صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۹ حوت ۱۴۰۲

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

بنیادها و پیش‌شرط‌های‌صلح پایدار در افغانستان

-

بنیادها و پیش‌شرط‌های‌صلح پایدار در افغانستان

درآمد
به گفتۀ باروخ اسپینوزا، صلح به معنای نبود جنگ نیست، فضیلتی است که از نیروی جان مایه میگیرد. از اینرو، همانگونه که «تندرستی» به معنای «نبود بیماری» و «آزادی» به معنای «زندانی نبودن» نیست. «صلح» نیز به معنای نبود «جنگ» نیست. به پیروی از چنین اندیشهای، امانوئلکانت در جزوۀ کوچک خود به نام طرح صلح جاویدان گفته است: «وضع صلح» در میان انسانهای که باهم زندگی میکنند، «وضع طبیعی» نیست؛ این وضع بیشتر «وضع جنگی» یا دست کم فتح باب مخاصمه یا تهدید دائم به مخاصمه است. «وضع صلح» باید «نهادینه» باشد. چند دهه بعد از کانت گئورگ ویلهلم فریدریش هگل در کتاب اصول فلسفۀ حقوق ضمن انتقاد از طرح صلح جاویدان نوشته: اندیشۀ کانت در بارۀ صلح جاویدانی که اتّحادیۀ دولتها هر اختلافی را فیصله دهد و توسّل به جنگ را غیر ممکن سازد، مستلزم وفاق دولتهاست. چنین وفاقی قاعدتاً باید منبعث از انگیزه های اخلاقی ذهنی یا دینی باشد، پیوسته تابع ارادۀ خاص دولت هاست و همچنان اتّفاقی باقی می ماند. غرض هگل از بیان این مطلب آن بود که «صلح» مورد نظر کانت اصولاً تابع کلیّت و ضرورت نیست، بلکه عرصۀ حدوث و اتّفاق است. (فلسفی،1394، 3) باعنایت به این مقدمه و تصور خلق شده از صورت عقلی و فلسفی «جنگ و صلح» و با تکیۀ بر تفسیر فیلسوفانی که بیشترین دغدغه تأمین امنیت، آرامش و زیست مسالمت آمیز در جوامع بشری برای رهای انسانها از جنگ، منازعه و خشونت های مزمن و دامنه دار داشته اند، طرح صلح پایدار را ارائه کردهاند و پایان زیست جمعی توأم با بد بختی و فلاکت بار خسته از جنگ  جامعۀ انسانی را استقرارصلح دانسته است.
گفتار یکم: علل ناکامی گفتوگوها و موافقت نامههای صلح افغانی؛
به صورت کلی، مفهوم صلح و تحقق آن درجامعه بسته به این است، که آیا تصمیم گیرندۀ اصلی و گردانندۀ کاروان پروسۀ صلح به خواست و ارادۀ سیاستمداران داخلی است؟ یا اینکه نه، ماشین صلح را کسانی دیگری رهبری و هدایت می کنند، در این صورت تعیین کننده همان بازیگران خواهند بود، که این چرخ معیوب را به حرکت در آورده است. در دقیقترین تفسیر و تحلیل از ماهیت موافقت نامهها و پیماننامههای استقرارصلح در افغانستان، بازیگران داخلی و خارجی از همین الگوی معیوب پیروی کرده است و در آیندۀ گفتوگوهای تحقق صلح سازی افغانی هم همین مسیر نا هموار را طی خواهد کرد. بنابراین، روایت گفتوگوهای صلح جاری افغانستان، با عنایت و معطوف به انعقاد پیمان نامههای صلح، از گذشته تاکنون که در جامعۀ افغانی به امضاء رسیده است، قریب به اتفاق در هر دو طرف معاهدۀ صلح، سیاستمداران و دولتمران افغانی تصمیم گیرنده اصلی نبودهاند. درهمۀ پیمان نامهها و گفتوگوهای استقرارصلح در جامعۀ افغانی تنها بازیگران خارجی و شرکای بین المللی دولت افغانستان تصمیم گیرندۀ بودهاند و از این منظر، همۀ پیمان نامه های صلح دورۀ مجاهدین و دورۀ صلح با