صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

علل و عوامل ناکامی و موفقیت در ملت سازی

-

علل و عوامل ناکامی و موفقیت در ملت سازی

ملت یک پدیده جدید است که در پروسه روشنگری، مدرنیته و رشد جوامع شهری بوجود می آید .
ملت را دولت های ملی ایجاد می کنند و دولتها هم زمانی ملی گفته می شوند که مشروعیت را از اراده آزاد شهروندان خود گرفته باشند. توسعه انقلاب صنعتی درملت سازی بسیار مهم بوده است و برای شکل گیری دولت - ملت مدرن و امکانات ارتباطی ای که به وجود می آورد، آن محدودیت های قومی را می شکند و به همین دلیل در کشورهایی که انقلاب صنعتی اتفاق نیفتاده و دارای زیرساخت صنعتی مدرن نمی باشد، تحقق پروژه ملت سازی خیلی دشوار است.
در کشورهای آسیایی، کره، تایوان، چین، سنگاپور و امثال اینها مدلهایی هستند  برای دیگر کشورهای آسیایی؛ این کشورها از طریق انقلاب صنعتی با همکاری آمریکا، سپس دموکراسی بعد از آن به مفهوم شهروندی رسیدند. یعنی پروسه ای که در اروپا بعد از قرن شانزده شکل گرفت، در واقع جوامع آسیایی سیر معکوس خودش را طی می کند. یعنی از طریق دولت مسلطی که مقید به صنعتی کردن کشور باشد در واقع ملت بوجود می آید. وگرنه آن ساختارهای قومی بومی گذشته که احساس تعلق شدید به آنها وجود دارد، دچار تغییر نمی شود.
الف – تعریف ملت:
ملت به گروه بزرگی ازمردم اطلاق می شود که دارای زبان،فرهنگ،تاریخ،میراث مشترک،وبعضا نژاد وسرنوشت مشترک باشند ودریک قلمروجغرافیائی زندگی کنند.
مفاهیم اولیه ملت را به عنوان گروه یا نژاد خاص از مردمی تعریف می کند که دارای زبان، تاریخ، سنت، فرهنگ و گاهی دین مشترک اند. مردم یک ملت معمولا هویت ملی مشترکی دارند و ایجاد این هویت مشترک بخشی از ملت سازی است. 
مردم افغانستان دارای ویژگیهای فوق می باشد، درملت سازی و "ملت بودن" این مردم اما و اگر های وجود دارد ازاین رو، مردم افغانستان چارهای جز تلاش برای خروج از غلاف قبیله و حرکت به سمت دولت و ملتسازی ندارند وبرای از بین بردن فقر مزمن،عبور از تفکر و ساختار قبیلوی بسوی دولت – ملت سازی، در افغانستان یکی از اولویتهای جدی پنداشته می شود تادرکشور چندین قومی افغانستان ، "فرهنگ همزیستی"، " کثرت گرائی" و "حقوق شهروندی" تقویت و هویت ملی بر هویت های قومی برجستگی پیدا کند
ب - علل ناکامی درملت سازی :
ناکامی در ملت سازی به علل وعوامل خاصی برمی گردد که در این بخش به برجسته ترین و شاخص ترین آن  ها اشاره می گردد:
یک – عدم درک درست از مفهوم "ملت سازی ": ما با کشوری مواجه هستیم که در آن دولت به عنوان  مهفوم مدرن آن شکل نگرفته و ملتی هم که در این کشور وجود دارد بر اساس خودآگاهی به وجود نیامده. بل بر اساس جبر تاریخ و تصادف جغرافیا در این سرزمین تجمع نموده اند.
بنابراین ما با توده های انسانی یی مواجه هستیم که در درون این جغرافیا تمرکز پیدا کرده اند و زندگی می کنند بدون این که نسبت به هم خودآگاهی و "دیگراندیشی"داشته باشند یا حتی احساس همبستگی. ما در افغانستان به صورت نسبی با بحران های هویت، مشروعیت و مشارکت روبه روهستیم، بنابراین در بیرون هم نمی توانیم نمایشی مثبت و واضحی از دولت ملی داشته باشیم.
در نتیجه به عنوان دولت های ناکام و ضعیف در این قسمت یاد می شویم؛ زیرا ما هنوز دولت – ملت مدرن را در درون این جغرافیا شکل نداده ایم.
دو – تسلط قدرت های قومی وقبایلی:
افغانستان باید از قومیت عبور کند و قدرت مشروع را در هر نظامی که می خواهند داشته باشند، و از هر مسیری که امکانات عملی شان اجازه می دهد سازماندهی کنند. شرایط اولیه آن عبور سالم از قدرت طلبی قومی است. جاه طلبی های شخصی نیز ارتباط تنگاتنگی با قدرت طلبی قومی دارد. مردمان این سرزمین  قادر نخواهند بود به صورت یک ملت واحد در عین تکثر قومی در بیایند، مگر آن که اقوام به حقوق مساوی دست یابند.
سه – ضعف های آموزش، تکنالوژی و ارتباطات نیرومند: آموزش و پرورش  یکی ازعوامل رشد دهنده وترویج افکار ملی است که از مجاری آموزش های عمومی مثل مکاتب و موسسات تعلیمی بر محور "وحدت ملی" و "ملت سازی" به شکل برنامه های آموزشی هدفمند و بلند مدت به آن امعان نظرگردد. 
