صفحه نخست » مقالات » نقش دوگانۀ حامدکرزی درفرایند استقرارصلح باطالبان
نقش دوگانۀ حامدکرزی درفرایند استقرارصلح باطالبان
- مصطفی شفیق
درآمد
«فکرکن، به خصوص به نمونه های حاشیه ای... فعال صلحی که نزد او یک روایت ترس ناک «پایان زمان» آینده جهانی، روایات «ناسیونالیستی» بقای دولت را زیر سوال می برد، و نیز برای او، روایات ناسیونالیستی همچنان به صورت قدرتمندانه روایت «صلح جهانی» را جایگزین میشود.(اشلی و واکر). به طورکلی و با نگاه انتقادی به اندیشۀ استقرارصلح پایدار در افغانستان خسته و آکنده از جنگ، منازعه و خشونت، انتحار و حملات مرگبار تروریستی نزدیک به دو دهه بارویکرد اسلامگرایی افراطی و قرائت جهادگرایی وحملات ضدی بشری از سوی گروه طالبان، بارقههای امید رسیدن به استقرارصلح در نظام نوین سیاسی افغانستان را به حد امتناع رسانده است. به عبارت دیگر، فرایند استقرارصلح در جامعۀ افغانی، با تفسیر و با رویکردهای افراطگرایی که گروه طالبان از جنگوصلح، درک و فهم که گروه طالبان از نظام سیاسی، حکومت و دولتداری در ادارۀ جامعه دارند از یک سو، با تفسیر و تحلیل نظام سیاسی مستقر کنونی از استقرارصلح، درک و فهم کاملاً وارونۀ از الگویهای نظام سیاسی، استقرارصلح، جنگ، منازعه و خشونت دارند. یعنی به طور حتم میتوان ادعا کرد، که هنوز فهم و درک مشترک از ماهیت جنگوصلح و استقرار نظام سیاسیمبتنی بر دموکراسی، قانون اساسی، حقوق و آزادیهای اساسی شهروندان، تعیین نوع نظام جمهوری که برآمده از نظام انتخاباتی و آرایی عمومی شهروندان برای تعیین سرنوشت جمعی و حیات سیاسی در یک اجتماع که ضرورت انکار ناپذیر در نظام سیاسی دموکراتیک است حاصل نشده است. درک و فهم مشترک از استقرارصلح در جامعۀ افغانی را از این جهت تأکید میکنم که: حامدکرزی رئیس جمهوری پیشین جمهوری اسلامی افغانستان، نقش تعیین کننده و سرنوشت ساز در تحکیم استقرارصلح، از مسیر و مجرایی کانال دو در منظومۀ فکری گروه طالبان فرهنگسازی و نهادینه کرده است، این مسیرکانال دو در رسیدن به استقرارصلح به صورت طبیعی مانع جدی برای تحقق صلح پایدار در جامعۀ خواهد بود. بنابراین، تحقق صلح پایدار در جامعۀ افغانی، زمانی عملی و امکان پذیر است، که مسیر کانال دو استقرارصلح که حامدکرزی ایجاد کرده است مسدود شود، مجراهای که میتواند برای حملات مرگبار تروریستی گروه طالبان به جانومال نیروهای امنیتی و دفاعی و شهروندان ملکی این جغرافیا انجام گرفته است، خط بطلان کشیده و مشروعیتزدایی شود، این گونه فهمانده شود که هرگونه اقدام نظامی و خشونت بار و مرگبار ازسوی گروه طالبان انجام گرفته و بعد از ین انجام میگیرد، نه توجیه شرعی دارد و نه پشتوانه عقلانی و منطقی. به جای برادران ناراضی خواندن طالبان از جانب حامدکرزی، گروه طالبان را باید