طالبان، ایدۀ صلح پایدار درجامعۀ افغانی عقیم مانده و منجر به استنتاج نتیجه نشده است. دلایل عقلانی و منطقی این امر، بسیار واضح است و آن اینکه زمینه ها و پیش شرطهای تحقق صلح پایدار درجامعه فراهم نیست، تازمانیکه رویکرد، خواست و ارادۀ سیاستمداران و دولتمران داخلی، نسبت به صلح و جنگ افغانستان تغییر بنیادین پیدا نکند و استقرارصلح را به عنوان یک پروژه مقطعی تحلیل و تفسیر نماید و نه به مثابۀ یک ضرورت و نیاز مبرم و جدی زندگی شهروندان جامعۀ افغانی، سلسلۀ بحرانها، ترورها و حملات مرگبارتروریستی تداوم خواهد یافت و صلح با طالبان سراب بیش نخواهد بود. و اما سیاست و اعتقاد طالبانیسم بر اصرار و استمرار و دوام بحران ویرانگرجنگ و حلقههای زنجیرهای ترور نیروهای امنیتی و دفاعی، افراد ملکی و حملات مرگبار تروریستی سازمان یافته بر مراکز نظامی، دانشگاهی، مکاتب، مساجد و اماکن عمومی، از سوی طالبان تداوم داشته و طالبان، همۀ این جنایات را به عنوان ابزار مشروعیت بخشی، مبارزه و جهاد علیه شهروندان نظامی و ملکی درجامعۀ افغانی، مورد استفاده قرار داده است و اکنون این تسلسل بحران با رویکرجدید استمرار دارد وگفتوگوهای تحقق صلح بین الافغانی را در آینده همچنان با انسداد جدی مواجه می کند. بنابراین، همۀ این دالها‌‌ ، نشانه ها، تفسیر و تحلیل عقلانی و منطقی، عدم تحقق صلح پایدار در جامعۀ افغانی، بر می گردد به همان فقدان و نبود پیش نیازها و پیش شرطهایی که بنیادهای نظری و عملی صلح پایدار بر آنها استوار است. بدون تردید صلحی برآمده از سر ناگزیری، شتاب سیاسی، عجولانه و بدون در نظرداشت، کلیۀ زمینه ها و بسترها از سوی هردو طیف متخاصم «دولت و مردم افغانستان و گروه طالبان» و تأمین منافع بازیگران خارجی و شرکای بین المللی، دخیل در قضایای صلح افغانستان پیگیری شود، که هرکدام نقش اساسی در تأمین صلح پایدار دارد و اگر گفتوهای صلح با همین رویکرد جاری ادامه پیداکند، قطعاً سرانجام و فرجام «صلح افغانی»پایان بحران، جنگ و خشونت نخواهد بود و سایۀ سنگین و تاوان جبران ناپذیر این نوع صلح را دولت و مردم افغانستان پرداخت خواهد کرد. اینک زمان آن فرا رسیده است، که بنیانها و ریشههای جنگ، منازعه و خشونت از سوی گروه طالبان و نیز ارتباط آن با شبکه های تروریستی افراطی مانند القاعده، حقانی و داعش در منطقه به صورت کامل خشکانیده شود و تأمین منابع مالی طالبان نیز شناسای و کشورهای تآمین کننده، متعهد به عدم حمایت و الزامات موازین و قوانین حقوق بین الملل را جهت تآمین صلح و احترام به حقوق شهروندان افغانستان را رعایت کرده و زمینۀ تحقق صلح پایدار در افغانستان را فراهم کند. بنابراین، بنیادها و پیش نیازهای صلح پایدار در افغانستان، با تکیه بر نظریۀ طرح صلح پایدار امانوئل کانت، امکانها و زمینههای عملی و با توجه به شرایط موجود در جامعۀ افغانی و چگونگی تطبیق آن مورد تحلیل و ارزیابی قرار خواهم گرفت و بدون در نظرداشت پیش نیازها و پیش شرطها، امکان تحقق صلح پایدار در جامعۀ افغانی ناممکن خواهد بود.
گفتار دوم: فرایند تکوین مفهوم صلح پایدار؛
