صفحه نخست » مقالات » افغانستان و نوسازی، تهدیدها و فرصتها
افغانستان و نوسازی، تهدیدها و فرصتها
- جان محمد عسکری
با پیشرفتهای که نزدیک به دودهه ای اخیردرزمینههای دموکراسی، مدرنیزاسیون و دولتسازی درافغانستان حاصل گردیده، نمیتوان گفت کاری نه شده اما رسیدن به این رویاهای ملی وتاریخی با دشواریها وچالشهای بسیاری روبهرو میباشد. هنوز راه دراز و دشواری در مسیر دولتسازی، مدرنیزاسیون و توسعه درپیش داریم. با تأمل در پیشینه و کارنامهی پدیدهی دولت در افغانستان، شاید، مهمترین پرسش از تاریخ سیاسی افغانستان کندی پروسه ای دموکراسی و عقیم ماندن پدیده ی «دولتمدرن»و «نوسازی» باشد. ناتمامی دولت ملی و نابرخورداری این دولتها از عناصر، ماهیت و خصوصیات پالایش یافتهی مدرن، فرصتهای تاریخی رشد و پیشرفت را در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فکری و فرهنگی از نسلهای این سرزمین بر گرفته است. در واپسین فرصتها باید زمینهها، فرصتها و چالشها به تحلیل گرفته شود. با نگاه گذرا روی موضوع در محورهای زیر به برسی گرفته شده است.
الف - سیر تاریخی ناکامی دولتمدرن در افغانستان
در میان دولتمردانِ پس از احمد خان، امیر عبدالرحمان خان، مقتدرترین حاکمی بود که با حمایت انگلیسیها در صدد برساختن یک نظام سیاسی مطلقه با ساختار شبه مدرن در اواخر قرن نوزدهم برآمد، اما نظم خونینی را که او برای تاسیس یک دولتملی برقرار نمود، باز هم نتوانست بنمایههای یک دولت مدرن ملی مبتنی بر شوکت سیاسی پایدار و نهادسازی مدرن دوامدار و پرمایه را در این سرزمین استوار سازد. مهمترین دست آورد و آثار او، قائم ساختن استبداد آهنین بر ویرانهها و کلهمنارهای بود که با توپ و تفنگ مدرن طی دو دهه در افغانستان دوام یافت.
امان الله خان، نخستین پادشاه نوگرایی بود که با نیت اصلاحات فرمگرایانه اقدام به مدرنسازی دولت نمود. لغو بردگی، کشف حجاب، تصویب و تسوید قانون اساسی مدرن که در آن به برابری انسانی، حقوق شهروندی و آزادی طبیعی تأکید شده بود، مبارزه با خرافات و مقید کردن نهاد روحانیت و مراکز مذهبی، نوسازی سیستم آموزشی و ارسال دانشجو به خارج، اقدام به ساختن جاده و مجهز کردن ارتش به تجهیزات مدرن، اقدام به بنیادگذاری کارخانههای تولیدی و... از مهمترین مظاهر اصلاحات امانی در جهت مدرنسازی کشور و برساختن دولت مدرن بود. اما این اقدامات نیکو اندیشانهی امان الله خان، به دلایل زیادی منجر و محتوم به شکست گردید:
ساختار قبیلهای و نفوذ عمیق متولیان و نهادهای سنتی و مذهبی، سطح پایین سواد، گستره جغرافیای روستا نشینی، استحکام قدرتهای ملوکالطوایفی و فقر عمیق اقتصادی موانع جدی در راه تحقق نوسازی و فرایند مدرنیته بود که در نهایت موجب سقوط نظام امانی و عقیم ماندن اصلاحات نوگرایانهی او گردید.
ب- فرصتهای تاریخی برای نوسازی و توسعه در افغانستان
دورهی طولانی سلطنت مشروطه ظاهر خان و آل یحیا، یک دوره فرصتهای برباد رفته بود. در این دوره، جهان در آستانهی فصل تازهای از تعامل و حیات سیاسی ـ استراتژیک و پیشرفتهای اقتصادی ـ تکنولوژیک قرار گرفته بود. جنگ جهانی دوم و در پی آن، آغاز جنگ سرد و دو قطبی شدن قدرت مسلط جهانی، افغانستان ر ا در معرض فرصتها و ویژگیهای جدید ژیوپلیتیک قرار داد. باز شدن پای بسیاری از قدرتهای اقتصادی و قدرتمند در افغانستان، فرصتهای تازهای برای برخورداریهای سیاسی ـ عمرانی پدید آورد. آلمانیها، فرانسویها، آمریکاییها و شورویها و سپس چینیها از قدرتهای جهانی بزرگ و مطرح سیاسی، اقتصادی و علمی آن زمان بودند که هرکدام با تحفه و پروژهای وارد افغانستان گردیدند. سازمان ملل متحد نیز توسط گروههای تخصصی خود طرحها و کمکهای خدماتی، تخصصی، عمرانی و آموزشی زیادی را مدیریت میکرد. شاید این دوره را بتوان مهمترین دوره تاریخی دانست که افغانستان را برای نخستین بار در معرض حضور نرم و همزمان قدرتهای جهانی قرار داده بود. این حضور نرم، میتوانست فرصتهای عمران و بهسازی و توسعه زیرساختها، انتقال تجربههای مدیریتی، توسعه فرهنگی و وزش افکار و اندیشههای مدرن را در این کشور فراهم آورد.
