صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

دولت‌های فرومانده و زمینه های جنگ‌های نیابتی

-

دولت‌های فرومانده و زمینه های جنگ‌های نیابتی

در علوم سیاسی دولت فرومانده و جنگ نیابتی مفاهیم بههمپیوستهای هستند که وجود یکی باعث تقویت دیگری میشود. شاید در باب تعریف دولت فرومانده اتفاقنظر وجود نداشته باشد اما در مورد آنچه میان اندیشمندان علوم سیاسی اجماع نظر وجود دارد این است که دولت فرومانده عبارت از دولتی است که نتواند کارکردهای لازمی را که از یک دولت توقع میرود، انجام دهد. کارکردهای موردنظر از یک دولت عبارت است از برقراری امنیت، تأمین نظم و قانون در یک جامعه، ارائه خدمات درمانی، اقتصادی و فرهنگی.
جنگ نیابتی عبارت است از منازعه مسلحانه که در آن دولتهای قدرتمند به گونه غیرمستقیم در کشور سومی باهم درگیر میشوند و گروههای مختلف به نیابت از کشورهای بیرونی که گاهی از جامعه میزبان تشکیل میشوند به نبردهای مسلحانه دست میزنند. پرسش اینجا است که چه دلایلی باعث میشود که دولتهای فرومانده میزبان جنگهای نیابتی شود که ممکن کوتاهمدت باشد یا طولانیمدت؟
وقتی به تاریخچه جنگهای نیابتی (Proxy Wars ) نگاه کنیم درمییابیم که این پدیده سابقه طولانی دارد و حتی قبل از شکلگیری دولتهای ملی، گروههای داخلی و خارجی به نیابت از قدرتهای بزرگ، در سرزمین سومی وارد جنگ میشدهاند. این پدیده پس از جنگ دوم جهانی بیشتر در قالب رقابتهای ایدئولوژیکی کمونیسم به رهبری شوروی و جهان سرمایهداری به رهبری آمریکا نمود پیدا کرد. در جریان جنگ سرد مسأله سرزمینهای که در آن جنگهای نیابتی به وقوع میپیوست، کمتر در قالب دولتهای فرومانده موردبحث قرار میگرفت زیرا در جریان جنگ سرد، تمامی جنگهای نیابتی که در جهان سوم و کشورهای پیرامونی به وقوع پیوست در ذیل نبردهای ایدئولوژیکی تجزیهوتحلیل میشد. آغاز دهه 1990 به همان میزانی که موجب تکقطبی شدن نظام بینالملل گردید، به همان میزان نوع رویکردها در قبال مسأله دولت فرومانده را نیز دچار تحول نمود زیرا با پایان گرفتن رقابت کمونیسم با جهان سرمایهداری، کشورهای فرومانده در جهان سوم شاهد تداوم خشونتها و نبردهای مسلحانه در درون جغرافیای ملی خود بودند. از فروپاشی شوروی تا اکنون سه دهه سپریشده است و در این مدت کشورهای فرومانده مانند سومالیا، افغانستان، لیبیا، سوریه، یمن و عراق شاهد جنگهای نیابتی بودهاند. این کشورهای در بیشتر حالات توانایی مدیریت این جنگها را نداشتهاند زیرا عدم وفاق ملی باعث شده است که این کشورها نتوانند در خصوص روشهای مقابله با جنگهای نیابتی که گاهی به جنگهای تحمیلی نیز یادشده اند، دیدگاه واحد پیدا نمایند. حال با توجه به تاریخچه جنگهای نیابتی در کشورهای فرومانده، به مهمترین زمینههای چنین جنگها پرداخته میشود؛
الف- سیاست خارجی سیال: دولتهای فرومانده تقریباً از سیاست خارجی بی ثبات برخوردار هستند زیرا ازیکطرف منافع ملی ثابت و تعریفشده ندارند و از طرف دیگر نخبگان سیاسی حاکم در این کشورها، در مورد سیاست خارجی کشور دیدگاه واحد ندارند و هرکدام کوشش میکنند که منافع فردی و جناحی (اعم از قومی و حزبی) را بهعنوان منافع ملی تعریف نمایند که این امر موجب عدم پذیرش از سوی سایر نخبگان سیاسی و توده مردم میشود. برای این مدعا میتوان دیدگاه مختلف نخبگان سیاسی را که در رأس هرم رهبری کشور فرومانده قرار دارند در باب وقایع بینالمللی بیان نمود. کشته شدن قاسم سلیمانی فرمانده شاخه بیرون مرزی سپاه قدس، در میان نخبگان حاکم در افغانستان دیدگاههای متفاوتی را خلق نمود. عدهای آن را شهید خواندند و بابت