با استناد به منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد و با استنتاج از حقوق بین الملل به عنوان جنایتکاران جنگی محکوم و مطابق با حقوق بین الملل ملتها محاکمۀ شود، این کمترین ادعا و حقیّ است که ملت و شهروندان افغانستان میتواند از جامعۀ جهانی و سازمانها و نهادهای بین المللی و همکاران جامعه جهانی و همپیمانان استراتیژیک بینالمللی خویش داشته باشند. اگر مبارزه با گروههای تروریستی، مانند طالبان، القاعده، شبکه حقانی و گروه داعش که بعداً پیوست، پس از حملات یازدهم سپتامبرگروه طالبان به برجهای تجارتی ایالات متحده آمریکا انجام گرفته بود، اجماع جهانی، بینالمللی، منطقۀ و داخلی برای سرنگونی گروه تروریستی طالبان شکل گرفته بود، این زمینهها و امکانها وجود داشت که ریشۀ تروریستها را از منطقه بیخشکاند و تصور جامعه عادلانه و استقرارصلح در جامعۀ افغانی تاحدود می توانست امکان پذیر و عملیاتی باشد. اکنون زلمی خلیلزاد نمایندۀ خاص آمریکا در امور صلح افغانستان بعد از یک سال مذاکره و گفتگوهای مستقیم باگروه تروریستی طالبان، مشروعیت دادن بین المللی به حملات مرگبار تروریستی علیه نیروهای امنیتی و دفاعی و شهروندان ملکی افغانستان، نشستهای پیدرپی دوحه قطر، مسکو و اسلام آباد پاکستان، با حضور احزاب و جریانهای سیاسی مخالف دولت، مشروعیت بین المللی دادهاند و به جنایات جنگی و تروریستی گروه طالبان مهرتأیید گذاشته و کشتارهای هزاران انسان بیگناه را اعم از نیروهای امنیتی و دفاعی و شهروندان ملکی را برای دستیابی به قدرت سیاسی و خانوادگی خویش نادیده گرفته و به فراموشی سپرده است. اینک همان رهبران و جریانهای سیاسی و کسانی که روزگار نه چندان دور محاکمۀ جنایات گروه تروریستی طالبان علیه مردم بی دفاع جامعۀ افغانی را از سازمان ملل متحد و جامعۀ جهانی میخواستند که همه گفتهها، سنخرانیها و اعلامیهها، بیانیهها و مکتوباتشان در نشریات موجود میباشند، همان رهبران و جریانهای سیاسی به اصطلاح مدافع منافع مردم، در این نشستها با کمال بیشرمی و بیحیائی بدون در نظر داشت منافع کلان ملی و پایدار، در پای میز مذاکره با قاتلین شهروندان خویش نشستند. این گفتمان جریان استقرارصلح با گروه طالبان که طرف اصلی گفتگو مذاکرۀ تحقق صلح در جامعۀ افغانی زلمی خلیلزاد نماینده خاص آمریکا در امور صلح افغانستان، که در واقع خود دولت آمریکا طرف صلح با طالبان است، محکوم به شکست میباشد، زیرا اولاً این منطق گفتمان صلح با گروه طالبان، عجز و ناتوانی آمریکا را در برابر گروه تروریستی طالبان آشکار کرده است، دوماً استقرارصلح با این منطق بیش از پیش به جنایت ضدبشری گروه طالبان مشروعیت بین المللی بخشیده اند و طالبان را از موضع منفعل، به قدرت سیاسی و بازیگر بین المللی فعاّل تبدیل کرده است.
