند و نه شاگردان می توانستند فراتر از آموزه های حزب کمونیست فکر کنند.
به لحاظ فکری "همان قاعده هرکی با ما نیست، دشمن ماست." در کشور حاکم بود و کسانی که در قلمرو تحت سلطه حکومت زندگی می کردند، باید یا با حکومت می بودند و نمادها و نشانه های حزب حاکم را در خانه و لباس خود نصب می کردند و یا باید خطر مرگ را قبول می کردند. سانسور شدید حکومت تنها به مناسبات اجتماعی و سیاسی مربوط نمی شد؛ بلکه با خصوصی ترین مسأله زندگی مردم نیز ارتباط می گرفت.
به لحاظ اقتصادی بودجه و سرمایه افغانستان تنزل پیدا کرد و برنامه های انکشافی به کلی متوقف گردید و بازار داد و ستد نیز محدود و محدودتر می شد. در دوره اشغال با آن که افغانستان دارای ذخایر زیر زمینی فراوانی بود؛ اما تنها شوروی می توانست از برخی ذخایر در دسترس سود ببرد. سیاست های اقتصادی از سوی شوروی تعیین می شد و حکومت های افغانستان در تعیین اولویت های اقتصادی کمترین نقشی نداشتند. سرمایه های افغانستان توسط شوروی غارت می شد و زمینه های داد و ستد تاجران و بازرگانان با کشورهای منطقه هر روز محدودتر می شد.
طبیعی است که یک کشور وابسته و اشغال شده نمی تواند سیاست خارجی داشته باشد. سیاست خارجی افغانستان پس از اشغال تنها به مناسبات میان چند کشور کمونیستی مربوط به اردوگاه شرق، تعریف می شد و زمینه مانور در میدان گستردهتر بین المللی را پیدا نمی کرد. بنابراین گفته می توانیم که در دوره اشغال اصول سیاست خارجی افغانستان توسط دستگاه استخباراتی شوروی تعیین می شد و حکومت های  افغانستان نقشی در طراحی سیاست های خارجی نداشتند.
مهمتر از همه این که تجاوز شوروی، زمینه ساز مداخلات وسیع و فراگیر کشورهای دیگر در افغانستان گردید. رقابت سخت میان شرق و غرب، سبب شد تا مخالفان شوروی از گروه های مجاهدین حمایت نظامی کرده و آتش جنگ شدید و دوامدار را در جغرافیای افغانستان روشن کنند.    
حمایت کشورهای همسایه و منطقه از گروه های مختلف جهادی، هم زمینه جنگ های میان گروهی را فراهم کرد و هم مسأله افغانستان را با پیچیدگی های بیشتری مواجه کرد. مداخلات صریح کشورها، افغانستان را به یک جغرافیای پارچه پارچه تبدیل کرد و تمام مسایل امنیتی، نظامی و سیاسی آن را به سیاست های بین المللی گره زد. به این دلیل در باره تمام مسایل افغانستان، باید کشورهای خارجی تصمیم بگیرند و نقش مردم افغانستان در حل مشکلات و نارسایی های داخلی بسیار اندک می باشد.
علاوه بر مسایل امنیتی، سیاسی و اقتصادی، ابعاد انسانی این تجاوز نیز بسیار سنگین و گسترده است. بر اساس بررسیها، تجاوز شوروی در افغانستان حدود دو میلیون کشته، پنج میلیون آواره و سه میلیون معلول و معیوب برجا گذاشته است.
حادثه 6 جدی به عنوان نماد تجاوز و مداخلات یک کشور بیگانه در امورات یک کشور دیگر، نشان می دهد که این حادثه ساختار امنیتی و نظامی افغانستان را که از سابقه هفتاد ساله برخوردار بود، آسیب پذیر ساخت و زمینهی از هم پاشیدگی آن را فراهم ساخت. اردوی افغانستان در این دوره چون از حمایت مردمی برخوردار نبود، از ضعیف ترین نیروی دفاعی به شمار می رفت.
در این تجاوز تمامی زیربناهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی افغانستان نابود شد و شهرها و خانه های مردم به ویرانه تبدیل شد و پروژه های عام المنفعه یکی پی هم تخریب می شدند و حاصل این تجاوز پس از چهارده سال یک افغانستان جنگ زده، خسته، ویران و فروپاشیده بود. مردم افغانستان باید ده ها سال دیگر تلاش کنند تا خسارت های این تجاوز را جبران کنند. وقتی سیاستمداران نفهم در رأس امور قرار بگیرند، نتیجهای بهتر از این نباید انتظار داشت.

دیدگاه شما