مفهوم «صلح پایدار» در واقع به صلح ماندگار اشاره دارد و به وضعیتی گفته می شود که صلح برای همیشه در یک منطقه یا یک جامعه بر قرار شده باشد و احتمال بحران و منازعۀ مجدد به زودی محتمل نباشد.(شفق خواتی،1398، 29).  این مفهوم را نخستین بار در قرن هجدهم میلادی، «آبه دو سین پیر» مطرح کرد. او تدوین طرح خود را در قالب مقالهای با نام «طرح برای صلح پایدار» در سال 1713 در گنگرۀ «اوترخت» آغاز نمود و «استقرارصلح دایمی در اروپا» هدف این مقاله بود. این طرح که در سال 1718 کامل شد، افتخار آن را یافت که مورد توجه اصحاب دایره المعارف قرار گیرد. نخستین شرط استقرارصلح، ایجاد جامعه ای است که آبه دو سن پیر آن را «جامعۀ دایمی» می نامد. با این حال، مفهوم صلح پایدار تا زمانی که امانوئل کانت طرح فلسفی خود برای صلح جهانی را در سال 1795 و در کتابی با عنوان «صلح پایدار: رسالهای فلسفی» مطرح و منتشر نمود، چندان مورد توجه قرار نگرفته بود. مفهوم صلح پایدار پس از نشر کتاب کانت، بیشتر شناخته شد و مورد اقبال قرار گرفت. رسالۀ صلح پایدار کانت شامل دو بخش، دو تکمیله و دوضمیمه است. بخش نخست دربارۀ «مواد اولیه صلح پایدار میان دولت هاست و بخش دوم دربارۀ «مواد تعریفی صلح پایدار میان دولت هاست». دو بخش اصلی رساله، بخش های سیاسی و ناظر به بایدها و نبایدهای صلح میان دولتها هستند. در افغانستان، مفهوم صلح پایدار بیشتر در ادبیات رئیس جمهور محمد اشرف غنی در طول یک سال اخیر به کار گرفته شده است که بیشتر در واکنش به عناصر طرح اولیۀ زلمی خلیلزاد، از بحث تشکیل دولت موقت و عجلۀ این نمایندۀ ایالات متحده در باب سازش با طالبان بوده است. بر این اساس، منظور رئیس جمهورغنی از صلح پایدار، نقطۀ مقابلصلح گذا با عجله و شتاب زدگی است که در آن تدبیری برای تضمین دوام صلح سنجیده نشده باشد و یا زمینه های جنگ همچنان باقی باشد. (شفق خواتی،1398، 30) بنابراین، برخی از پیش زمینهها و پیششرطهای در هر جامعۀ داخلی «دموکراسی» و «حکومت قانون» ضامن پایداری «صلح» و بقای سیستمی است که برای حفظ ارزش های مشترک احتماعی و در نتیجه استقرار و تداوم صلح بر آن جامعه حاکم شده است. اما در جامعۀ بین المللی که استقرار «دموکراسی» و «حکومت قانون» امری نامحتمل و آرمانی دست نایافتنی است، تفاهم و وفاق دولتهای جهانی یا به طور کلی «صلح بین المللی» نه برپایۀ ارزش های اخلاقی مشترک، که بر مبنای ارادۀ آن ها شکل گرفته و سازمان یافته است. در نتیجه، به جای آنکه عدالت در برابری حقوقی و شکلی دولتها خلاصه شود، اوضاع و احوال جامعۀ بین المللی به گونه ای در آمده است که عدالت با ملاحظۀ ناموزونیها و تفاوتها و نابرابریها توجیه می گردد و مهم تر از همه آنکه تبعیض در رفتار که در حدّ خود عامل برهم زنندۀ «صلح» به شمار می آید، حالتی نهادین پیداکرده است، هر چند که سمت و سوی این نظام «صلح» و «بشریّت» باشد. به همین سبب، «جنگ» بر سر کسب منافع بیش تر هم چنان بر دوام است و «صلح» به جای آنکه به گفتۀ اسپینوزا از «جان» مایه بگیرد، از ارادۀ دولت‌‌‌‌هایی منبعث میگرددکه در غالب موارد پاسخگوی ضرورت های مادّی و معنوی جوامع خویش نیستند.(فلسفی،1394، 120)