گفتار یکم: کنفرانس بُن و پرسش جدی از نظم نوین نظام سیاسی در افغانستان؛
به طورکلی، چندین دهه است که دقیق ترین تحلیل و شناسایی مناسب ترین نظم سیاسی در نظام سیاسی و اجتماعی برای جامعه افغانستان یک چالش مهم و پرسش جدی به عنوان معمای حل ناشده در قاموس نظام سیاسی در هالۀ از ابهام باقی مانده است. به عبارت دیگر، مسائل، مناسبات سیاسی و اجتماعی را به گونۀ مطرح شده بود که ذهن و ضمیر کنشگران سیاسی و بازیگران بین المللی، سیاستمداران و رهبران سیاسی افغانستان را برای تأسیس نظام سیاسی نوین در جامعۀ افغانستان در نشست بن آلمان را آمده و فراهم کرده بود. این نشست سرنوشت ساز، سرآغاز بارقههای از امیدها و نویدهای زیادی را در ذهن و ضمیر ملت و مردم، برای گذار از مرحلۀ جنگ، منازعه و خشونت به مرحلۀ رسیدن به استقرارصلح و نظام سیاسی دموکراتیک و جامعۀ عادلانه و عاری از تبعیض و برتری طلبی و نفی هرگونه امتیازطلبی و انحصارگرایی از قدرت را در جامعۀ افغانستان زمینهسازی و آمادۀ پذیرش نظام بین المللی و داخلی کرده بود. زیرا به لحاظ سیرتحولات تاریخی و اجتماعی، توافق سیاسی در افغانستان منجر به ختم و پایان جنگ، منازعه و خشونت و در گیری نشده است و به جای آن شکل و ماهیت اختلافات و منازعه را تغییر داده است، به عبارتی، صرفاً صورت مسأله از منازعات و کشمکشهای سیاسی را تغییر داده و پاک کرده است و اصل نزاع جای خویش هم چنان باقی است. این بدان دلیل است که به روش های تغییر منازعه که در آن تمامی جنبههای خشونت به طور نظاممند مورد قرار میگیرد، توجه چندانی نشده است، در عوض، اهداف رسیدن به یک توافق سیاسی کوتاه مدت میان طرفین درگیری بوده است. بنابراین، این سؤال به صورت جدی مطرح میشود، که چرا با وجود نشست بن و اجماع جامعۀ جهانی و بین المللی برای برقراری و تأسیس نظام سیاسی پایدار در افغانستان، گره کور منازعات و انسداد سیاسی و بحران جنگ، منازعه و خشونت از جامعۀ افغانی برداشته نشد و گشایش در مناسبات حل بحران سیاسی و افق جدید برای زیست جمعی و حیات سیاسی و اجتماعی این مرز و بوم به وجود نیامده است؟. ساموئل پ هانتینگتون در کتاب خویش «نظم سیاسی در جوامع در حال تغییر» که در سال 1968 منتشر شده، سوال اساسی را در رابطه به زوال سیاسی در اکثر کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین پرسیده است؛ این که: علت بیثباتی سیاسی و خشونت در این کشورها چیست؟ هانتینگتون «تغییر اجتماعی سریع و بسیج سریع گروههای جدید در سیاست و توسعه آهسته نهادهای سیاسی» را به عنوان دلیل زوال سیاسی پیشنهاد میکند. در چهار دهه گذشته، افغانستان شاهد تحولات اجتماعی و بسیج سریع گروههای قومی- ملی بوده است، علت خشونت و بیثباتی در افغانستان، بدون شک عقب ماندگی و در توسعه نهادهای سیاسی بوده است، اما این امر توسط عوامل بیرونی تشدید شده است. بنابراین، توافق سیاسی که با موافقت نامه پسابُن در سال 1380 به دست آمد، نظم سیاسی جدیدی را در افغانستان ایجاد و نهادهای سیاسی جدیدی را معرفی کرد، با این حال، نهادهای سیاسی جدید با واقعیتهای اجتماعی و سیاسی عینی همخوانی نداشتند. نظام ساسی شدیداً متمرکزی که در «پروسه بُن» طراحی شده بود، قادر به سازگاری با تنوع فرهنگی و اخلاقی جامعۀ افغانستان نشد، علاوه براین، این نظام متمرکز موانع دیوانسالاری را افزایش و در نتیجه سرعت ارائه خدمات را کاهش داد و منجر به افزایش سطح فساد و نارضایتی عمومی شد.
