صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

اقتصاد صلح 1

-

اقتصاد صلح 1

چندین دهه است که  گوش همه ما با واژه صلح آشنا شده است. گاهی پر رنگ تر و گاهی کمرنگ تر میشود. این میرساند که همه دنبال صلح میگردیم. اما مهم این است که دریابیم تا چه اندازه به این صلح برای همه ما ضرورت پیدا کرده است؟ ارتباط صلح و اقتصاد به چه قسمیاست؟ اقتصاد صلح را به ارمغان میآورد یا صلح اقتصاد را؟ کدام یک علت و کدام یک معلول است؟ و مهمتر این است که چرا بعد از چند دهه هنوز نتوانسته ایم به صلح دست یابیم؟ مشکل اصلی عدم استقرار صلح در کجاست؟ و.... اینها جزء صدها سوالی هست که در این سالهای طولانی در ذهن همه شهروندان و جامعه علمیکشور مطرح بوده و خواهد بود.
در این نوشتار به برخی از ابعاد مسئله اقتصاد صلح در جامعه افغانستان عزیز، مطالبی را ذکر میکنیم، زیرا معیار صلح قابل اندازهگیری و رابطه آن با اقتصاد قابل مطالعه است.
صلح به چه معناست؟ صلح را میتوان به معنای حذف خشونت، جرم و سایر فعالیتهای مخاطرهآمیز در جامعه در نظر گرفت. از طرف دیگر، صلح را میتوان مجموعه اقدامات مؤثر برای ایجاد گسترش امنیت و آرامش در جامعه دانست. این اقدامات موثر باعث تغییر در اقتضائات و شرایط جامعه میشود.
جهان تاکنون نمونههای فراوانی از تغییر پارادایمها و اندیشه های فکری حاکم و رایج جامعه به خود دیده است که هریک وفق شرایط پیشرو برای حداکثرسازی منافع جوامع اتخاذ شدهاند. تغییر نگاه به زنان یکی از بارزترین این تغییرات است که نشان میدهد دنیا هرگاه باورها و پیشفرضهای بنیادین خود را تغییر داده است به نتایج متفاوت و ارزشمندی رسیده است.
در شرایط فعلی کشور، سرمایهگذاری در گفتمان اقتصاد صلح شاید راهی برای حل چالشهای پیش رو باشد. اقتصاد صلح، در یک تعریف کوتاه به معنای استقرار روابط اقتصادی بر پایه منافع متقابل کشورها (با حفظ اقتضائات لازم) بهگونهای است که با بهرهگیری از روابط اقتصادی و حضور در شبکه جهانی فعالیتهای اقتصادی بتوان امنیت ملی را از مسیر کمهزینهتر و کارآمدتر اقتصادی تأمین کرد، نه  لزوما از مسیر نظامی. البته هرچند در عرصه سیاسی فعلی، اتخاذ رویکرد نظامیاز منظر سیاسی، راهکاری بهتر است و تا قدرت جنگی نباشد حرف ها به کرسی و چوکی نمیشیند؛ اما این راهی غیر اقتصادی برای نسل فعلی و آینده است.
تغییر عادات فکری جوامع که ریشهدار و دیرینه هستند مانند اعتقاد به تشکیلات نظامیبهعنوان منبع ضروری و نهایی تأمین امنیت ملی آسان نیست؛ اما این عادات در طول تاریخ به قیمت ریخته شدن خونهای بسیار و از دست رفتن ثروتهای عظیم تمام شدهاند. در واقع، جنگ یا حتی تهدید به جنگ و آمادگی برای آن نیز، با سوق دادن ظرفیتهای تولیدی اقتصاد بهسوی میادین مبارزه و کشت و کشتار، هزینه سنگینی را بر دوش نظامهای اقتصادی ملی و حتی بینالمللی تحمیل میکند. با سرمایهگذاری در راههای کمهزینهتر تأمین امنیت ملی و بینالمللی، بهرههای فراوانی عاید کشورها میشود و از مخاطرات بسیاری جلوگیری به عمل میآید. عملیترین راه برای تحقق چنین هدفی، تمسک به اقتصاد صلح است. بر این اساس اقتصاد صلح؛ ضرورت خروج از اندیشه حاکم فکری اقتصاد جنگ است.
اقتصاد صلح به مفهوم اقتصاد نوپای خروج از بحران است. اقتصادی که در فضای کسب و کار و معاش مردم بعد از تغییر شرایط نامتعادل اقتصادی- اجتماعی ناشی از هرج و مرج و نامنی و بی ثباتی، میخواهد تحول ایجاد نماید. تحولی که با باقیمانده ظرفیت های موجود و استفاده از استراتژی های مناسب اتفاق خواهد افتاد.