جمع بندی و نتیجه گیری؛
در نظریۀ کانت، صلح به معنای فقدان جنگ و استمرار آن تعریف می شود، بنابراین، برداشت کانت و لیبرالیسم از صلح همانا صلح منفی و یا سلبی است. صلح کانتی به مفهوم همکاری و وابستگی متقابل میان دولت های دموکراتیک جهت نیل به منافع مشترک و متقابل مادی و دوری از جنگ با هر وسیله ممکن است. با این فرض، اگر تحقق صلحی که در افغانستان اتفاق می افتد و قرار است با شروع گفتوهای صلح بین الافغانی در خارج از افغانستان با گروه طالبان، به سر انجام و فرجام برسد، همان فرضیه فقدان جنگ و تعریف حداقلی از صلح  در جامعۀ افغانی را در ذهن و ضمیر سیاستمداران داخلی، بازیگران خارجی و شرکای بین المللی متبادر می کند و نه صلح پایدار و واقعی، اما کانت از این مرحلۀ صلح سلبی عبور می کند، پیش نیازها و پیش شرط های صلح پایدار را با مفروضات خویش پیش کش می کنند. از دیدگاه کانت، «حکومت جمهوری»، نوع حکومتی است که در آن قانون، محور زندگی انسان هاست، این نوع حکومت، صلح پایدار جهانی را تضمین می کند. ایجاد حکومت جمهوری بر اساس یک قانون اساسی، حاکی از این است که افراد به حکم عقل عملی خود، یک قرارداد اجتماعی را پذیرفته اند. این نظام تبلور ارادۀ عمومی همگان است. بنابراین، وقتی از این منظر، به صلح جامعۀ افغانی نگاه می کنیم و با در نظرداشت مبانی و پیش شرط های تحقق صلح پایدار، هیچ کدام از آنهایی که مقّومات نظام جمهوری و تضمین کنندۀ صلح پایدار در افغانستان است، در منظومۀ فکری گروه طالبان وجود ندارد. با این حساب گروه طالبان، نه نظام جمهوری که برآیند آن خرد جمعی و اردۀ همگانی است قبول دارد، نه اصل آزادی شهروندان و نه قانون اساسی را به عنوان یک مثاق ملی و حاکمیت قانون و نه اصل برابری قانونی و حقوق بشر و حقوق شهروندی تمام اتباع افغانستان را به عنوان ساکنان اصلی این سر زمین به رسمیت می شناسد. از این منظر، تحقق صلح پایدار در جامعۀ افغانی بدون تأمین آن پیش نیازها و پیش شرط ها که بقا و تضمین صلح وابسته به آنهاست، به صورت طبیعی به انسداد رسیده اند و هیچ گونه صلحی به ارمغان نمی رسد و تنها سلسلۀ بحران های ناشی از جنگ، منازعه و خشونت زندگی شهروندان افغانی را تیره بختتر خواهندکرد.

دیدگاه شما