گفتار دوم: نقش دوگانه حامدکرزی و ایالات متحده آمریکا در استقرارصلح؛
خطای اساسی و استراتیژیک ایجاد نظام سیاسی متمرکز، ناشی از عدم شناخت فرهنگ سیاسی و اجتماعی افغانستان و نگرش مردمان مختلف افغانستان و هم چنین تأکید بیش از حد بر ثبات سیاسی بود. سازمان ملل متحد، ایالات متحد آمریکا و تسهیلکنندگان بینالمللی از اولین کنفرانس بُن «ثبات سیاسی» را بر عامل تعیین کننده عدالت ترجیح داده اند، از این رو نگرش سیاسی مردم افغانستان را در رابطه به استقرارصلح با گروه طالبان که نقش دوگانه و متضاد حامدکرزی و سیاست آمریکا آشکارتر میشود. بنابراین، این تغییر و تحولات در نظام سیاسی و اجتماعی افغانستان، از سال 1381 به این سو، هم دولت افغانستان و هم شرکای بین المللیاش تاحدی خطوط ارتباطیشان را با طالبان حفظ و تلاش کردهاند که با آن ها مذاکره کنند و جریان گفتمان استقرار صلح باطالبان در افغانستان را سرعت ببخشد و نوعی نظام سیاسی آشتیپذیر را پیشکش کردهاند گرچه این پروسه عملاً به بنبست سیاسی خویش رسیده است. درست بعد از کنفرانس بُن، دو سیاست متفاوت و متضاد در ارتباط با استقرارصلح باگروه طالبان در داخل و خارج از افغانستان پیداشد، از یک طرف سیاست ایالات متحده آمریکا گروه طالبان را تروریست و به این ترتیب تا زمانی که این گروه تروریسم را انکار و رد نکند، به عنوان طرف غیر قابل مذاکره کننده برای صلح در جامعۀ افغانی در نظر گرفت. دونالد رامسفلد وزیر دفاع آمریکا در آستانه واگذاری ولایت کندهار از سوی ملاعمر اظهار داشت که عمر«برابر ایالات متحده یک محارب» پنداشته میشود و «تحقق عدالت در برابر آنها و یا کشاندن آنها در پیشگاه عدالت به حیث سیاست آمریکا در قبال طالبان پا برجااست» و سیاست اجباری ایالات متحده در طول دولت رئیس جمهوری بوش ادامه یافت. از سوی دیگر، حامدکرزی با قربانی پنداشتن گروه طالبان، سیاست دلسوزانهای نسبت به آنها اتخاذ کرد، تلاشهای اولیه دولت افغانستان برای بازگرداندن طالبان به فرایند سیاسی در سال 1382 زیر نظر شورای امنیت ملی تحت حکم رئیس جمهوری حامدکرزی آغاز شد. این تلاشها توسط ابراهیم سپنزاده نورزی معاون شورای امنیت ملی به صورت محرمانه انجام میشد، برای ارائه پوشش رسمی به این تلاشها، دولت افغانستان در سال 1384 کمیسیون مصالحه را به کمیسیون تحکیم صلح به منظور ادغام مجدد اعضای طالبان به جامعه ایجاد کرد. همانند سیاست مصالحه ملی سال 1365 داکترنجیب الله رئیس جمهوری سابق افغانستان، برنامه تحکیم صلح امتیازات اقتصادی و مصئونیت را برای شورشیان در بدل ترک و قطع علاقه نسبت به تروریسم، در نظر گرفت. این برنامه و سیاست دوگانه و متضاد حامدکرزی برای نهادینه کردن گروه تروریستی طالبان و همچنین طرح ادغام مجدد را برای شورشیانی که از بازشتگاههای ایالات متحده در بگرام و گوانتانامو آزاد شده بودند، اجرا کرد. بنابراین، در سال 1387 این کمیسیون ادعا کرد که بیش از 6 هزار شورشی را دوباره به جامعه بازگردانده است، در نتیجه حامدکرزی به عنوان رئیس جمهور و رهبری دولت اسلامی افغانستان، سوگند وفاداری در پاسداری از منافع ملی، صیانت از قانون اساسی و حفظ حقوق شهروندان افغانستان یادکرده است. حامدکرزی، مسئولیت مستقیم این همه جنایت، حملات مرگبار تروریستی گروه طالبان و گرفتن جان و مال نیروهای امنیتی ودفاعی و شهروندان ملکی این کشور را به عهده دارند، گواه این مطلب تلاش استقرارصلح کانال دو این روزهای حامدکرزی با طالبان است.
دیدگاه شما