در واقع اقتصاد صلح نوعی مدیریت اقتصادی بعد از بحران است، بحران خانمان سوز جنگ و نا امنی که باعث میشود تمام بسترهای اولیه رشد و توسعه نظام اقتصادی در جامعه نامتعادل شود.
انتخاب استراتژِی ها مناسب برای افزایش سطح اشتغال و کاهش بیکاری در کشور و افزایش معاش و رفاه مردم در جامعه از اهداف اقتصاد صلح است.
لازم به ذکر است که دو نگاه وجود دارد:
نگاه اول: اقتصاد صلح بعد از پایان جنگ و آتش بس، اتفاق میافتد. مانند وقتی جنگ بین دو یا چند کشور وجود داشته باشد و با پایان یافتن جنگ، برنامه و پلان های استراتژیکی اقتصاد رفاه شروع میشود. دراین نگاه و دیدگاه اقتصاد صلح بعد از اتمام کامل جنگ شروع میشود. پایان یافتن جنگ به دلیل شروع اقتصاد صلح نیست. بلکه اقتصاد صلح تنها بعد پایان کامل جنگ به خودی خود اجرا میشود.
نگاه دوم: اقتصاد صلح باعث پایان جنگ شود. در این دیدگاه به فعال بودن برنامه های اقتصاد صلح اعتقاد بییشتری دارد. بدین صورت که ضرورت شروع اقتصاد صلح به حدی میشود که باعث پایان رفتن جنگ میشود. خرابی ها و ویرانی های جنگ و هرج و مرج ها و رکود شدیدی اقتصادی به حدی میرسد که باعث توقف جنگ میشود. البته در این راستا گردانندگان جنگ هوشیارانه ضرورت شروع اقتصاد صلح را برای پایان جنگ میپذیرند. در واقع؛ در این دیدگاه علت پایان جنگ، اقتصاد صلح است. در این حالت جنگ طولانی شده و پیش بینی طولانی تر شدن هم میشود. بخصوص در جنگ های داخلی کشور ها این امر رایج است.
اولاً؛ اقتصاد صلح در هر دیدگاهی که باشد، بسیار پسندیده و مطلوب جامعه است. زیرا با پلان های عملیاتی و اکشنی که دارد درصدد است تا در کمترین زمان متناسب با شرایط بحرانی پس از جنگ که منابع از بین رفته و مردم دچار فقر و دور باطل فقر شده اند، بیشترین کارآیی و اثر گذاری را داشته باشد.
ثانیاً؛ شرایط و اقتضائات کشور ما ایجاب میکند که دیدگاه دوم باید اجرایی شود. دیدگاهی که ضرورت اقتصاد صلح و منافع ملی خود علت توقف جنگ های داخلی و نا امنی های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در کشور شود. البته این دیدگاه همانطور که گفتیم؛ پیش شرط هایی دارد. پیش شرط اساسی آن بلوغ اجتماعی و تحلیل کلان از وضعیت جامعه در راه خروج از بحران در مسیر صلح است. تا ضرورت کلان و بلوغ کافی در جامعه ایجاد نشود، مسیر اقتصاد صلح بسته است.
در واقع جنگ افروزان با علم خود میدانند که این شرایط برای مردم و آینده فرزندانشان مضر است، اما به سبب منافع اقتصادی- سیاسی هنگفتی که از راه جنگ بدست میآورند، حاضر به نشستن پای میز مذاکره حقیقی نیستند. هر چند جنگ برای مردم و 99 فیصد جامعه بسیار ناگوار و دردناک است، اما برای یک فیصد که تشنه قدرت سیاسی، قدرت نظامیو منافع اقتصادی هستند، بسیار خوشایند و دوست داشتنی است. لذا به هیچ وجه حاضر نیستند که صلح واقعی در جامعه اتفاق بیافتد. چرا که صلح مساوی با نابودی منافع و قدرت آنها یا محدود شدن آنها است.
در این میان چاره چیست؟ تا کی تمام 99 فیصد بنشینند تا یک فیصد از جنگ دست بردارد؟ حقوق و خون هزاران و میلیون ها نفر در طول زمان هدر رود تا خون یک فیصد رنگین تر بماند؟ در این شرایط چگونه میتوان حرفی از اقتصاد صلح زد؟ اقتصاد صلح خود بازیچه این عده میشود؟ در مقاله بعدی به ادامه این بحث خواهیم پرداخت. به امید صلح حقیقی در جامعه عزیزمان.

دیدگاه شما