کشته شدن وی ابراز تأسف کردند درحالیکه بقیه دیدگاه نسبتاً بیطرفانه بیان داشتند. این موضوع در میان نخبگان سطح میانی، بسیار متفاوتتر از آن بوده است. سیاست خارجی دولتهای فرومانده در بسیاری حالات تحت تأثیر احساسات فردی و هنجارهای اعتقادی و دینی قرار میگیرند. از دید واقعگرایی که دیدگاه غالب در روابط بین الملل پنداشته می شود، صرفاً منافع ملی و بقای یک کشور جوهره سیاست خارجی همان کشور را تشکیل میدهد که در آن مسائل هنجاری مانند باورهای اعتقادی، احساسات و روابط فردی معنادار نیست بلکه سیاست خارجی کشورها روی محوریت بقا و منافع ملی کشور استوار است.
ب- عدم حاکمیت تام بر قلمرو کشور: یکی دیگر از ویژگیهای دولتهای فرومانده عدم تسلط تام آنها بر جغرافیای کشور است. این نوع دولتها نمیتوانند تمام مرزهای خود را بهصورت تام کنترل نمایند و این امر فرصتی را فراهم مینماید که قدرتهای بزرگ منطقهای و جهانی در مناطق خارج از کنترل دولت فرومانده، نفوذ نموده و افرادی را باب میل خود تربیت نمایند که هرگاه لازم شد بر اهداف دشمن حمله نمایند. این موضوع ویژگی بارز و مشترک تمام دولتهای فرومانده است. سومالیا، افغانستان، لیبیا، عراق، سوریه و سودان از معروفترین نمونههای دولتهای فرومانده در جهان هستند که نمیتوانند جلو ورود جنگجویان خارجی و آموزش و تربیت جنگجویان داخلی را در قلمرو خود بگیرند. بارها در رسانههای جمعی مسأله حضور جنگجویان چچینی، ازبکستانی، اویغوری، پاکستانی، عرب و فیلیپینی در افغانستان مطرحشده است. ورود این بازیگران ناخواسته باعث میشود که دولتهای فرومانده بدون اینکه قادر به تغییر اوضاع باشد، صحنه جنگهای نیابتی میشوند. برای مثال دولت افغانستان و متحدان بینالمللی آن با تهدیدهای متعدد روبرو است که این تهدیدات شامل گروههای تروریستی داخلی و خارجی، قاچاقچیان داخلی و بینالمللی مواد مخدر و چندین بازیگر دیگر مرئی و نامرئی هستند که کنترل و مهار آنها بههیچعنوان در توان دولتهای فرومانده مانند افغانستان نیست. پس از سقوط رژیم اقتدارگرای داود خان و شکلگیری نظام کمونیستی، شاهد حضور جنگجویان عمدتاً اسلامگرا از سراسر جهان بوده است و این گروهها در کنار عناصر داخلی باعث یکی از طولانیترین جنگهای نیابتی در جهان شده است که برای پایان بخشی آن در کوتاهمدت امیدی وجود ندارد.
ب- حضور شهروندان در نبردهای بینالمللی و جنگهای نیابتی: یکی دیگر از ویژگیهای دولت فرومانده این است که نمیتواند بر شهروندان خودکنترل داشته باشد و یا حداقل به این موضوع آگاه باشد که چه تعداد از شهروندانش در کجای دنیا مصروف چهکار هستند. دولتهای فرومانده عمدتاً مهاجر زیاددارد؛ زیرا عدم فرصتهای شغلی در کشور و تولید انبوه جمعیت باعث میشود که آنها راه مهاجرت و آوارگی در پیش بگیرند. در بسیاری حالات دیدهشده است که مهاجرین بیپناه سادهترین طعمه برای تشکیل نیروهای مزدور در جنگهای نیابتی است که ممکن است این مجبوریت بعد ایدئولوژیک (شستشوی مغزی) داشته باشد یا عوامل اقتصادی و تابعیت دلیل اصلی حضور این جنگجویان خارجی در منازعات مسلحانه نیابتی باشد.
بنابراین دولتهای فرومانده از جهتهای مختلف در قبال جنگهای نیابتی آسیبپذیر هستند. سیاست خارجی سیال و بی ثبات، میتواند بهراحتی دولت فرومانده را صحنه جنگهای نیابتی بسازد. عدم کنترل تام بر قلمرو کشور موجب میشود که جنگجویان خارجی در کشور نفوذ نمایند که بیرون راندن آنها هزینهبر و زمانبر خواهد بود. عدم نظارت بر شهروندان کشور موجب میشود که آنها بهراحتی از طریق پول یا شستشوی مغزی در جنگهای نیابتی در سایر کشورها کشیده شوند.

دیدگاه شما