بنا بر پژوهش آلبرت آلسینا » یکپارچگی و انسجام را از طریق آموزش و پرورش، آموزش زبان مشترک و احداث زیرساختها ایجاد کرد، کمااینکه می توان آن را توسط اقدامات بیرحمانه، مانند منع فرهنگهای بومی، و یا حتی نسلکشی، محقق ساخت« ، درکشورهای آسایی، بخصوص در کشورهایی مانند افغانستان و عراق.
به دلیل اینکه آن زیرساخت واقعی مادی پیوند دهنده وجود ندارد و احساس تعلق به قومیت و بوم و به معنای محدود جغرافیایی، قویتر از احساس تعلق به ملت و واحد جغرافیایی است که دولت - ملت را تشکیل می دهد. از این رو، کوشش خارجی ها در این دوکشور، که دموکراسی بیاورند، بسیار ساده لوحانه بوده است.
زیرا، زیرساخت های واقعی وجود نداشته است. (زیر ساخت های صنعتی خدمات شهری  کارخانه ها، ارتباط های اقتصادی و مبادله اقتصادی )تا این کشورها را تبدیل به یک واحد به هم پیوسته نمایند و یک دولت مقتدر نظم دهنده بوجود آید که بتواند اداره کند.
ج - عوامل وشرایط ملت سازی :
اگر فرايند ملت سازي در يک جامعه به خوبي و موفقانه پيش برود، مردم بايد از هويت هاي سنتي قومي، نژادي و مذهبي به عنوان تنها هویت تعیین کننده در زندگی ورفتار اجتماعی عبور کنند و به يک احساس جمعي دست يابند. عبور از هويت هاي سنتي اما ساده و آسان نيست و نيازمند به وجود آمدن يک خودآگاهي جمعي است. در جوامع توسعه يافته ملت سازي مقدم بر دولت سازي است.
آنها بر اساس تجربه هاي تاريخي به يک خودآگاهي جمعي رسيده اند و ضرورت همبستگي جمعي در قالب يک ملت را درک کرده اند، پس از آن تلاش کرده اند که "دولت" را به مفهوم مدرن آن بسازند. اما در کشورهاي جهان سوم و توسعه نيافته ي همانند افغانستان دولت سازي مقدم بر ملت سازي است.
ما در گام نخست تلاش کرده ايم که دولت را بر اساس معيارها و الگوهاي مدرن غربي بسازيم، در حالي که هنوز ملتي به معني واقعي آن وجود ندارد، خود آگاهي جمعي بوجود نيامده است و هويت هاي قومي و مذهبي هنوز بر هويت ملي غالب است.
ملت سازی در درجۀ اول فرآیندی درون اجتماعی است که نمی توان آن را از خارج ایجاد کرد و باید از داخل ترویج داده شود. ثانیا اراده قوی ونیرومند ملی ازجانب زعمای سیاسی و ملی برای تحقق ملت سازی، ضروری می باشد و "دولت مدرن "با پشتوانه برنامه های مدون واستراتژیک شکل بگیرد.که بتوان گفت فرایند "ملت-دولت سازی " تکمیل گردیده است.
چهار عنصر کلیدی در مدل ملت سازی:
نخست: خودمختاری واقعی، ملتها نخستین تصمیمهای خود را  دربارۀ تخصیص منابع و درآمدها، تأمین مالی پروژه ها و استراتژی توسعه را اتخاذ میکنند. یعنی اولین الگوی ملت مترقی و واحد داشتن الگوی واحد در تخصیص منابع،درآمدها، تامین مالی پروژه ها و تدوین استراتژی توسعه براساس الگوی کشورهای توسعه یافته می باشد.
دوم: ایجاد نهادهای حکومتی کارآمد و مؤثر(مکانیزمهای غیرسیاسی برای حل اختلاف و مبارزه با فساد(.  درحکومت وحدت ملی از آن به نام حکومت داری خوب یاد گردید اما هیچگاه بازدهی مشخصی نداشته است.این خلا باید برای رسیدن به ملت سازی رفع گردد.
سوم: همسویی فرهنگی (دیدگاه ها وسیاست های فرهنگی مشترک و متمرکز دربخش های مختلف فردی و اجتماعی در حوزه های تعلیم و تربیت، اخلاق، هنر و مراکز فرهنگی توسط سیاست گذاران فرهنگی اتخاذ گردد)
چهارم: برنامه های بلند مدت و استراتژیک(برنامه ریزی بلندمدت(.، علاوه بر شرایط دیگر عاملی که سبب تمایز ملت ها ودلیلی برنیرومندی آن می گرد داشتن برنامه های بلند مدت واستراتژیک، به منظور رسیدن به اهداف کلان ملی، با کوششها و تحمل رنجها و هزینه های بسیار می باشد آن برنامه ها می تواند سیاسی، اقتصادی، علمی وفرهنگی باشد اما درجهت تامین منافع کلان طرح وپلان می گردد.شاخص های توسعه دربرنامه های توسعه یافته درضمن نمایش توسعه یافتگی یک کشور، نشان دهنده ملت های ساخته شده ونیرومند وزحمت کش  نیز می باشد.

دیدگاه شما