برخورداری از توجه سیاسی و حمایتهای مالی قدرتهای اقتصادی و تکنوکرات جهانی موجب گردید که افغانستان پس از جنگ جهانی دوم، در آستانهی یک فرصت جدید برای توسعه و نوسازی قرار بگیرد. اجرای طرحهای عمرانی و پروژههای فنی، آموزشی و زیربنایی گسترده از سوی کشوهای بزرگ، نشان از یک تحول در روابط افغانستان با دنیای بیرون و حاکی از موقعیت و امکان جدیدی بود که افغانستان در روابط بین الملل و سیاست جهانی به دست آورده بود.
مهمترین، منظمترین و جدیترین برنامههای توسعهی کشور پس از جنگ جهانی و با پپشتیبانی و حمایت مالی، تکنیکی و فرهنگی قدرتهای جهانی مانند آمریکا، آلمان، روسیه و چین انجام یافت. نخستین برنامه توسعه اقتصادی پنجسالهی کشور از 1956 آغاز گردید و تا 1972 ادامه یافت. بر مبنای این رویکرد، طرحهای عمرانی، فرهنگی و اقتصادی نوسازانهی زیادی به اجرا درآمد. از جملهی این برنامهها میتوان طرحهای عمرانی ذیل را نام برد: احداث میدانهوایی، شاهراه، جاده های پخته و خاکه، اجرای طرحهای آبرسانی و آبیاری، پروژههای کشاورزی، سد، توسعه بنادر، احداث کارخانههای برق، نساجی، ترانسپورت و توسعه دانشگاهها و مراکز آموزشی.
ج - پیش زمینههای مدرنسازی:
چند عامل متفاوت که از شاخصهای مدرنیته میباشد در افغانستان به عنوان پیشزمینههای مدرنسازی باید درنظرگرفته شود.
یک - برقراری امنیت نسبی در سطح عمومی: امنیت به عنوان اولین و بزرگترین زمینه نوسازی محسوب میگردد. ناگفته پیداست که بدون تامین امنیت نسبی رفتن به مرحله نوسازی بیمعنی خواهد بود.
دو - فقدان منازعهی مرسوم برسر قدرت در میان مدعیان حاکمیت؛ مردم افغانستان به خوبی با این منازعات آشنا هستند. بنا بر این حل منازعات در افغانستان یکی از پیش زمینههای نوسازیست.
سه - رشد بینش سیاسی و فن مدیریت در میان دانش آموختگان و طبقات اجتماعی، بسیاری از دانش آموختگان از بینش و بصیرت کافی درعرصه سیاست، مدیریت و رهبری برخوردار نیستند.
چهار – شکلگیری و ظهور احزاب سیاسی، وجود احزاب سیاسی به معنی واقعیاش یکی از شرایط نوسازی است.
پنج - فراهم شدن فعالیتهای پارلمانی و فعال شدن چندین دوره پارلمان با کیفیت که با بحثهای سیاسی و روند نظارت بر حکومت میتواند زمینههای عینی، اجتماعی و سیاسی رشد و نوگرایی را در حوزه رفتارهای جامعه شهری و در میان اقشار متوسط و آموزش دیده فراهم آورد؛
شش - فعالیت شوراهای شهری، که زمینه حضور مستقیم و مشارکت اکثریت نسبی مردم فراهم میکند.
هفت - پدید آمدن و فعالیت رسانههای غیردولتی که عمدتا از سوی احزاب سیاسی و گروههای دانشگاهی و فکری در شکلگیری ذهن انتقادی و حرکت و آگاهی گروهی از نیروهای جوان و تحصیلیافته نقش موثری ایفا میکند.
هشت – توسعه تحصیلات عالی: یکی از زمینهها وشاخصهای نوسازی توسعه تحصیلات عالی میباشد.
نه - بهبود تدریجی شرایط زنان که بر مبنای آن، تعدادی فابل توجهی از زنان از حق رأی، آموزش، کار و حق مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و تصدی و مدیریت دولتی برخوردار شوند که دراین زمینه نیز دولت افغانستان گامهای اولیه را برداشته است ولی نیازمند به کار و تحول اساسیتر و جدیتر در این بخش میباشد.
دیدگاه شما